کلمه جو
صفحه اصلی

deter


معنی : ترساندن، باز داشتن، تحذیر کردن
معانی دیگر : (با ایجاد ترس یا تردید و غیره) بازداری کردن، جلوگیری کردن، منصرف کردن

انگلیسی به فارسی

بازداشتن، ترساندن، تحذیر کردن


بازداشتن، ترساندن، باز داشتن، تحذیر کردن


انگلیسی به انگلیسی

• discourage, hinder, prevent
to deter someone from doing something means to make them unwilling to do it.

مترادف و متضاد

ترساندن (فعل)
bash, abhor, scare, frighten, intimidate, terrorize, deter, fray, shock, fright, shore, huff, awe, appal, appall, spook, tremble, daunt, threaten, buffalo, bullyrag, cow, horrify

باز داشتن (فعل)
deter, stay, ban, forbid, interdict, bar, hold, arrest, detain, impeach, encumber, prevent, debar, dissuade, block, contain, impede, stow

تحذیر کردن (فعل)
deter

check, inhibit from action


Synonyms: act like a wet blanket, avert, block, caution, chill, cool, damp, dampen, daunt, debar, disadvise, discourage, dissuade, divert, forestall, forfend, frighten, hinder, impede, intimidate, obstruct, obviate, preclude, prevent, prohibit, put a damper on, put off, restrain, rule out, scare, shut out, stave off, stop, talk out of, throw cold water on, turn off, warn


Antonyms: encourage, instigate, persuade, promote, put on to, stimulate, support, turn on, urge


جملات نمونه

1. punishment did not deter him from repeating his crime
تنبیه او را از تکرار بزه خود بازنداشت.

2. a good dog can deter burglars
یک سگ خوب می تواند جلو دزدها را بگیرد.

3. other people's judgement did not deter him from doing what he thought was right
نکوهش اشخاص دیگر او را از انجام آنچه که درست می پنداشت باز نداشت.

4. Never deter till tomorrow that which you can do today.
[ترجمه ترگمان]تا فردا کاری را که امروز می توانید انجام دهید از دست ندهید
[ترجمه گوگل]تا فردا هرگز از آنچه که امروز می توانید انجام دهید جلوگیری کنید

5. The alarm is usually sufficient to deter a would-be thief.
[ترجمه ترگمان]این هشدار معمولا برای ترساندن یک دزد کافی کافی است
[ترجمه گوگل]هشدار معمولا برای جلوگیری از یک دزد ممکن است کافی باشد

6. These measures are designed to deter an enemy attack.
[ترجمه ترگمان]این اقدامات برای جلوگیری از حمله دشمن طراحی شده اند
[ترجمه گوگل]این اقدامات برای جلوگیری از حمله دشمن طراحی شده است

7. Her words of warning would hardly deter him.
[ترجمه ترگمان]کلمات هشدار دهنده به سختی می توانست او را بترساند
[ترجمه گوگل]کلمات او هشدار به سختی او را متوقف می کند

8. Does prison deter criminals from offending again?
[ترجمه ترگمان]آیا زندانیان دوباره مجرمان را از ارتکاب جرم منع می کنند؟
[ترجمه گوگل]آیا مجازات مجازات را مجددا مجازات می کند؟

9. The windows are covered with grilles to deter vandals.
[ترجمه ترگمان]پنجره ها با نرده ها پوشانده شده اند تا خراب شوند
[ترجمه گوگل]پنجره ها برای محافظت از خرابی ها با مشبک ها پوشیده شده اند

10. These new rules are likely to deter people from coming forward for help.
[ترجمه ترگمان]این قوانین جدید احتمالا مردم را از آمدن به جلو برای کمک منع می کنند
[ترجمه گوگل]این قوانین جدید به احتمال زیاد برای جلوگیری از کمک مردم به جلوگیری است

11. There is little evidence that harsher punishments deter any better than more lenient ones.
[ترجمه ترگمان]شواهد کمی وجود دارد مبنی بر این که مجازات های شدیدتر، هر چیزی بهتر از مجازات های lenient را مرعوب می سازد
[ترجمه گوگل]شواهد کمی وجود دارد که مجازات های شدیدتری هرچه بهتر از تسلیم تر است

12. Failure did not deter him .
[ترجمه ترگمان]شکست مانع او نشد
[ترجمه گوگل]شکست او را ندید

13. Bad weather didn't deter them from starting their vacation.
[ترجمه ترگمان]هوای بد آن ها را از شروع تعطیلات باز نداشت
[ترجمه گوگل]آب و هوای بد آنها را از شروع تعطیلات خود بازدارند

14. Fear of failure should not deter you from trying.
[ترجمه ترگمان]ترس از شکست نباید مانع از تلاش شما شود
[ترجمه گوگل]ترس از شکست نباید از تلاش شما جلوگیری کند

Fear of atomic retalliation deterred the communists from attacking.

ترس از تلافی با سلاح اتمی کمونیست‌ها را از حمله بازداشت.


Punishment did not deter him from repeating his crime.

تنبیه او را از تکرار بزه خود بازنداشت.


A good dog can deter burglars.

یک سگ خوب می‌تواند جلو دزدها را بگیرد.


پیشنهاد کاربران

برحذر داشتن

بازدارنده

متوقف کردن

منع

برحذر داشتن
ای که از کوچه معشوقه ما می گذری
بر حذر باش که سر می شکند دیوارش
جناب حافظ

To prevent someone from doing something
کسی رو از کاری منصرف کردن، دلسرد کردن، بازداشتن

Synonym : Dissuade

. High prices deterring young people from buying house
قیمت های بالا جوانان رو از خرید خانه منصرف یا دلسرد میکنه.


@لَنگویچ




مانع شدن
جلوگیری کردن


کلمات دیگر: