کلمه جو
صفحه اصلی

forewarn


معنی : قبلا اگاهانیدن، از پیش اخطار کردن
معانی دیگر : (از) پیش هشدار دادن، برحذر داشتن، پیش آگاهی دادن

انگلیسی به فارسی

ازپیش اخطار کردن، قبلا اگاهانیدن


پیش بینی کنید، از پیش اخطار کردن، قبلا اگاهانیدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: forewarns, forewarning, forewarned
مشتقات: forewarner (n.)
• : تعریف: to give advance warning to.

• warn ahead of time, alert, put on guard
if you forewarn someone, you warn them that something is going to happen.

مترادف و متضاد

قبلا اگاهانیدن (فعل)
foretoken, forewarn

از پیش اخطار کردن (فعل)
forewarn

caution that something may happen


Synonyms: admonish, advise, alarm, alert, apprise, dissuade, flag, forbode, give fair warning, give the high sign, portend, premonish, pull one’s coat, put a bug in one’s ear, put one wise, put on guard, telegraph, tip, tip off, wave a red flag


جملات نمونه

1. We'd been forewarned of the dangers of travelling at night.
[ترجمه ترگمان]ما از خطرات سفر در شب خبر داشتیم
[ترجمه گوگل]ما از خطرات سفر شبانه پیشگویی شده ایم

2. We had been forewarned of the risk of fire/that fire could break out.
[ترجمه ترگمان]قبلا از خطر آتش سوزی خبر داشتیم که آتش می تواند از هم جدا شود
[ترجمه گوگل]ما از خطر آتش سوزی جلوگیری کردیم که می تواند آتش سوزی شود

3. The Macmillan Guide had forewarned me of what to expect.
[ترجمه ترگمان]راهنمای مک میلان به من اطلاع داده بود که چه انتظاری باید داشته باشم
[ترجمه گوگل]راهنمای مکیمیلان از آنچه پیش بینی کرده بود پیشی گرفت

4. To be forewarned is to be forearmed.
[ترجمه ترگمان]باید به او هشدار داده شود
[ترجمه گوگل]برای پیشگویی باید پیش رانده شود

5. A police team, forewarned of the raid, had taken up positions inside the bank.
[ترجمه ترگمان]یک تیم پلیس، قبل از اطلاع از حمله، در داخل بانک موضع گرفته بود
[ترجمه گوگل]یک تیم پلیس، پیش از حمله، از موقعیت خود در داخل بانک استفاده کرد

6. But be forewarned: The garlic quotient of this dish could be considered daunting.
[ترجمه ترگمان]اما هشیار باشید: خارج قسمت سیر این غذا را می توان رعب آور تلقی کرد
[ترجمه گوگل]اما باید پیش بینی شود: نسبت سیر این ظرف می تواند دلهره آور باشد

7. Through astrology one could be forewarned of the exact time of his coming.
[ترجمه ترگمان]از طریق نجوم می توان از زمان دقیق شدنش آگاهی یافت
[ترجمه گوگل]از طریق طالع بینی می توان از زمان دقیق ورود او پیشی گرفت

8. Although he had been forewarned, Rostov eyed the vessel with disfavour.
[ترجمه ترگمان]با این که قبلا از او مطلع شده بود، اما بدش به آن قایق چشم دوخته بود
[ترجمه گوگل]اگر چه او پیشگویی شده بود، روستوف عروق را با بی رحم نگاه می کرد

9. The enemy had been forewarned.
[ترجمه ترگمان]دشمن از قبل خبر داده بود
[ترجمه گوگل]دشمن پیشقدم شده بود

10. As forewarned, I did not win, despite a good oral presentation and the best c. v. of all the candidates.
[ترجمه ترگمان]همانطور که قبلا اشاره شد، من برنده نشدم، علی رغم ارائه شفاهی خوب و بهترین نمره در برابر تمامی نامزدها
[ترجمه گوگل]همانطور که پیش آمده بود، من با وجود ارائه دهی خوب و بهتر c، برنده نشدم v از همه نامزدها

11. Let no one be forewarned, to go in fear or spread rumours.
[ترجمه ترگمان]کسی نباید به او هشدار داده شود که از ترس و یا شایعات منتشر شود
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید هیچ کس پیشگویی شود، به ترس و یا شایعات بپردازد

12. Barry Hearn forewarned me that the meeting was going to be tough.
[ترجمه ترگمان]باری، Hearn به من هشدار داد که جلسه دشوار خواهد بود
[ترجمه گوگل]بری هین به من پیشگویی کرد که این جلسه سخت خواهد بود

13. It was more than a forewarning of withdrawal symptoms.
[ترجمه ترگمان] بیشتر از یه مشت علائم بود
[ترجمه گوگل]این بیشتر از پیشگویی علائم برداشت بود

14. Based on enterprise crises forewarning theory, the study aims to forewarn and take precautions against financial management mistakes and crises so as to prevent and rectify them.
[ترجمه ترگمان]با توجه به بحران های سازمانی، این مطالعه با هدف بررسی مجدد و اتخاذ تدابیر احتیاطی در برابر اشتباه ات مدیریت مالی و بحران به منظور جلوگیری و اصلاح آن ها انجام می شود
[ترجمه گوگل]بر اساس نظریه پیشگیری از بحران های سازمانی، این مطالعه با هدف پیش بینی و اقدامات احتیاطی در برابر اشتباهات و بحران های مدیریت مالی انجام می شود تا آنها را جلوگیری و اصلاح کند

be forewarned; I will not tolerate lying!

از حالا بدانید ـ دروغ را تحمل نخواهم کرد!


پیشنهاد کاربران

پیش آگاهی



کلمات دیگر: