شکل دار، دیس دار، متشکل، فرتودار، نمایهدار
figured
شکل دار، دیس دار، متشکل، فرتودار، نمایهدار
انگلیسی به فارسی
شکلدار، دیسدار، متشکل
دارای تصویر، فرتودار، نمایهدار
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: shaped, formed, or fashioned.
• (2) تعریف: represented by a pictorial or sculpted image; depicted.
• (3) تعریف: decorated, esp. with a pattern; ornamented.
- figured silk cloth
[ترجمه ترگمان] پارچه ابریشمی را برداشت
[ترجمه گوگل] پارچه ابریشم شکل دار
[ترجمه گوگل] پارچه ابریشم شکل دار
• formed or shaped; represented; ornamented, decorated; drawn
جملات نمونه
1. figured cloth
پارچه ی طرح دار
2. he figured we were ready to go
او فهمید که ما آماده ی رفتن بودیم.
3. his mind figured forth all kind of images
او انواع و اقسام تصورات را به ذهن خود خطور داد.
4. We hadn't figured on a long delay at the airport.
[ترجمه ترگمان]ما در فرودگاه معطل نکرده بودیم
[ترجمه گوگل]ما تا به حال تاخیر زیادی در فرودگاه ندیده بودیم
[ترجمه گوگل]ما تا به حال تاخیر زیادی در فرودگاه ندیده بودیم
5. She often figured in my dream.
[ترجمه ترگمان]او اغلب در خواب فکر می کرد
[ترجمه گوگل]او اغلب در رویای من نقش داشت
[ترجمه گوگل]او اغلب در رویای من نقش داشت
6. Have you figured out the expenses?
[ترجمه ترگمان]the رو فهمیدی؟
[ترجمه گوگل]آیا هزینه ها را کشف کرده اید؟
[ترجمه گوگل]آیا هزینه ها را کشف کرده اید؟
7. The sculptor figured the girl in clay.
[ترجمه ترگمان]مجسمه ساز آن دختر را در خاک رس یافت
[ترجمه گوگل]مجسمه ساز دختر را در خاک رس شکل داد
[ترجمه گوگل]مجسمه ساز دختر را در خاک رس شکل داد
8. Have you figured out how much the holiday will cost?
[ترجمه ترگمان]متوجه شدید که تعطیلات چقدر هزینه دارد؟
[ترجمه گوگل]آیا شما متوجه شده اید که هزینه تعطیلات چقدر است؟
[ترجمه گوگل]آیا شما متوجه شده اید که هزینه تعطیلات چقدر است؟
9. The boy was figured on a blackboard.
[ترجمه ترگمان]اون پسر روی تخته سیاه پیدا شده بود
[ترجمه گوگل]پسر روی تخته سیاه چیده شده بود
[ترجمه گوگل]پسر روی تخته سیاه چیده شده بود
10. He figured himself as a good candidate.
[ترجمه ترگمان]اون خودش رو به عنوان یه کاندید خوب انتخاب کرده
[ترجمه گوگل]او خود را به عنوان یک نامزد خوب شناخت
[ترجمه گوگل]او خود را به عنوان یک نامزد خوب شناخت
11. From the way he behaved, I figured that he was drunk.
[ترجمه ترگمان]، اونطور که اون رفتار می کرد فکر کردم که مست بوده
[ترجمه گوگل]از روشی که او رفتار کرد، متوجه شدم که او مست بود
[ترجمه گوگل]از روشی که او رفتار کرد، متوجه شدم که او مست بود
12. The bookkeeper figured well.
[ترجمه ترگمان]دفتردار خوب فکر کرد
[ترجمه گوگل]کتابفروشی خوبی بود
[ترجمه گوگل]کتابفروشی خوبی بود
13. Have you figured out how much the trip will cost?
[ترجمه ترگمان]متوجه شدید که سفر چقدر هزینه خواهد داشت؟
[ترجمه گوگل]آیا شما متوجه شده اید که چقدر سفر هزینه خواهد شد؟
[ترجمه گوگل]آیا شما متوجه شده اید که چقدر سفر هزینه خواهد شد؟
14. It was worth the trouble, I figured.
[ترجمه ترگمان]فکر کردم ارزش این دردسر رو داره
[ترجمه گوگل]ارزشش را داشتم، فهمیدم
[ترجمه گوگل]ارزشش را داشتم، فهمیدم
پیشنهاد کاربران
فکر، فکر کردن، تصور کردن
ریخت گرفته ، ریخت دار ، دارای ریخت
فیگور گرفته ، فیگور دار ، دارای فیگور
فیگور گرفته ، فیگور دار ، دارای فیگور
حدس زدن
در نظر گرفتن
فرض گرفتن
دریافت
تجسم کرد
کلمات دیگر: