1- بیرون رفتن، خارج شدن 2- رفتن، عزیمت کردن 3- بیرون آوردن، در آوردن 4- افشا شدن 5- منتشر شدن یا کردن، اعلام شدن یاکردن
get out
1- بیرون رفتن، خارج شدن 2- رفتن، عزیمت کردن 3- بیرون آوردن، در آوردن 4- افشا شدن 5- منتشر شدن یا کردن، اعلام شدن یاکردن
انگلیسی به فارسی
رفتن
بیرون رفتن
بیرون آوردن
بیرون رفتن از ماشین
اعلام شدن
بیرون از خانه زمان گذراندن
منتشر کردن
چیزی را به سختی گفتن
تمیز کردن چیزی
انگلیسی به انگلیسی
عبارت ( phrase )
• (1) تعریف: to leave or be let out (often followed by of).
- We got out of school late today.
[ترجمه سوگل] ما امروز مدرسه را دیر ترک کردیم ( دیرتر از مدرسه آمدیم )
[ترجمه ترگمان] امروز از مدرسه اومدیم بیرون[ترجمه گوگل] ما امروز مدرسه را ترک کردیم
• (2) تعریف: to become known.
- She hoped the secret wouldn't get out.
[ترجمه mahsa] او امیدوار بود راز فاش نشود.
[ترجمه م.باقریان] او امیدوار بود راز فاش نخواهد شد
[ترجمه ترگمان] امیدوار بود که این راز فاش نشود[ترجمه گوگل] او امیدوار بود که راز بیرون بیاید
• exit, leave, go outside
go away! get lost!
go away! get lost!
مترادف و متضاد
Leave a vehicle such as a car
Become known
Spend free time out of the house
Publish something or make a product available
Say something with difficulty
Clean something. To eliminate dirt or stains
escape
Synonyms: alight, avoid, beat it, begone, be off, break out, bug off, buzz off, clear out, decamp, depart, dodge, duck, egress, evacuate, evade, exit, extricate oneself, flee, fly, free oneself, go, hightail, kite, leave, make tracks, run away, scram, shirk, shun, skedaddle, split, take a hike, take off, vacate, vamoose, withdraw
Antonyms: capture, grab, seize
Come out of a situation; to escape a fate
Help someone leave
جملات نمونه
1. all get-out
(عامیانه) بسیار بسیار،خیلی زیاد
2. big as all get-out
بسیار گنده
3. If you can't stand the heat get out of the kitchen.
[ترجمه mahsa] اگر نمیتوانی گرما را تحمل کنی، از آشپزخانه برو بیرون.
[ترجمه ㅉ혀ㅡ] اگر نمیتوانید گرما را تحمل کنید از آشپزخانه بیرون بیایید
[ترجمه ترگمان]اگر طاقت تحمل گرما را نداری از آشپزخانه بیرون بیا[ترجمه گوگل]اگر نمیتوانید گرما را از آشپزخانه بیرون بیاورید
4. Get out of my way or I'll ride you down!
[ترجمه saeed] از سر راه من برو کنار یا اینکه از روی تو رد می شوم.
[ترجمه ترگمان]ازسر راهم برو کنار وگرنه میرسونمت[ترجمه گوگل]از راه من بیرون بیایید یا من سوار شوم
5. He felt too lazy to get out of bed.
[ترجمه ترگمان]خیلی تنبل بود که از تخت بلند شود
[ترجمه گوگل]او احساس تنهایی کرد تا از رختخواب بیرون بیاید
[ترجمه گوگل]او احساس تنهایی کرد تا از رختخواب بیرون بیاید
6. He's quite capable of lying to get out of trouble.
[ترجمه ترگمان]اون کاملا توانایی دروغ گفتن داره که از دردسر دور بشه
[ترجمه گوگل]او کاملا قادر به دروغ گفتن از مشکل است
[ترجمه گوگل]او کاملا قادر به دروغ گفتن از مشکل است
7. He was eager to get out of the ruck and distinguish himself in some way.
[ترجمه ترگمان]او مشتاق بود که از میان گله بیرون بجهد و به نحوی از خودش متمایز شود
[ترجمه گوگل]او مشتاق بود که از رنج خارج شود و به نوعی خود را تشخیص دهد
[ترجمه گوگل]او مشتاق بود که از رنج خارج شود و به نوعی خود را تشخیص دهد
8. Let's get out of here, huh?
[ترجمه ترگمان]بیا از اینجا بریم، ها؟
[ترجمه گوگل]بیایید از اینجا بیرون، خب؟
[ترجمه گوگل]بیایید از اینجا بیرون، خب؟
9. The door locked accidentally, and I couldn't get out of the room.
[ترجمه ترگمان]در به طور اتفاقی قفل شد و من نمی توانستم از اتاق بیرون بروم
[ترجمه گوگل]درب به طور تصادفی قفل شد و من نمیتوانستم از اتاق خارج شوم
[ترجمه گوگل]درب به طور تصادفی قفل شد و من نمیتوانستم از اتاق خارج شوم
10. Hey baby, why don't you get out on the floor and strut your stuff?
[ترجمه ترگمان]هی عزیزم، چرا از زمین بیرون نمیری؟
[ترجمه گوگل]سلام عزیزم، چرا شما بر روی زمین نشسته اید و چیزهای خود را با آن مخالفید؟
[ترجمه گوگل]سلام عزیزم، چرا شما بر روی زمین نشسته اید و چیزهای خود را با آن مخالفید؟
11. A bird has got inside the chimney,and can't get out!
[ترجمه ترگمان]یک پرنده درون بخاری دارد و نمی تواند بیرون بیاید!
[ترجمه گوگل]یک پرنده درون دودکش قرار گرفته و نمی تواند بیرون بیاید!
[ترجمه گوگل]یک پرنده درون دودکش قرار گرفته و نمی تواند بیرون بیاید!
12. He is loath to get out of bed on cold mornings.
[ترجمه ترگمان]دوست ندارد صبح ها زود از رختخواب بیرون بیاید
[ترجمه گوگل]او ناخوشایند است که از صبح سرپوشیده شود
[ترجمه گوگل]او ناخوشایند است که از صبح سرپوشیده شود
13. I had to get out of the rat race and take a look at the real world again.
[ترجمه ترگمان]باید از مسابقه موش خلاص می شدم و دوباره به دنیای واقعی نگاه می کردم
[ترجمه گوگل]من مجبور شدم از نژاد موش خارج شوم و دوباره به دنیای واقعی نگاه کنم
[ترجمه گوگل]من مجبور شدم از نژاد موش خارج شوم و دوباره به دنیای واقعی نگاه کنم
14. The poor old girl doesn't get out much these days.
[ترجمه ترگمان]این روزها این دختر بیچاره از اینجا بیرون نمی رود
[ترجمه گوگل]این دختر فقیر قدیمی این روزها خیلی زیاد نیست
[ترجمه گوگل]این دختر فقیر قدیمی این روزها خیلی زیاد نیست
15. I'll get out when you stop at the traffic lights.
[ترجمه ترگمان]وقتی جلوی دوربین های ترافیکی توقف کنید، من بیرون می ایم
[ترجمه گوگل]هنگامی که شما در چراغ راهنمایی متوقف می شوید، من خارج می شوم
[ترجمه گوگل]هنگامی که شما در چراغ راهنمایی متوقف می شوید، من خارج می شوم
پیشنهاد کاربران
Get out of something
از زیرش در رفتن، شانه خالی کردن از چیزی
از زیرش در رفتن، شانه خالی کردن از چیزی
شانه خالی کردن
Joe said he felt ill, but he was just trying to get out of doing the housework
Joe said he felt ill, but he was just trying to get out of doing the housework
از زبان کسی حرف کشیدن
Get out of my way
از سر راهم برید کنار
از سر راهم برید کنار
( اصطلاح ) نه بابا , شوخی میکنی . مثال :فکر کنید دونفر تو اتوبوس یاقطار باهم تازه اشنا شدن و حرف میزنن:
- How far are you going
- rockville center
- get out! me too
- How far are you going
- rockville center
- get out! me too
برو بیرون
از چیزی سود و بهره بردن
Get sth out of sth
Get sth out of sth
یک اصطلاح به معنی برو بیرون، برو گمشو، یا پیاده شو!
فرار کردن - مترادف escape
مثال the prisoners get out through the window زندانی ها از پنجزه فرار کردند
مثال the prisoners get out through the window زندانی ها از پنجزه فرار کردند
1. To remove or extract something from some one, place or thing. خارج کردن یا بیرون آوردن چیزی از کسی یا جایی یا چیزی.
2. To depart, flee or escape. ترک کردن و در رفتن و فرار کردن.
3. To cause someone or something to depart, flee, or escape. باعث ترک کردن یا در رفتن یا فراری دادن کسی یا چیزی.
4. To speak, sing, or otherwise verbalize something, often when doing so is difficult. In this usage, a noun or pronoun can be used between "get" and "out. "
5. To be revealed. فاش شده.
6. To reveal something. فاش شدن یا آشکار شدن یا ظاهر شدن چیزی.
7. To produce, create, or publish something. تولید یا خلق کردن یا انتشار.
In this usage, a noun or pronoun can be used between "get" and "out. "
2. To depart, flee or escape. ترک کردن و در رفتن و فرار کردن.
3. To cause someone or something to depart, flee, or escape. باعث ترک کردن یا در رفتن یا فراری دادن کسی یا چیزی.
4. To speak, sing, or otherwise verbalize something, often when doing so is difficult. In this usage, a noun or pronoun can be used between "get" and "out. "
5. To be revealed. فاش شده.
6. To reveal something. فاش شدن یا آشکار شدن یا ظاهر شدن چیزی.
7. To produce, create, or publish something. تولید یا خلق کردن یا انتشار.
In this usage, a noun or pronoun can be used between "get" and "out. "
Get out:
( LEAVE )
B1�to�leave�a�closed�vehicle, building, etc. :
I'll get out when you �stop� at the �traffic� lights.
More examples
Hold the� door� open �so that I can get out.
Do you� want �to get out?
The �driver �stopped �the� car �at the� side �of
the� road �and got out.
I �banged� my�head�as I was getting out of the �car.
( VISIT PLACES )
�to go out to different �places , spend �time� with� people, and �enjoy yourself:
We don't get out much since we had the� children.
BECOME KNOWN )
If �news �or �information �gets out , people �hear �about it� although someone is� trying �to�ke ep�it�secret:
I don't �want� it to get out that
I'm �leaving before I've had
a�chance�to�tell� Anthony.
( get out! )
us �informal� ( uk�old - fashioned�get away ( with you ) ! )
said when you do not� believe� or� agree with what someone is saying:
"Ralph�painted�that, you�know. " "Get out!"
( LEAVE )
B1�to�leave�a�closed�vehicle, building, etc. :
I'll get out when you �stop� at the �traffic� lights.
More examples
Hold the� door� open �so that I can get out.
Do you� want �to get out?
The �driver �stopped �the� car �at the� side �of
the� road �and got out.
I �banged� my�head�as I was getting out of the �car.
( VISIT PLACES )
�to go out to different �places , spend �time� with� people, and �enjoy yourself:
We don't get out much since we had the� children.
BECOME KNOWN )
If �news �or �information �gets out , people �hear �about it� although someone is� trying �to�ke ep�it�secret:
I don't �want� it to get out that
I'm �leaving before I've had
a�chance�to�tell� Anthony.
( get out! )
us �informal� ( uk�old - fashioned�get away ( with you ) ! )
said when you do not� believe� or� agree with what someone is saying:
"Ralph�painted�that, you�know. " "Get out!"
معنی get outبه هیچ وجه escapeیا فرار کردن نیست و من فکر کنم اقای حسن امامی به اشتباه از روی اون جمله این معنی رو به این کلمه دادن. . .
معنی این کلمه در این جملهleave یعنی بیرون رفتن است
The prisoners get out through the� window:
یعنی زندانی ها از پنجره بیرون رفته اند!!!
معنی این کلمه در این جملهleave یعنی بیرون رفتن است
The prisoners get out through the� window:
یعنی زندانی ها از پنجره بیرون رفته اند!!!
آشکارسازی، بیرون ریزی، برون ریزی
Get out of my sight از جلوی چشم گم شو
در حالت عامیانه یعنی "گم شو"
برخواستن
برداشتن
get that out of my way
get that out of my way
افشا شدن ، درز پیدا کردن
( عامیانه ) نه بابا ، برو بابا
گمشو
مترادف drop dead
مترادف drop dead
( Produce sth ( longman dictionary
We're hoping to get the new catalogue out next week.
We're hoping to get the new catalogue out next week.
به دست آوردن، کسب کردن، حاصل نمودن
گمشو
برو بیرون
بعضی وقتا معنی : نگو . نبابا هم میده
برو بیرون
بعضی وقتا معنی : نگو . نبابا هم میده
1 - بیرون رفتن، خارج شدن/کردن، ترک کردن
Get out of the kitchen : از آشپزخونه برو بیرون
Get out of my way : از سر راهم برو کنار
برای ماشین:
get in : سوار شدن
get out : پیاده شدن
2 - فرار کردن، در رفتن/ فراری دادن، خارج کردن ( get somebody out )
Some of the animals had got out : چندتا از حیوونا فرار کرده بودن
It’s important to get these people out as soon as possible : مهمه که هر چه زودتر این افراد رو فراری بدیم ( خارج کنیم )
3 - بیرون آوردن، خارج کردن، درآوردن
She got out her violin and started to play : اون ویولونش رو درآورد و شروع کرد به نواختن
4 - افشا شدن
5 - منتشر کردن، بیرون دادن
We’re hoping to get the new catalogue out next week : امیدواریم که کاتالوگ جدید رو هفته بعد منتشر کنیم
6 - برو بابا، نه بابا، شوخی میکنی
یک اصطلاح غیررسمی امریکایی، وقتی که کسی چیزی رو میگه و ما اون رو باور نداریم یا باهاش موافق نیستیم
A : Ralph painted that, you know :حقیقتش، رالف اون ( نقاشی ) رو کشیده
B: Get out : برو بابا ( الکی میگی ) !
Get out of something :
7 - شونه خالی کردن، از زیر بار مسئولیت در رفتن ( get out of something )
We promised we'd go—we can't get out of it now : ما قول دادیم که میریم، الان نمیتونیم از زیربارش در بریم
I think her backache was just a way of getting out of the housework : فکر میکنم کمردردش فقط یه راهی برای در رفتن و شونه خالی کردن از انجام کارای خونه بود
I've got a meeting on Friday evening, but I'm trying to get out of it : جمعه یه قرار دارم، اما دارم تلاش میکنم یه جوری بپیچم
8 - به معنی ترک کردن یه عادت یا کار معمول که انجام میدیم یا همون give up
I wanted to get out of teaching : میخواستم تدریس رو ترک کنم.
9 - حرف/اعتراف کشیدن از کسی، مجبور کردن کسی به گفتن یا دادن چیزی ( به زور ) ( get something out of somebody )
The police finally got a confession out of her: پلیس بالاخره ازش اعتراف کشید
See if you can get any details out of her : ببین میتونی هیچ جزئیاتی از حرفاش بکشی بیرون
get something out of somebody/something
10 - از کسی یا چیزی سود بردن، بهره بردن، استفاده کردن، یه چیز مفید بدست آوردن، لذت بردن، یه چیزی یاد گرفتن
I don’t understand what she gets out of her relationship with him : نمیفهمم از رابطه با اون چی گیرش میاد ( چه سودی، چه لذتی ) ؟
He always gets the best out of people : اون همیشه بهترین بهره و استفاده رو از مردم میبره
now let's see how you can get the most out of this course : حالا ببینیم شما چطور میتونید بیشترین بهره و استفاده رو از این دوره آموزشی ببرید.
He gets a lot of satisfaction out of being a teacher : اون از معلم بودن رضایت زیادی بدست میاره ( کاملا راضیه )
She seems to get a lot out of life : به نظر میاد اون از زندگی بهره زیادی برده
I hope he got something out of his visit : امیدوارم از ملاقاتش یه چیزی گیرش اومده باشه ( یه چیز مفیدی به دست آورده باشه، یادگرفته باشه )
Children can get a lot out of being involved in community projects : بچه ها میتونن از مشارکت در کار های اجتماعی، چیز های زیادی بدست بیارن ( یاد بگیرن )
Get out of the kitchen : از آشپزخونه برو بیرون
Get out of my way : از سر راهم برو کنار
برای ماشین:
get in : سوار شدن
get out : پیاده شدن
2 - فرار کردن، در رفتن/ فراری دادن، خارج کردن ( get somebody out )
Some of the animals had got out : چندتا از حیوونا فرار کرده بودن
It’s important to get these people out as soon as possible : مهمه که هر چه زودتر این افراد رو فراری بدیم ( خارج کنیم )
3 - بیرون آوردن، خارج کردن، درآوردن
She got out her violin and started to play : اون ویولونش رو درآورد و شروع کرد به نواختن
4 - افشا شدن
5 - منتشر کردن، بیرون دادن
We’re hoping to get the new catalogue out next week : امیدواریم که کاتالوگ جدید رو هفته بعد منتشر کنیم
6 - برو بابا، نه بابا، شوخی میکنی
یک اصطلاح غیررسمی امریکایی، وقتی که کسی چیزی رو میگه و ما اون رو باور نداریم یا باهاش موافق نیستیم
A : Ralph painted that, you know :حقیقتش، رالف اون ( نقاشی ) رو کشیده
B: Get out : برو بابا ( الکی میگی ) !
Get out of something :
7 - شونه خالی کردن، از زیر بار مسئولیت در رفتن ( get out of something )
We promised we'd go—we can't get out of it now : ما قول دادیم که میریم، الان نمیتونیم از زیربارش در بریم
I think her backache was just a way of getting out of the housework : فکر میکنم کمردردش فقط یه راهی برای در رفتن و شونه خالی کردن از انجام کارای خونه بود
I've got a meeting on Friday evening, but I'm trying to get out of it : جمعه یه قرار دارم، اما دارم تلاش میکنم یه جوری بپیچم
8 - به معنی ترک کردن یه عادت یا کار معمول که انجام میدیم یا همون give up
I wanted to get out of teaching : میخواستم تدریس رو ترک کنم.
9 - حرف/اعتراف کشیدن از کسی، مجبور کردن کسی به گفتن یا دادن چیزی ( به زور ) ( get something out of somebody )
The police finally got a confession out of her: پلیس بالاخره ازش اعتراف کشید
See if you can get any details out of her : ببین میتونی هیچ جزئیاتی از حرفاش بکشی بیرون
get something out of somebody/something
10 - از کسی یا چیزی سود بردن، بهره بردن، استفاده کردن، یه چیز مفید بدست آوردن، لذت بردن، یه چیزی یاد گرفتن
I don’t understand what she gets out of her relationship with him : نمیفهمم از رابطه با اون چی گیرش میاد ( چه سودی، چه لذتی ) ؟
He always gets the best out of people : اون همیشه بهترین بهره و استفاده رو از مردم میبره
now let's see how you can get the most out of this course : حالا ببینیم شما چطور میتونید بیشترین بهره و استفاده رو از این دوره آموزشی ببرید.
He gets a lot of satisfaction out of being a teacher : اون از معلم بودن رضایت زیادی بدست میاره ( کاملا راضیه )
She seems to get a lot out of life : به نظر میاد اون از زندگی بهره زیادی برده
I hope he got something out of his visit : امیدوارم از ملاقاتش یه چیزی گیرش اومده باشه ( یه چیز مفیدی به دست آورده باشه، یادگرفته باشه )
Children can get a lot out of being involved in community projects : بچه ها میتونن از مشارکت در کار های اجتماعی، چیز های زیادی بدست بیارن ( یاد بگیرن )
کلمات دیگر: