( احساس ) الزام یا وظیفه ( براى انجام کارى )
be to
پیشنهاد کاربران
مانند: . You are to report it to the police
?What am I to do without him
?What am I to do without him
قرار بودن. مثلا
He was to be paid �1575
قرار بود به او 1575 پوند پرداخت شود
He was to be paid �1575
قرار بود به او 1575 پوند پرداخت شود
:Expessing necessity, duty, etc
وظیفه انجام کاری
?What am I to do without him
من باید باهاش چکار کنم
You are to report to ( must/should report ) to the police
تو باید به پلیس خبر بدی
وظیفه انجام کاری
?What am I to do without him
من باید باهاش چکار کنم
You are to report to ( must/should report ) to the police
تو باید به پلیس خبر بدی
درصدد ( انجام کاری در آینده را نشان میدهد )
وظیفه
1 ) He said he'd been to see his sister
پسره/آقائه گفت که باید خواهرش رو ملاقات کنه
2 ) He needs to show a change in attitude if he is to succeed
او لازمه یه تغییر و تحول نشون بده در طرز نگاه/نوع نگرش ش اگه که قراره موفق بشه ( اگه بدنبال موفقیت ه )
پسره/آقائه گفت که باید خواهرش رو ملاقات کنه
2 ) He needs to show a change in attitude if he is to succeed
او لازمه یه تغییر و تحول نشون بده در طرز نگاه/نوع نگرش ش اگه که قراره موفق بشه ( اگه بدنبال موفقیت ه )
قرار بودن
What is to come
چیزی که قراره اتفاق بیفته
What is to come
چیزی که قراره اتفاق بیفته
یا چیزی که الزامه مثلا
All staff are to wear uniform
All staff are to wear uniform
کلمات دیگر: