1. it is embarrassing to be told that one's pants need to be buttoned
آدم خجالت می کشد که به او بگویند دکمه ی شلوارش باز است.
2. It can be embarrassing for children to tell complete strangers about such incidents.
[ترجمه ترگمان]این موضوع می تواند برای بچه ها شرم آور باشد که غریبه ها را در مورد چنین رویدادهایی به طور کامل بیان کنند
[ترجمه گوگل]برای کودکان می توان از غریبه های کامل در مورد چنین حوادثی خجالت زده شد
3. The profuseness of his thanks was embarrassing.
[ترجمه F.S] راه تشکر او شرم اور بود
[ترجمه ترگمان]profuseness تشکر او شرم اور بود
[ترجمه گوگل]غافل از لطف او شرم آور بود
4. She always dredges up that embarrassing story.
[ترجمه samaneh] اون همیشه این داستان شرم آور رو از خودش میسازه
[ترجمه ترگمان]اون همیشه اون داستان خجالت آور رو از خودش در میاره
[ترجمه گوگل]او همیشه این داستان خجالتآور است
5. It was so embarrassing having to sing in public.
[ترجمه samaneh] این یک عمل شرم آور است که در مکان عمومی و همگان آواز بخواند
[ترجمه ترگمان]خیلی شرم آور بود که در ملا عام آواز بخونم
[ترجمه گوگل]این خیلی شرم آور بود که باید در عموم آواز بخواند
6. She asked a lot of embarrassing questions .
[ترجمه ترگمان] اون یه عالمه سوال خجالت آور ازم پرسید
[ترجمه گوگل]او از بسیاری از سوالات شرم آور پرسید
7. The leader's speech aimed to close the embarrassing divide in party ranks.
[ترجمه علی] هدف سخنرانی رهبر ایجاد تفرقه ای شرم اور بین اعضای حزب بود
[ترجمه ترگمان]هدف از سخنرانی رهبر بستن شکاف شرم آور در صفوف حزب بود
[ترجمه گوگل]سخنرانی رهبر با هدف بستن اختلاف شرم آور در صفوف حزب
8. "It's rather embarrassing," he began, and paused.
[ترجمه ali esmaeeli] او با جمله" این نسبتاً شرم آور است" شروع کرد و مکث نمود.
[ترجمه ترگمان]او شروع به صحبت کرد: این کمی خجالت اوره و مکث کرد
[ترجمه گوگل]'این خیلی شرم آور است،' او شروع کرد و متوقف شد
9. He gets perverse satisfaction from embarrassing people.
[ترجمه ترگمان]اون از مردم خجالت میکشه که باعث ناراحتی مردم میشه
[ترجمه گوگل]او رضایت ناپذیر از افراد شرم آور را می گیرد
10. You're embarrassing him with your compliments!
[ترجمه H.I] شما اور ا با تعارفات خود خجالت زده میکنید
[ترجمه samaneh] تو او را با تعارفات خود معذب و خجالتی میکنی
[ترجمه ترگمان]تو از این تعریف و تمجیدی که می کنی خجالت می کشی!
[ترجمه گوگل]شما او را با احترامات خود خجالت می کشی
11. My mother's presence made the situation even more embarrassing.
[ترجمه ترگمان]حضور مادرم باعث شد که اوضاع بدتر شود
[ترجمه گوگل]حضور مادرم باعث شد که این وضعیت حتی شرم آورتر شود
12. It was acutely embarrassing for us all.
[ترجمه ترگمان]واقعا برای همه ما شرم اور بود
[ترجمه گوگل]برای همه ما خیلی شرمنده بود
13. You rescued me from an embarrassing situation.
[ترجمه ترگمان]تو منو از یه موقعیت خجالت آور نجات دادی
[ترجمه گوگل]شما از وضعیت شرم آور نجات دادید
14. I found the whole evening intensely embarrassing.
[ترجمه ترگمان]تمام شب را خیلی خجالت می کشیدم
[ترجمه گوگل]من کل شب را به شدت شرم آور یافتم
15. The recall of the Ambassador was embarrassing for the country.
[ترجمه ترگمان]یادآوری سفیر برای این کشور خجالت آور بود
[ترجمه گوگل]فراخوان سفیر برای این کشور شرم آور بود