غیر قابل اثبات
unjustified
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of justified.
• متضاد: justified, legitimate
• متضاد: justified, legitimate
• unwarranted, inexcusable, reasonless; not aligned at the margin
you say that a belief or action is unjustified when there is no good reason for having it or doing it.
you say that a belief or action is unjustified when there is no good reason for having it or doing it.
جملات نمونه
1. The commission concluded that the police action was unjustified.
[ترجمه ترگمان]کمیسیون نتیجه گیری کرده است که اقدام پلیس ناموجه است
[ترجمه گوگل]این کمیسیون نتیجه گیری کرد که اقدام پلیس ناموجه است
[ترجمه گوگل]این کمیسیون نتیجه گیری کرد که اقدام پلیس ناموجه است
2. You have made several unjustified presuppositions.
[ترجمه ترگمان]شما چندین presuppositions غیرقابل توجیه را مرتکب شده اید
[ترجمه گوگل]شما پیش فرض های غیر قابل اثبات را ساخته اید
[ترجمه گوگل]شما پیش فرض های غیر قابل اثبات را ساخته اید
3. The paper's assault on the president was totally unjustified.
[ترجمه ترگمان]حمله روزنامه به رئیس جمهور کاملا ناموجه بود
[ترجمه گوگل]حمله این مقاله به رئیس جمهور کاملا غیرقابل توجیه بود
[ترجمه گوگل]حمله این مقاله به رئیس جمهور کاملا غیرقابل توجیه بود
4. That would raise unjustified hopes and there had been no reciprocation.
[ترجمه ترگمان]این کار باعث افزایش امیدها و خواسته های ناموجه می شد و هیچ اقدامی متقابل وجود نداشت
[ترجمه گوگل]این امیدها ناخوشایند را افزایش می دهد و هیچ تلاشی در پیش نداشته است
[ترجمه گوگل]این امیدها ناخوشایند را افزایش می دهد و هیچ تلاشی در پیش نداشته است
5. And most, in their macroeconomic management, lurched between unjustified fears of recession and unwarranted euphoria about growth.
[ترجمه ترگمان]و مهم تر از همه، در مدیریت اقتصاد کلان خود، بین ترس های بی مورد از رکود اقتصادی و خوشحالی غیرقابل توجیه در مورد رشد قرار گرفت
[ترجمه گوگل]و اکثر آنها در مدیریت اقتصاد کلان خود، بین تردیدهایی ناخودآگاه از رکود اقتصادی و ناخوشایند ناگواری در مورد رشد، بیندیشند
[ترجمه گوگل]و اکثر آنها در مدیریت اقتصاد کلان خود، بین تردیدهایی ناخودآگاه از رکود اقتصادی و ناخوشایند ناگواری در مورد رشد، بیندیشند
6. The criticism was wholly unjustified.
[ترجمه ترگمان]انتقاد کلی unjustified بود
[ترجمه گوگل]انتقاد کاملا غیر قابل اثبات بود
[ترجمه گوگل]انتقاد کاملا غیر قابل اثبات بود
7. Although such criticism may well be totally unjustified, if could be very embarrassing.
[ترجمه ترگمان]اگرچه چنین انتقادی ممکن است کاملا ناموجه باشد، اگر ممکن است خجالت آور باشد
[ترجمه گوگل]اگر چه چنین انتقادی ممکن است کاملا غیرقابل توجیه باشد، اگر می تواند بسیار شرم آور باشد
[ترجمه گوگل]اگر چه چنین انتقادی ممکن است کاملا غیرقابل توجیه باشد، اگر می تواند بسیار شرم آور باشد
8. If the premises are unjustified, there will be no justification for the conclusion at least, not by this inference.
[ترجمه ترگمان]اگر فرضیات ناموجه هستند، حداقل هیچ توجیهی برای این نتیجه گیری وجود نخواهد داشت، نه با این استنباط
[ترجمه گوگل]اگر محلات نامعلوم باشند، حداقل به این نتیجه نرسیده است، نه به این نتیجه گیری
[ترجمه گوگل]اگر محلات نامعلوم باشند، حداقل به این نتیجه نرسیده است، نه به این نتیجه گیری
9. And the horror may not be unjustified.
[ترجمه ترگمان]و این ترس ممکن است ناموجه باشد
[ترجمه گوگل]وحشت ممکن است ناعادلانه نباشد
[ترجمه گوگل]وحشت ممکن است ناعادلانه نباشد
10. This confidence seems unjustified, at least as far as capital asset charging is concerned.
[ترجمه ترگمان]این اعتماد ناموجه به نظر می رسد، حداقل تا آنجا که سرمایه سرمایه سرمایه مورد توجه است
[ترجمه گوگل]این اطمینان ناعادلانه به نظر می رسد، حداقل در مورد شارژ سرمایه دارایی
[ترجمه گوگل]این اطمینان ناعادلانه به نظر می رسد، حداقل در مورد شارژ سرمایه دارایی
11. This is inaccurate, and unjustified by any international comparison.
[ترجمه ترگمان]این نادرست و ناموجه در هر مقایسه بین المللی است
[ترجمه گوگل]این نادرست است و توسط هر مقایسه بین المللی قابل اثبات نیست
[ترجمه گوگل]این نادرست است و توسط هر مقایسه بین المللی قابل اثبات نیست
12. This contention seems to me to be unjustified.
[ترجمه ترگمان]این مشاجره به نظر من ناموجه است
[ترجمه گوگل]این نظر من به نظر من غیر قابل اثبات است
[ترجمه گوگل]این نظر من به نظر من غیر قابل اثبات است
13. There may even be unjustified assumptions about the rationality of human behaviour.
[ترجمه ترگمان]ممکن است حتی مفروضات غیرقابل توجیه در مورد عقلانیت رفتار انسانی وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]ممکن است فرضهایی غیر منطقی درباره عقلانیت رفتار انسان وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]ممکن است فرضهایی غیر منطقی درباره عقلانیت رفتار انسان وجود داشته باشد
14. Many disabled people suffer from unjustified discrimination when they apply for jobs.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از افراد معلول از تبعیض غیرقابل توجیه در زمانی که برای کار درخواست می دهند، رنج می برند
[ترجمه گوگل]بسیاری از افراد معلول در هنگام تقاضا برای مشاغل از تبعیض نامشروع رنج می برند
[ترجمه گوگل]بسیاری از افراد معلول در هنگام تقاضا برای مشاغل از تبعیض نامشروع رنج می برند
15. Your report last week was unfair. It was based upon wholly unfounded and totally unjustified allegations.
[ترجمه ترگمان]گزارش شما در هفته گذشته ناعادلانه بود این موضوع کاملا بی اساس و کاملا ناموجه بود
[ترجمه گوگل]گزارش شما هفته گذشته ناعادلانه بود این بر اساس اتهامات کاملا بی اساس و کاملا غیر قابل اثبات بود
[ترجمه گوگل]گزارش شما هفته گذشته ناعادلانه بود این بر اساس اتهامات کاملا بی اساس و کاملا غیر قابل اثبات بود
پیشنهاد کاربران
غیر قابل توجیه
غیر موجه، بی جا، بی مورد
نامعقول، نامربوط
غیر توجیه شده
ناموجه، غیرموجه
توجیه نشده، توجیه ناپذیر
unjustified ( adj ) = unwarranted ( adj )
به معناهای: ناموجه، بی دلیل، بی جهت، بی جا، ناحق، ناروا
به معناهای: ناموجه، بی دلیل، بی جهت، بی جا، ناحق، ناروا
کلمات دیگر: