presidency - معنی "presidency"

انگلیسی به فارسی

ریاست، نظارت، مقام یا دوره ریاست جمهوری

ریاست جمهوری، ریاست، نظارت، مقام یا دوره ریاست جمهوری

انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )

حالات: presidencies

• (1) تعریف: the office, term, or functions of a president.

• (2) تعریف: (cap.) the office of the president of a country, esp. the United States.

• office of president, chairmanship
the presidency is the position or function of being the president of a country.

مترادف و متضاد

نظارت (اسم)

supervision, superintendency, surveillance, bailiwick, stewardship, superintendence, helm, presidency, proctorship

ریاست (اسم)

superintendency, chairmanship, superintendence, presidency, headship, generalship

مقام یا دوره ریاست جمهوری (اسم)

presidency

جملات نمونه

1. he held the presidency for four years

چهار سال مقام ریاست جمهوری را (بعهده) داشت.

2. he wrote his presidency memoirs in two volumes

او شرح وقایع دوران تصدی ریاست جمهوری خود را در دو جلد نوشت.

3. the great honor of presidency

مقام والای ریاست جمهوری

4. another possible candidate for the presidency

یک نامزد احتمالی دیگر برای ریاست جمهوری

5. circumstances lifted him to the presidency

اوضاع جوری شد که او به ریاست جمهوری رسید.

6. he filled the office of presidency for six years

او شش سال مقام ریاست جمهوری را به عهده داشت.

7. the democratic candidate for the presidency of the united states

نامزد حزب دموکرات برای ریاست جمهوری امریکا

8. he fought his way to the presidency

او با تلاش مداوم به ریاست جمهوری رسید.

9. hard work and intelligence elevated him to the presidency

پشتکار و هوش او را به مقام ریاست جمهوری ارتقا داد.

10. his enemies tried to sink his bid for the presidency

دشمنانش کوشیدند اقدام او برای رئیس جمهور شدن را تخطئه کنند.

11. Determining how the Democratic challenger would conduct his presidency isn't quite so obvious.

[ترجمه ترگمان]مشخص کردن اینکه رقیب دموکرات چگونه ریاست او را بر عهده خواهد داشت کاملا مشخص نیست
[ترجمه گوگل]تعیین اینکه چطور رقیب دموکرات ریاست جمهوری خود را انجام دهد، کاملا واضح نیست

12. She has been nominated for the Presidency.

[ترجمه ترگمان]او نامزد ریاست جمهوری شده است
[ترجمه گوگل]او برای ریاست جمهوری نامزد شده است

13. The European Union's rotating presidency passed from Sweden to Belgium.

[ترجمه ترگمان]دوره ریاست دوره ای اتحادیه اروپا از سوئد به بلژیک رسید
[ترجمه گوگل]دوران ریاست اتحادیه اروپا از سوئد به بلژیک گذشت

14. His presidency was very successful - it'll be a hard act to follow.

[ترجمه ترگمان]ریاست جمهوری او بسیار موفق بود - پی گیری دشواری خواهد بود
[ترجمه گوگل]ریاست جمهوری او بسیار موفق بود - یک اقدام سخت برای پیروزی خواهد بود

15. I propose him as a candidate for the presidency.

[ترجمه ترگمان]من او را به عنوان یک نامزد برای ریاست جمهوری پیشنهاد می کنم
[ترجمه گوگل]من او را به عنوان نامزدی برای ریاست جمهوری پیشنهاد می کنم

16. She won the presidency by a wide margin.

[ترجمه ترگمان]او با حاشیه پهنی در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد
[ترجمه گوگل]او ریاست جمهوری را با یک حاشیه گسترده برد

پیشنهاد کاربران

lost the presidency to someone
مقام ریاست جمهوری را ( در طی انتخابات ) به کسی باختن