اسم ( noun )
• (1) تعریف: complete destruction or decay.
• مترادف: decay, destruction, devastation, ruination
• مشابه: end, fate, havoc, rack, rape, rot, wreck
- The earth's rain forests are facing ruin.
[ترجمه ترگمان] جنگل های بارونی زمین در حال ویرانی هستند
[ترجمه گوگل] جنگل های بارانی زمین در حال خراب شدن هستند
- It's not clear what caused the ruin of this ancient civilization.
[ترجمه ترگمان] واضح نیست که چه چیزی باعث نابودی این تمدن کهن شد
[ترجمه گوگل] معلوم نیست چه چیزی باعث ویرانی این تمدن باستانی شده است
• (2) تعریف: (usu. pl.) the product or condition of such destruction or decay.
• مترادف: debris, remains, wreckage
• مشابه: destruction, devastation, nemesis, rot, waste
- The ruins of some of the buildings still remain.
[ترجمه ترگمان] خرابه های برخی از ساختمان ها هنوز باقی مانده اند
[ترجمه گوگل] خرابه های برخی از ساختمان ها همچنان باقی می مانند
- The dress was torn to ruins.
[ترجمه ترگمان] لباسش پاره پاره شده بود
[ترجمه گوگل] لباس خراب شده بود
- They found their home in ruins after the hurricane.
[ترجمه ترگمان] آن ها خانه شان را در خرابه های پس از طوفان پیدا کردند
[ترجمه گوگل] آنها پس از طوفان، خانه خود را در ویرانه ها پیدا کردند
• (3) تعریف: a complete downfall, as in health, or financial or social standing.
• مترادف: decay, downfall
• متضاد: success
• مشابه: death, finish, wreck
- These bad investments led to the company's ruin.
[ترجمه ترگمان] این سرمایه گذاری های بد منجر به ویرانی این شرکت شد
[ترجمه گوگل] این سرمایه گذاری های بد منجر به خرابکاری شرکت شد
• (4) تعریف: the cause of destruction or downfall.
• مترادف: destruction, downfall, undoing
• مشابه: evil
- The scandal was the ruin of his political ambitions.
[ترجمه ترگمان] این رسوایی ویران کردن جاه طلبی های سیاسی او بود
[ترجمه گوگل] رسوایی ویران کردن جاه طلبی های سیاسی او بود
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ruins, ruining, ruined
• (1) تعریف: to cause the destruction of; wreck or devastate.
• مترادف: demolish, destroy, devastate, wreck
• متضاد: rebuild, repair, restore
• مشابه: blast, blight, break, bust, damn, dash, desolate, deteriorate, harry, ravage, scupper, shatter, smash, spoil, total, waste
- The disease ruined the crops.
[ترجمه ترگمان] بیماری کشت محصول را خراب کرد
[ترجمه گوگل] این بیماری باعث ویرانی محصولات شد
- The flood ruined their homes.
[ترجمه ترگمان] سیل خانه های آن ها را ویران کرد
[ترجمه گوگل] سیل خانه هایشان را خراب کرد
- The bad publicity ruined his career.
[ترجمه ترگمان] تبلیغات بد شغلش رو خراب کرد
[ترجمه گوگل] تبلیغات بد باعث خراب شدن حرفه او شد
• (2) تعریف: to cause the downfall or disgrace of.
• مترادف: debase, destroy, undo
• متضاد: redeem
• مشابه: assassinate, blast, break, corrupt, defeat, demolish, wreck
- His alcoholism ruined him.
[ترجمه ترگمان] دائم الخمر بودن اون نابودش کرد
[ترجمه گوگل] الکل او را نابود کرد
• (3) تعریف: to make unusable or unable to be enjoyed; spoil.
• مترادف: spoil, wreck
- The ink stain ruined the dress.
[ترجمه ترگمان] لکه جوهر آن لباس را خراب کرد
[ترجمه گوگل] رنگ نقره ای لباس را خراب کرد
- The rowdy guests ruined the party.
[ترجمه ترگمان] مهمون های شلوغ مهمونی رو خراب کردن
[ترجمه گوگل] مهمانان لجوج این حزب را خراب کردند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to be wrecked; fall into ruins.
• مترادف: decay, degenerate
• مشابه: fall, rot, wreck
• (2) تعریف: to suffer a downfall; come to ruin.