(عامیانه) عکس مرد خوش هیکل و لخت یا نیمه لخت (مثلا در برخی مجلات مبتذل)
beefcake
(عامیانه) عکس مرد خوش هیکل و لخت یا نیمه لخت (مثلا در برخی مجلات مبتذل)
انگلیسی به فارسی
(عامیانه) عکس مرد خوشهیکل و لخت یا نیمهلخت (برای مثال در برخی مجلات مبتذل)
کیک بوفه
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) photography of men with attractive physiques, usu. in brief garments. (Cf. cheesecake.)
• handsome muscular man; photograph or poster picture of handsome muscular men
جملات نمونه
1. Peter is not only a beefcake boy, but also a clever brain.
[ترجمه ترگمان]پیتر فقط یه پسر عسلی نیست بلکه یه مغز باهوش هم هست
[ترجمه گوگل]پیتر نه تنها یک پسر خردسال است، بلکه یک مغز هوشمندانه است
[ترجمه گوگل]پیتر نه تنها یک پسر خردسال است، بلکه یک مغز هوشمندانه است
2. Lily wants a beefcake for a boyfriend and not some scrawny shrimp.
[ترجمه ترگمان]لی لی یه کیک عسلی برای دوست پسرش می خواد و میگو هم نداره
[ترجمه گوگل]لیلی می خواهد یک کیک کوچک برای یک دوست پسر و نه برخی از میگو چروک
[ترجمه گوگل]لیلی می خواهد یک کیک کوچک برای یک دوست پسر و نه برخی از میگو چروک
3. Sandy prefers beefcake guy, but he is not that style.
[ترجمه ترگمان]سندی مرده رو ترجیح میده اما اون مدل نیست
[ترجمه گوگل]سندی ترجیح می دهد مرد بوسه ای، اما او این سبک نیست
[ترجمه گوگل]سندی ترجیح می دهد مرد بوسه ای، اما او این سبک نیست
4. I prefer skinny guys to a beefcake.
[ترجمه ترگمان]من مردای لاغر رو ترجیح میدم
[ترجمه گوگل]من بچه های لاغر را به یک کیک کوچک تر ترجیح می دهم
[ترجمه گوگل]من بچه های لاغر را به یک کیک کوچک تر ترجیح می دهم
5. Our gym coach a beefcake a lot of macho.
[ترجمه ترگمان]مربی ورزش ما یه کم of
[ترجمه گوگل]مربی بدنسازی ما یک گوسفند کوچک است
[ترجمه گوگل]مربی بدنسازی ما یک گوسفند کوچک است
6. I want a beefcake for a boyfriend and not some scrawny shrimp.
[ترجمه ترگمان]من یه کیک عسلی برای دوست پسر می خوام و میگو هم ندارم
[ترجمه گوگل]من می خواهم یک کیک کوچک برای یک دوست پسر و نه برخی از میگو scrawny
[ترجمه گوگل]من می خواهم یک کیک کوچک برای یک دوست پسر و نه برخی از میگو scrawny
7. She stared at the beefcake.
[ترجمه ترگمان]به کیک عسلی خیره شد
[ترجمه گوگل]او در خمیر کیک خیره شد
[ترجمه گوگل]او در خمیر کیک خیره شد
کلمات دیگر: