کلمه جو
صفحه اصلی

modernity


امروزی گری، تجدد، نوگرایی، نوینگری، تازگی، نوینی، چیز تازه

انگلیسی به فارسی

امروزیگری، تجدد، نوگرایی، نوینگری


هرچیز امروزی


انگلیسی به انگلیسی

• newness; quality of being modern

جملات نمونه

1. the spirit of modernity
روحیه ی نوینگری (تجدد طلبی)

2. There is a stark contrast between tradition and modernity on the streets of the city.
[ترجمه ترگمان]تفاوت زیادی میان سنت و مدرنیته در خیابان های شهر وجود دارد
[ترجمه گوگل]در میان خیابان های شهر، سنت و مدرنیته یک تند و تیز است

3. The functional modernity of the computer struck a discordant note amid the elegant eighteenth-century furniture.
[ترجمه ترگمان]مدرنیته کارکردی رایانه، در میان اثاثیه لوکس قرن هجدهم، به یک یادداشت ناهنجاری برخورد کرد
[ترجمه گوگل]مدرنیته کارکردی کامپیوتر با توجه به مبلمان زیبای قرن هجدهم، یک یادداشت غافلگیر کننده به حساب می آید

4. The great strain for married couples in modernity is the absurdly high expectation of the marriage bond.
[ترجمه ترگمان]کرنش بزرگ برای زوج های متاهل در مدرنیته، انتظار بسیار زیاد پیوند زناشویی است
[ترجمه گوگل]فشار عظیمی برای زوج های متاهل در مدرنیته، انتظارات غلط ازدواج ازدواج است

5. Mainstream modernism has often measured its modernity in terms of how far it dispenses with nature / naturalism.
[ترجمه ترگمان]مدرنیسم اغلب مدرنیته خود را از لحاظ میزان ارتباط آن با طبیعت \/ طبیعت گرایی اندازه گیری کرده است
[ترجمه گوگل]مدرنیسم مدرنیته اغلب مدرنیته خود را از لحاظ چگونگی برخورد با طبیعت / طبیعت گرایی سنجیده است

6. Another characteristic of good design is modernity.
[ترجمه ترگمان]ویژگی دیگر طراحی خوب، مدرنیته است
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از ویژگی های طراحی خوب مدرنیته است

7. The growing crises of modernity are being met with corrective actions from a great many quarters.
[ترجمه ترگمان]بحران های فزاینده مدرنیته با اقدامات اصلاحی بسیاری از مناطق مختلف مواجه می شوند
[ترجمه گوگل]بحرانهای روزافزون مدرنیته با اقدامات اصلاحی از چندین محدوده بزرگ روبرو می شوند

8. The speeding up of modernity began with the start of modern consumerism.
[ترجمه ترگمان]سرعت بخشیدن به مدرنیته با آغاز of مدرن آغاز شد
[ترجمه گوگل]سرعت بخشیدن به مدرنیته با شروع مصرف تجارتی مدرن آغاز شد

9. But even there, modernity has encroached.
[ترجمه ترگمان]اما حتی در آنجا، مدرنیته به من تجاوز کرده است
[ترجمه گوگل]اما حتی وجود دارد، مدرنیته هم محکوم شده است

10. Along the way, various heroes of modernity, such as Gropius and Picasso, overtly identified their self-image as Promethean.
[ترجمه ترگمان]در طول راه، قهرمانان مختلف مدرنیته، مانند Gropius و پیکاسو، آشکارا خود - تصویر خود را به عنوان Promethean شناسایی کردند
[ترجمه گوگل]در طول راه، قهرمانان مدرنیته گوناگون مانند گروپیوس و پیکاسو، خودشان را به صورت Promethean آشکارا شناسایی کردند

11. Second, in the defensiveness about modernity a gender correlation is not uncommon.
[ترجمه ترگمان]دوم، در حالت تدافعی در مورد مدرنیته، همبستگی جنسیتی غیرمعمول نیست
[ترجمه گوگل]دوم، در دفاع از مدرنیته همبستگی جنسیتی غیر معمول نیست

12. Modernity, then, is incurably materialistic but it can look towards either collectivism or individualism.
[ترجمه ترگمان]پس از آن، مدرنیته به گونه ای incurably مادی است، اما می تواند به هر یک از جمع گرایی و فردگرایی نیز نگاه کند
[ترجمه گوگل]مدرنیته، پس از آن، بی تردید مادی است، اما می تواند به سمت کالسیستیزیسم یا فردگرایی نگاه کند

13. Beneath its denunciation of war and its apparent modernity there is the chauvinist roar of good and evil.
[ترجمه ترگمان]در زیر اتهام جنگ و آشکار شدن آن there roar the خوب و شر است
[ترجمه گوگل]در زیر محکومیت جنگ و مدرنیته ظاهری آن، رعب و وحشت شوونیستی از خیر و شر است

14. It was, broadly speaking, the cultural outcome of modernity, the social experience of living in the modern world.
[ترجمه ترگمان]آن به طور گسترده، نتیجه فرهنگی مدرنیته، تجربه اجتماعی زندگی در دنیای مدرن بود
[ترجمه گوگل]به طور گسترده ای، نتیجه فرهنگی مدرنیته، تجربه اجتماعی زندگی در دنیای مدرن بود

15. The Enlightenment was the morning star of modernity.
[ترجمه ترگمان]نهضت روشن گری ستاره صبح مدرنیته بود
[ترجمه گوگل]روشنگری ستاره ای صبحگاهی از مدرنیته بود

the spirit of modernity

روحیه‌ی نوین‌گری (تجددطلبی)


پیشنهاد کاربران

مدرنیته

یا مُدرن می توانیم بگوییم یا نُوین.
Modern =
مدرن/نوین
Modernly =
مدرنانه/نوینانه
Modernity =
مدرنگی/نوینی/نوینگی
Modernize =
مدرنیدن/نوینیدن
Modernizing =
مدرنیدن، مدرنان/نوینیدن، نوینان
مُدرنان مانند خندان ( کسی که میخنند = چیزی که می مدرند )
Modernizer =
مدرننده/نویننده
Modernized =
مدرنیده/نوینیده
Modernization =
مدرنش/نوینش/مدرن سازی، نوین سازی
Modernness =
مدرنیَّت/نوینیَّت
Modernism =
مدرنگرایی/نوینگرایی
Modernist =
مدرنگرا/نوینگرا
*Modernistize =
مدرنگرایاندن/نوینگرایاندن
*Modernistized =
مدرنگرایانده/نوینگرایانده
*Modernistizaion =
مدرنگرایانش/نوینگرایانش
Modernistic =
مدرنگرایک/نوینگراییک
Modernisticize = مدرنگرایکاندن/ نوینگرایکاندن
*Modernisticizer =
مدرنگرایکاننده/نونیگراییکاننده
*Modernisticized =
مدرنگرایکانده/نوینگرایکانده
*Modernisticization =
مدرنگرایکانش/نونینگرایکانش
*Modernistical =
مدرنگرایین/نوینگرایین
*Modernistically =
مدرنگرایینانه/نوینگرایینانه
*Modernisticalize =
مدرنگرایینیدن/نونینگرایینیدن
*Modernisticalizer =
مدرنگراییننده/نونیگراییننده
*Modernisticalized =
مدرنگرایینیده/نونیگرایینیده
*Modernisticalization =
مدرنگرایینش/نوینگرایینش

آن واژه هایی که با ستاره = * مشخص شده، بدین معنی ایه که یا اصلا در زبان وجود نداره، یا به ندرت بکار میره.




کلمات دیگر: