کلمه جو
صفحه اصلی

philosophical

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: philosophically (adv.), philosophicalness (n.)
(1) تعریف: of, based on, or pertaining to philosophy or philosophers.

- Scholars of the Renaissance were interested in the philosophical ideas of the ancient Greeks and Romans.
[ترجمه ترگمان] دانشمندان رنسانس به اندیشه های فلسفی یونانیان باستان و رومیان علاقه مند بودند
[ترجمه گوگل] دانشمندان رنسانس به ایده های فلسفی یونانیان و رومیان علاقه مند بودند

(2) تعریف: philosophic.

• of philosophy; calm, idyllic, tranquil
philosophical or philosophic means concerned with or relating to philosophy.
someone who is philosophical or has a philosophic attitude does not get upset when disappointing or disturbing things happen.

جملات نمونه

1. philosophical principles
اصول فلسفی

2. a philosophical dispute
بحث فلسفی

3. a philosophical treatise
یک رساله ی فلسفی

4. bacon's philosophical works
آثار فلسفی بیکون

5. his philosophical writings
آثار فلسفی او

6. paraphrase this difficult philosophical essay into simple english
این مقاله ی دشوار فلسفی رابه انگلیسی ساده بنویسید.

7. the opacity of his philosophical writings
ابهام آثار فلسفی او

8. the proceedings of the philosophical society
شرح مذاکرات انجمن فلسفی

9. he is not interested in distinctions between philosophical schools
او علاقه ای به تمایزات مکاتب فلسفی ندارد.

10. The philosophical problems of chance and of free will are closely related.
[ترجمه ترگمان]مسایل فلسفی شانس و اراده آزاد به طور نزدیکی با هم مرتبط هستند
[ترجمه گوگل]مشکلات فلسفی شانس و اراده آزاد نزدیک است

11. He heard the news with a philosophical smile.
[ترجمه ترگمان]او اخبار را با لبخند فلسفی شنید
[ترجمه گوگل]او این خبر را با لبخند فلسفی شنید

12. He was by nature a philosophical person.
[ترجمه ترگمان]ذاتا آدم فلسفی بود
[ترجمه گوگل]او طبیعت شخص فلسفی بود

13. He was philosophical about losing and said that he'd be back next year to try again.
[ترجمه ترگمان]او در مورد بازنده بودن، فیلسوف بود و گفت که سال آینده باید دوباره امتحان کند
[ترجمه گوگل]او در مورد از دست دادن فلسفی بود و گفت که سال آینده دوباره تلاش خواهد کرد

14. He pondered, as if over some deep philosophical point.
[ترجمه ترگمان]به فکر فرو رفت، انگار که در یک نقطه عمیق فلسفی قرار گرفته باشد
[ترجمه گوگل]او، همانطور که بیش از یک نقطه نظر فلسفی عمیق، تفکر کرد

15. These ideas lead us into a philosophical cul-de-sac.
[ترجمه ترگمان]این ایده ها، ما را به بن بست فلسفی سوق می دهد
[ترجمه گوگل]این ایده ها ما را به یک فرهنگ فلسفی هدایت می کند

16. Feminist ideas are interrelated with philosophical ideas.
[ترجمه ترگمان]نظریه فمینیستی، مرتبط با ایده های فلسفی است
[ترجمه گوگل]ایده های فمینیستی با ایده های فلسفی مرتبط هستند

پیشنهاد کاربران

شخص با مدارا ، منطقی، سازگار و پذیرنده شرایط سخت
tolerant, accommodating

فلسفی

فلسفوی

Philosophy = فلسفه
Philosopher = فیلسوف، فلسفنده، فلسفگَر.
Philosophize = فلسفیدن
Philosophizing = فلسفیدن، فلسفان ( مانند خندان )
Philosophization = فلسفِش.
Philosophical = فلسفی/فلسفین
Philosophically = فلسفینانه/فلسفیانه
Philosophicalize = فلسفینیدن
Philosophicalization = فلسفینِش.


کلمات دیگر: