کلمه جو
صفحه اصلی

fix on


(تاریخ یا محل) انتخاب کردن، گزیدن، تعیین کردن

جملات نمونه

1. We got a fix on the missile launching site.
[ترجمه امین] ما موقعیّت سایت پرتاب موشک را تعیین کردیم.
[ترجمه ترگمان]ما یک ثبت در سایت پرتاب موشک داریم
[ترجمه گوگل]ما در سایت راه اندازی موشکی اصلاح کردیم

2. He peered out, trying to get a fix on the enemy's position.
[ترجمه ترگمان]او به بیرون نگاه کرد و سعی کرد موقعیت دشمن را درست کند
[ترجمه گوگل]او در حالی که سعی در رفع موقعیت دشمن داشت نگاه کرد

3. They managed to get a fix on the yacht's position.
[ترجمه امین] آنها موفق شدند تا موقعیّت قایق تفریحی را تعیین کنند.
[ترجمه ترگمان]آن ها موفق شدند که یک تعمیر را در محل قایق پیدا کنند
[ترجمه گوگل]آنها موفق به حل و فصل موقعیت قایق بادبانی شدند

4. I couldn't seem to get a fix on the situation.
[ترجمه ترگمان]به نظر نمی رسید مشکلی در این وضعیت پیدا کنم
[ترجمه گوگل]به نظر نمیرسم که وضعیت را درک کنم

5. It's been hard to get a steady fix on what's going on.
[ترجمه ترگمان]خیلی سخت است که ثابت کند چه اتفاقی دارد می افتد
[ترجمه گوگل]سخت است که ثابت بر روی آنچه اتفاق می افتد ثابت شده است

6. He tried to get a fix on the young man's motives, but he just couldn't understand him.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد انگیزه این مرد جوان را پیدا کند، اما او نمی توانست او را درک کند
[ترجمه گوگل]او سعی کرد اصلاحاتی را در مورد انگیزه ی جوان انجام دهد اما او نمیتوانست او را درک کند

7. Do we still have a fix on that jet?
[ترجمه ترگمان]آیا هنوز هم باید آن جت را تعمیر کنیم؟
[ترجمه گوگل]آیا هنوز در این جت ثابت هستیم؟

8. And besides, another fix on location would come soon from another hull.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، یک تعمیر دیگر در محل به زودی از بدنه دیگری خواهد آمد
[ترجمه گوگل]و علاوه بر این، یک تعمیر دیگر در محل نیز به زودی از یک بدنه دیگر می آید

9. He tried to get a fix on it.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد روی آن ثابت بماند
[ترجمه گوگل]او سعی کرد آن را برطرف کند

10. Then you have time to fix on a definite idea of how you want the final mix to sound.
[ترجمه ترگمان]پس از آن وقت دارید که یک ایده مشخص از این که می خواهید ترکیب نهایی تان چطور به نظر برسد، مشخص کنید
[ترجمه گوگل]سپس شما وقت دارید تا بر روی یک ایده قطعی از اینکه چگونه می خواهید ترکیب نهایی را صدا کنید، رفع شود

11. I sat there, trying to get a fix on the situation.
[ترجمه ترگمان]من اونجا نشستم و سعی کردم اوضاع رو درست کنم
[ترجمه گوگل]من آنجا نشسته ام، در تلاش برای برطرف کردن وضعیت

12. Have you managed to get a fix on the plane's position?
[ترجمه ترگمان]آیا شما موفق شده اید که یک تعمیر در موقعیت هواپیما پیدا کنید؟
[ترجمه گوگل]آیا شما موفق به گرفتن یک تعمیر در موقعیت هواپیما؟

13. Another way to get a fix on people is to identify their heroes.
[ترجمه ترگمان]یک راه دیگر برای یافتن راه حل برای مردم شناسایی قهرمانان آن ها است
[ترجمه گوگل]راه دیگری برای برطرف کردن مشکلات مردم است که قهرمانان آنها را شناسایی کنند

14. Always endeavour, Slick, to keep a fix on the addiction industries: you can't lose.
[ترجمه ترگمان]Slick، همیشه سعی کنید صنایع اعتیاد را اصلاح کنید: شما نمی توانید از دست بدهید
[ترجمه گوگل]همیشه تلاش کنید، Slick، برای اصلاح صنایع اعتیادآور: شما نمیتوانید از دست بدهید

15. Some one is trying to put the fix on him - whoever they are they're not getting help from me.
[ترجمه ترگمان]بعضی ها سعی می کنن درستش کنن - هر کی که هستن از من کمک نمی کنن
[ترجمه گوگل]بعضی از آنها سعی دارند اصلاحاتی را بر روی او بگذارند - هرکس آنها از من کمک نمی کنند

پیشنهاد کاربران

چشم بر نداشتن از

خیره نگاه کردن stare

خیره شدن

چشم بر نداشتن

به معنی خیره شدن یا خیره نگاه کردن. . .
مترادف کلماتgaze و stare
تعریف:look fixedly at یا direct the eyes steadily on or to somebody or something

مثال ) he fixed his eyes steadily on or to somebody or something
مثال۲ ) she was fixing at the dress

چشم از چیزی برنداشتن

خیره شدن، چشم برنداشتن

Direct the eyes steadily on or to sb or sth

( نگاه ) دوختن به

خیره شدن به چیزی
محوِچیزی شدن


غرق تماشای چیزی بودن _ فیکس شدن چشم ها روی چیزی برای نگاه کردن_ خیره شدن

زول زدن، خیره شدن


کلمات دیگر: