کلمه جو
صفحه اصلی

apparently


معنی : ظاهرا
معانی دیگر : ظاهرا

انگلیسی به فارسی

به‌ظاهر، به‌طور قطع، بدون تردید، ظاهراً، آشکارا، گویا، از قرار معلوم


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
(1) تعریف: judging from all available information or visible evidence; seemingly.
مترادف: evidently, seemingly

- They apparently left in a hurry; the TV is still on and they left the door unlocked.
[ترجمه سجاد] آن ها ظاهرا با عجله رفتند؛ تلوزیون هنوز روشن است و در را قفل نکرده رها کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها ظاهرا عجله داشتند؛ تلویزیون هنوز روشن است و در را باز گذاشته بودند
[ترجمه گوگل] آنها ظاهرا عجله را ترک کردند؛ تلویزیون هنوز روشن است و آنها درب را قفل کرده اند
- No one knows exactly how the accident happened, but, apparently, the driver was speeding.
[ترجمه ترگمان] هیچ کس نمی داند که تصادف چگونه اتفاق افتاد، اما ظاهرا راننده به سرعت حرکت می کرد
[ترجمه گوگل] هیچ کس دقیقا نمی داند که حادثه رخ داده است، اما ظاهرا راننده سرعت آن را افزایش داد

(2) تعریف: most certainly; clearly.
مترادف: clearly, plainly, undoubtedly

- Apparently, you don't care how anybody else feels about it!
[ترجمه ترگمان] ظاهرا، مهم نیست که دیگران چه احساسی نسبت به آن دارند!
[ترجمه گوگل] ظاهرا، شما اهمیتی نمیدهید که چطور دیگران در مورد آن احساس می کنند!

• evidently, obviously; allegedly, seemingly
you use apparently to refer to something that seems to be the case although it may not be.

مترادف و متضاد

ظاهرا (قید)
apparently

seemingly


Synonyms: allegedly, as if, as though, at a glance, at first sight, in all likelihood, intuitively, it appears that, it seems that, most likely, on the face of it, ostensibly, outwardly, plausibly, possibly, probably, professedly, reasonably, reputably, speciously, superficially, supposedly, tangibly, to all appearances


Antonyms: dubiously, equivocally, improbably, questionably, uncertain, unlikely


obviously


Synonyms: clearly, conspicuously, evidently, expressly, indubitably, in plain sight, manifestly, officially, openly, overtly, palpably, patently, perceptibly, plainly, transparently, unmistakably


جملات نمونه

1. apparently he is ill
ظاهرا مریض است.

2. apparently somebody has tampered with these documents
ظاهرا یک نفر این اسناد را دستکاری کرده است.

3. hossein is apparently planning to go on a trip
حسین ظاهرا قصد سفر دارد.

4. his behavior is apparently free of all calculation
رفتار او ظاهرا عاری از هرگونه نیرنگ و حسابگری است.

5. She was taken to hospital, apparently amnesiac and shocked.
[ترجمه ترگمان]او به بیمارستان برده شد، ظاهرا شوکه شده بود و شوکه شده بود
[ترجمه گوگل]او به بیمارستان منتقل شد، ظاهرا آمنیاز و شوکه شد

6. Psychological problems very often underlie apparently physical disorders.
[ترجمه ترگمان]مشکلات روانی اغلب زمینه ساز اختلالات فیزیکی هستند
[ترجمه گوگل]مشکلات روانی اغلب به نظر می رسد اختلالات فیزیکی است

7. He was apparently quite converted from his anarchist views.
[ترجمه ترگمان]ظاهرا از عقاید آنارشیستی خود کاملا تغییر یافته بود
[ترجمه گوگل]او ظاهرا از مشاهدات آنارشیست خود کاملا تغییر کرده است

8. The plane apparently overshot the runway after landing.
[ترجمه ترگمان]هواپیما ظاهرا بعد از فرود از باند خارج شد
[ترجمه گوگل]هواپیما ظاهرا پس از فرود باند را از بین می برد

9. The army apparently refused point blank to do what was required of them.
[ترجمه ترگمان]ارتش ظاهرا از انجام آنچه مورد نیاز بود خودداری کرد
[ترجمه گوگل]ارتش ظاهرا از انجام کارهایی که از آنها مورد نیاز بود خالی نشد

10. Apparently, you have done a lot of work.
[ترجمه ترگمان]ظاهرا کار زیادی کردی
[ترجمه گوگل]ظاهرا شما کارهای زیادی انجام داده اید

11. Apparently some people have an inborn tendency to develop certain kinds of tumour.
[ترجمه ترگمان]ظاهرا برخی افراد تمایل ذاتی برای توسعه انواع تومور دارند
[ترجمه گوگل]ظاهرا برخی افراد تمایلی به رشد نوع خاصی از تومور دارند

12. Apparently he's a sod to work for.
[ترجمه ترگمان]ظاهرا کار سختیه براش کار کنه
[ترجمه گوگل]ظاهرا او جادو برای کار است

13. He was apparently much surprised at the news.
[ترجمه ترگمان]ظاهرا از شنیدن خبر یکه خورده بود
[ترجمه گوگل]او ظاهرا در اخبار بسیار شگفت زده شده بود

14. He was apparently unconcerned by his failure to gain a university place.
[ترجمه ترگمان]او ظاهرا از عدم موفقیت خود در به دست آوردن یک مقام دانشگاهی ابراز نگرانی کرد
[ترجمه گوگل]او ظاهرا از ناکامی او در کسب جایگاه دانشگاه ناراضی بود

15. Apparently it's going to rain today.
[ترجمه Reza] ظاهرا امروز قرار است باران ببارد
[ترجمه ترگمان]ظاهرا امروز باران می بارد
[ترجمه گوگل]ظاهرا امروز به باران می آید

16. His love letters were hot stuff, apparently.
[ترجمه ترگمان]ظاهرا نامه های عاشقانه ش خیلی داغ بود
[ترجمه گوگل]نامه های عشق او ظاهرا داغ بود

17. Modern tennis rackets are now apparently 20 per cent lighter.
[ترجمه ترگمان]توپ های تنیس جدید اکنون ظاهرا ۲۰ درصد سبک تر هستند
[ترجمه گوگل]راکت های مدرن تنیس اکنون ظاهرا 20 درصد سبک تر هستند

He apparently lacked the desire to learn.

او ظاهرا تمایلی به یادگیری نداشت.


Apparently the apartment wasn't insured.

ظاهرا آپارتمان بیمه نبوده.


پیشنهاد کاربران

باطل چیزی که امکان حقیقت ان کم است

ظاهرا
clearly , obviously
sth that seems to happen but not sure
📘📘

به نظر میاد

به ظاهر

به وضوح، اشکار ، به طور قطع ، بدون تردید ا

اینطور که شنیدم

ظاهراً

ظاهرا، از قرار معلوم

ظاهرا = seemingly

از لحاظ ظاهری

اینطور که بوش میاد

اینطور که به نظر میاد

ظاهرا

تا اونجایی که یه نفر میدونه

گویا / انگار که / مثل اینکه

Apparently, the company will be losing a lot of money
ظاهرا، کمپانی پول زیادی از دست میده ( خواهد داد ) .


کلمات دیگر: