بطور روشن
vividly
بطور روشن
انگلیسی به انگلیسی
• brightly; distinctly; graphically; in a lively manner
جملات نمونه
1. I can still vividly remember my grandfather teaching me to play cards.
[ترجمه احمد صولتی] هنوزم میتونم به وضوح به یاد بیارم که پدر بزرگم داشت کارت بازی یادم میداد.
[ترجمه ترگمان]هنوز می توانم به یاد بیاورم که پدربزرگم به من یاد داده که ورق بازی کنم[ترجمه گوگل]هنوز هم می توانم زنده به یاد داشته باشم که پدربزرگ من به من آموزش می دهد تا کارت بازی کند
2. The novel vividly conveys the experience of growing up during the war.
[ترجمه ترگمان]رمان به روشنی تجربه بزرگ شدن در طول جنگ را منتقل می کند
[ترجمه گوگل]این رمان به شدت تجربۀ رشد در طول جنگ را بیان می کند
[ترجمه گوگل]این رمان به شدت تجربۀ رشد در طول جنگ را بیان می کند
3. She related the whole story vividly.
[ترجمه ترگمان]او تمام داستان را به روشنی بیان کرد
[ترجمه گوگل]او کل داستان را به وضوح مرتبط کرد
[ترجمه گوگل]او کل داستان را به وضوح مرتبط کرد
4. I can vividly remember the feeling of panic.
[ترجمه ترگمان]احساس ترس و وحشت را به یاد می آورم
[ترجمه گوگل]من می توانم به وضوح احساس وحشت را به یاد داشته باشم
[ترجمه گوگل]من می توانم به وضوح احساس وحشت را به یاد داشته باشم
5. The speaker pictured the suffering of the poor vividly.
[ترجمه ترگمان]سخنران رنج فقرا را به طور روشن مجسم کرد
[ترجمه گوگل]سخنران، رنج فقرا را به وضوح نشان داد
[ترجمه گوگل]سخنران، رنج فقرا را به وضوح نشان داد
6. The characters in the book are vividly presented.
[ترجمه ترگمان]شخصیت های کتاب به روشنی ارائه می شوند
[ترجمه گوگل]شخصیت های کتاب به وضوح ارائه شده است
[ترجمه گوگل]شخصیت های کتاب به وضوح ارائه شده است
7. His war poetry vividly portrays life in the trenches.
[ترجمه ترگمان]شعر جنگی او به روشنی زندگی را در سنگرها به تصویر می کشد
[ترجمه گوگل]شعر جنگ او زنده زندگی در ترنس را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]شعر جنگ او زنده زندگی در ترنس را نشان می دهد
8. The story of his life is vividly recounted in this new book.
[ترجمه ترگمان]داستان زندگی او به روشنی در این کتاب جدید نقل شده است
[ترجمه گوگل]داستان زندگی او به وضوح در این کتاب جدید تفسیر شده است
[ترجمه گوگل]داستان زندگی او به وضوح در این کتاب جدید تفسیر شده است
9. He goes on to describe very vividly how Caesar was stabbed to death.
[ترجمه ترگمان]او در ادامه توضیح می دهد که چگونه قیصر به ضرب چاقو کشته شد
[ترجمه گوگل]او ادامه می دهد که بسیار زیباست که چگونه سزار به مرگ کشته شد
[ترجمه گوگل]او ادامه می دهد که بسیار زیباست که چگونه سزار به مرگ کشته شد
10. The book vividly depicts French society of the 1930 s.
[ترجمه ترگمان]این کتاب به روشنی جامعه فرانسوی دهه ۱۹۳۰ را به تصویر می کشد
[ترجمه گوگل]این کتاب به وضوح جامعه فرانسوی 1930 را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]این کتاب به وضوح جامعه فرانسوی 1930 را نشان می دهد
11. I can vividly remember the day we met.
[ترجمه ترگمان] یادمه روزی که همدیگه رو دیدیم
[ترجمه گوگل]من می توانم روزی که ملاقات کردیم، به یادمان بیائیم
[ترجمه گوگل]من می توانم روزی که ملاقات کردیم، به یادمان بیائیم
12. I vividly remember my first day at school.
[ترجمه ترگمان]اولین روزم را در مدرسه به یاد دارم
[ترجمه گوگل]من اولین روز در مدرسه را به زیبایی به یاد می آورم
[ترجمه گوگل]من اولین روز در مدرسه را به زیبایی به یاد می آورم
13. The museum collection vividly portrays the heritage of 200 years of canals.
[ترجمه ترگمان]مجموعه موزه به وضوح میراث ۲۰۰ ساله کانال ها را به تصویر می کشد
[ترجمه گوگل]مجموعه موزه به وضوح میراث 200 ساله کانال را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]مجموعه موزه به وضوح میراث 200 ساله کانال را نشان می دهد
14. I vividly remember the day we first met.
[ترجمه صبا] روزی که اولین بار همدیگر را ملاقات کردیم به وضوح به یاد می آورم
[ترجمه ترگمان] روزی رو که همدیگه رو دیدیم رو به یاد میارم[ترجمه گوگل]من به وضوح یادآوری روزی را که برای اولین بار ملاقات کردیم
15. The film vividly portrays the seamy side of life in the London of the early 70s.
[ترجمه ترگمان]این فیلم به روشنی بخش seamy زندگی را در لندن در اوایل دهه ۷۰ به تصویر می کشد
[ترجمه گوگل]فیلم لندن از اوایل دهه 70 به طور شگفت انگیزی از زندگی شلوغ زندگی را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]فیلم لندن از اوایل دهه 70 به طور شگفت انگیزی از زندگی شلوغ زندگی را نشان می دهد
پیشنهاد کاربران
به وضوح
بوضوح، به طور دقیق، به صراحت
به روشنی
بطور زنده و پویا
clearly
obviously
obviously
( بصورت/بطور ) روشن و واضح
I can still vividly remember my grandfather teaching me to play cards
I can still vividly remember my grandfather teaching me to play cards
اشکارا
کلمات دیگر: