ملحق شدن (به)، همکاری کردن (با)
play along
ملحق شدن (به)، همکاری کردن (با)
انگلیسی به فارسی
شرکت کردن (در شوخی یا کلک)
بازی در کنار
مترادف و متضاد
Take part in a charade, deception (or practical joke)
جملات نمونه
1. I agreed to play along with her.
[ترجمه Enci] من موافقت کردم که باهاش همکاری کنم
[ترجمه ترگمان]موافقت کردم باه اش بازی کنم[ترجمه گوگل]من موافقت کردم که با او بازی کنم
2. My mother has learnt to play along with the bizarre conversations begun by father.
[ترجمه اوسموسی] مادرم یاد گرفته بود که با صحبت های عجیب و غریبی که پدرم شروع می کرد، ( در ظاهر ) همراهی کند.
[ترجمه ترگمان]مادرم یاد گرفته که با صحبت های عجیب و غریبی که پدرش شروع کرده بود بازی کند[ترجمه گوگل]مادر من آموخته است که همراه با مکالمات عجیب و غریب که توسط پدر آغاز شده است، بازی کند
3. I decided to play along with her idea.
[ترجمه اوسموسی] تصمیم گرفتم با ایده ی او همراهی کنم.
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفتم با این ایده بازی کنم[ترجمه گوگل]من تصمیم گرفتم به همراه ایدهش بازی کنم
4. He was in charge, so I had to play along with his ideas.
[ترجمه پگاه] او مسئول بود بنابر ین مجبور بودم ایده هایش را بپذیرم و اجرا کنم
[ترجمه ترگمان]او مسئول بود، بنابراین مجبور شدم با افکارش بازی کنم[ترجمه گوگل]او مسئول بود، بنابراین من مجبور بودم به همراه ایده هایش بازی کنم
5. She felt she had to play along or risk losing her job.
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که باید بازی کند یا به خطر بیفتد که کارش را از دست بدهد
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که مجبور بود با هم کار کند یا خطر کند
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که مجبور بود با هم کار کند یا خطر کند
6. I am glad you've decided to play along.
[ترجمه پگاه] خوشحالم که تصمیم گرفتی به ما بپیوندی
[ترجمه ترگمان]خوشحالم که تصمیم گرفتی بازی کنی[ترجمه گوگل]خوشحالم که تصمیم گرفتید بازی کنید
7. She was in charge, so I had to play along with her odd ideas.
[ترجمه ترگمان]او مسئول بود، بنابراین مجبور شدم با ایده های عجیب او بازی کنم
[ترجمه گوگل]او مسئول بود، بنابراین من مجبور بودم با ایده های عجیب و غریب خود بازی کنم
[ترجمه گوگل]او مسئول بود، بنابراین من مجبور بودم با ایده های عجیب و غریب خود بازی کنم
8. We'll play along with his suggestion, although it's not exactly what we wanted.
[ترجمه ترگمان]ما با پیشنهاد او بازی می کنیم، هرچند این دقیقا چیزی نیست که ما می خواستیم
[ترجمه گوگل]ما همراه با پیشنهادش بازی خواهیم کرد، اگر چه دقیقا همان چیزی نیست که ما می خواستیم
[ترجمه گوگل]ما همراه با پیشنهادش بازی خواهیم کرد، اگر چه دقیقا همان چیزی نیست که ما می خواستیم
9. Dustin, realising the error, decided to play along.
[ترجمه ترگمان]داستین، که این اشتباه را درک می کند، تصمیم گرفت با آن بازی کند
[ترجمه گوگل]Dustin، درک خطا، تصمیم گرفت بازی کند
[ترجمه گوگل]Dustin، درک خطا، تصمیم گرفت بازی کند
10. Had he really thought that I would play along?
[ترجمه پگاه] آیا واقعا فکرد کرده بود من با اونا همکاری میکنم؟
[ترجمه ترگمان]آیا واقعا فکر کرده بود که من با او بازی می کنم؟[ترجمه گوگل]آیا واقعا فکر کرد که من بازی خواهم کرد؟
11. Some of these programs play along with the musician to make practice easier and more entertaining.
[ترجمه ترگمان]بعضی از این برنامه ها همراه با موسیقی دان بازی می کنند تا تمرین را آسان تر و جالب تر کنند
[ترجمه گوگل]برخی از این برنامه ها همراه با نوازنده به منظور تمرین ساده تر و سرگرم کننده تر بازی می کنند
[ترجمه گوگل]برخی از این برنامه ها همراه با نوازنده به منظور تمرین ساده تر و سرگرم کننده تر بازی می کنند
12. Shultz refused to play along, saying that Peres should convince his own prime minister.
[ترجمه ترگمان]شولتز از بازی کردن خودداری کرد و گفت که پرز باید نخست وزیر خود را قانع کند
[ترجمه گوگل]شولتز از حضور در این بازی اجتناب کرد و گفت پرز باید نخست وزیر خود را متقاعد کند
[ترجمه گوگل]شولتز از حضور در این بازی اجتناب کرد و گفت پرز باید نخست وزیر خود را متقاعد کند
13. Of course, I play along.
[ترجمه ترگمان] البته که باهاشون بازی می کنم
[ترجمه گوگل]البته من بازی می کنم
[ترجمه گوگل]البته من بازی می کنم
14. You can play along the lines of what the coach told you.
[ترجمه ترگمان]تو می تونی با چیزایی که مربی بهت گفته بازی کنی
[ترجمه گوگل]شما می توانید در کنار خطوطی که مربی به شما گفت، بازی کنید
[ترجمه گوگل]شما می توانید در کنار خطوطی که مربی به شما گفت، بازی کنید
15. The kids play along the bank, clambering over a tree that spans the water.
[ترجمه ترگمان]بچه ها در کنار ساحل بازی می کنند و از روی درختی که آب را در بر می گیرد می گذرند
[ترجمه گوگل]بچه ها در امتداد این بانک مشغول بازی هستند، در حالیکه درختی را می بینند که در آن آب قرار دارد
[ترجمه گوگل]بچه ها در امتداد این بانک مشغول بازی هستند، در حالیکه درختی را می بینند که در آن آب قرار دارد
پیشنهاد کاربران
تظاهر به موافقت کردن
My mom has learnt to play along with her dad's wierd talking
وانمود کردن، تظاهر کردن برای شاد کردن کسی یا بدست آوردن اطلاعات بیشتر
راه امدن با کسی ، موافقت کردن
صداشو درنیاوردن😊
موافقت کردند با کاری علی رغم بی میلی . . . i know you don't like Ali , but you play play along. with him for a short while . . . . می دونم که از علی خوشت نمی اد اما شده یک مدت کم باهاش همراه باش .
نقش بازی کردن، ظاهرا قبول کردن
she felt that she had to play along or risk losing her job.
او حس کرد که یا بایددر ظاهر ( به پیشنهادی ) قبول کند ویا اینکه خطر از دست دادن کارش را بپذیرد.
she felt that she had to play along or risk losing her job.
او حس کرد که یا بایددر ظاهر ( به پیشنهادی ) قبول کند ویا اینکه خطر از دست دادن کارش را بپذیرد.
کلمات دیگر: