کلمه جو
صفحه اصلی

emptiness


تهی بودن، خالی بودن، جای تهی، بیهودگی

انگلیسی به فارسی

تهی بودن، خالی بودن، خلأ


خالی


انگلیسی به انگلیسی

• state of being empty, condition of not being filled
a feeling of emptiness is an unhappy or frightening feeling that nothing is worthwhile.
the emptiness of a place is the fact that it has nothing in it.

مترادف و متضاد

void, bareness


Synonyms: blank, blankness, chasm, depletedness, desertedness, desolation, destitution, exhaustion, gap, hollowness, inanition, vacancy, vacuity, vacuum, waste


Antonyms: capacity, fill, fullness


جملات نمونه

1. There's an emptiness when you're not around.
[ترجمه ترگمان]وقتی این دور و بر نیستی خلا وجود دارد
[ترجمه گوگل]زمانی که شما در اطراف خود نیستید، خالی است

2. He gazed out over the emptiness of the moors.
[ترجمه ترگمان]او به فضای خالی خلنگ زار نگاه می کرد
[ترجمه گوگل]او بیش از بقیه خزانه ها را نگاه کرد

3. I was left with a horrible feeling of emptiness.
[ترجمه ترگمان]احساس پوچی و پوچی به من دست داد
[ترجمه گوگل]من با احساس وحشتناکی از خلوت باقی مانده بودم

4. There was an aching emptiness in her heart.
[ترجمه ترگمان]خلا دردناکی در قلبش وجود داشت
[ترجمه گوگل]در قلب او خلط خفیفی وجود داشت

5. The passing of time brought a sense of emptiness.
[ترجمه ترگمان]گذر زمان احساس پوچی می کرد
[ترجمه گوگل]گذشت زمان احساس خلطی را به وجود آورد

6. She felt an emptiness in her heart when he left.
[ترجمه ترگمان]وقتی رفت احساس پوچی در قلبش احساس کرد
[ترجمه گوگل]هنگامی که او از آنجا بیرون رفت احساس خلطی در قلبش کرد

7. He stared out at the vast emptiness that was the sea.
[ترجمه ترگمان]به پوچی عظیمی که دریا بود خیره شد
[ترجمه گوگل]او در تاریکی گسترده که دریا بود خیره شد

8. The silence and emptiness of the house did not scare her.
[ترجمه ترگمان]سکوت و پوچی خانه او را not
[ترجمه گوگل]سکوت و ناپاکی خانه او را ترسید

9. The emptiness here sent shivers down my spine.
[ترجمه ترگمان]پوچی اینجا لرزه به تنم افتاد
[ترجمه گوگل]این خلوت در اینجا ستون فقرات من را از بین می برد

10. There was an emptiness about the evident lack of emotion which seemed to do George a great injustice.
[ترجمه ترگمان]فضای خالی از احساسی بود که به نظر جورج یک بی عدالتی بزرگ بود
[ترجمه گوگل]در مورد فقدان آشکار احساساتی که به نظر می رسید جورج بی عدالتی بزرگی را در اختیار داشت ناپدید شد

11. All this is far superior to the dressy emptiness of the last star-studded Haymarket revival.
[ترجمه ترگمان]همه این ها بسیار برتر از آن است که مراسم احیای Haymarket هی آخرین ستاره در آن جشن گرفته شود
[ترجمه گوگل]همه اینها به مراتب بیشتر از بقیه ی لباس پر از آخرین احیای Haymarket ستاره ای است

12. She had filled an emptiness in his life and he knew that he would be devastated if she left now.
[ترجمه ترگمان]او در زندگی اش خلا را پر کرده بود و می دانست که اگر از اینجا برود نابود خواهد شد
[ترجمه گوگل]او در زندگی خود فضای خالی را پر کرده بود و می دانست که اگر او حاضر شود، او ویران خواهد شد

13. And events since the Report have exposed the emptiness of any such expectation.
[ترجمه ترگمان]و رویدادهایی از زمان گزارش، خالی بودن چنین انتظاری را آشکار کرده اند
[ترجمه گوگل]و حوادثی که از گزارش صورت گرفته است، تکه ای از چنین انتظاراتی را در بر داشت

14. Most tourists are awed by the barren emptiness of the Mojave Desert.
[ترجمه ترگمان]بیشتر توریست ها از تهی و barren کویر \"Mojave\" وحشت دارند
[ترجمه گوگل]اکثر گردشگران از ناحیه بی نظیر کویر Mojave انتظار دارند

15. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!

پیشنهاد کاربران

خلا - پوچی

تهی بودن، تهی واری، تهیت


تهی گاه

به معنی �پوچی�
Feeling emptiness=احساس پوچی


کلمات دیگر: