خوردش بدهید، بمالید تاخوردش برود
rub it in
خوردش بدهید، بمالید تاخوردش برود
جملات نمونه
1. I know; don't rub it in.
[ترجمه ترگمان]می دانم، آن را rub
[ترجمه گوگل]میدانم؛ آن را مالش ندهید
[ترجمه گوگل]میدانم؛ آن را مالش ندهید
2. Put a little cream onto each hand and rub it in well.
[ترجمه ترگمان]یه مقدار کرم روش بذار روی هر دست و پاکش می کنیم
[ترجمه گوگل]یک کرم کوچک بر روی هر دست قرار دهید و آنرا به خوبی بشویید
[ترجمه گوگل]یک کرم کوچک بر روی هر دست قرار دهید و آنرا به خوبی بشویید
3. I know I behaved foolishly but you needn't rub it in.
[ترجمه SHABNAM] من میدانم که به طور احمقانه رفتار کردم اما نیاز نبود شما آن را بیان بکنی ( به رخ بکشی ) .
[ترجمه ترگمان]می دانم که رفتارم احمقانه بود، اما لازم نیست آن را تمیز کنی[ترجمه گوگل]من می دانم که من احمقانه رفتار کرده ام، اما شما نباید آن را مالش دهید
4. Just to rub it in, they hung the remains of the omni-gauge - a radio-navigation instrument - in the operations tent.
[ترجمه ترگمان]فقط برای اینکه آن را بمالید، بقایای of سنج را آویزان کردند - یک ابزار جهت یابی رادیویی در چادر عملیات
[ترجمه گوگل]فقط آن را مالش می دهیم، بقایای دستگاه Omni-gauge - ابزار ناوبری رادیویی - در عملیات چادر آویزان است
[ترجمه گوگل]فقط آن را مالش می دهیم، بقایای دستگاه Omni-gauge - ابزار ناوبری رادیویی - در عملیات چادر آویزان است
5. Dave: Yeah. You don't need to rub it in.
[ترجمه ترگمان] آره لازم نیست این کار رو بکنی
[ترجمه گوگل]دیو یاه شما لازم نیست آن را مالش دهید
[ترجمه گوگل]دیو یاه شما لازم نیست آن را مالش دهید
6. Don't rub it in that we have failed again.
[ترجمه ترگمان]به این فکر نکن که ما دوباره شکست خوردیم
[ترجمه گوگل]آن را مالش ندهید که دوباره شکست خورده ایم
[ترجمه گوگل]آن را مالش ندهید که دوباره شکست خورده ایم
7. The situation was embarrassing enough without having you rub it in.
[ترجمه ترگمان]این وضعیت به اندازه کافی شرم آور بود بدون اینکه تو این کار رو بکنی
[ترجمه گوگل]وضعیت به اندازه کافی شرم آور بود بدون اینکه شما آن را مالش دهید
[ترجمه گوگل]وضعیت به اندازه کافی شرم آور بود بدون اینکه شما آن را مالش دهید
8. You don't need to rub it in.
[ترجمه ترگمان]لازم نیست این کار رو بکنی
[ترجمه گوگل]شما لازم نیست آن را مالش دهید
[ترجمه گوگل]شما لازم نیست آن را مالش دهید
9. You dont have to rub it in. I already feel bad enough as it is.
[ترجمه ترگمان]تو مجبور نیستی آن را ماساژ بدهی همین الانش هم به اندازه کافی احساس بدی دارم
[ترجمه گوگل]شما مجبور نیستید آن را مالش دهید من در حال حاضر به اندازه کافی به اندازه کافی احساس می کنم
[ترجمه گوگل]شما مجبور نیستید آن را مالش دهید من در حال حاضر به اندازه کافی به اندازه کافی احساس می کنم
10. OK, I made a mistake, - you don't have to rub it in.
[ترجمه ترگمان] باشه، من اشتباه کردم - تو مجبور نیستی این کار رو بکنی -
[ترجمه گوگل]خوب، اشتباه کردم - مجبور نیستید آن را مالش دهید
[ترجمه گوگل]خوب، اشتباه کردم - مجبور نیستید آن را مالش دهید
11. I know I was stupid; you don't have to rub it in.
[ترجمه ترگمان]من می دانم که احمق بودم؛ مجبور نیستی آن را ماساژ بدهی
[ترجمه گوگل]می دانم که احمق بودم شما لازم نیست آن را مالش
[ترجمه گوگل]می دانم که احمق بودم شما لازم نیست آن را مالش
12. I know I made a mistake but there's no need to rub it in.
[ترجمه Maliheh] میدونم که اشتباه کردم ولی نیازی نیست که خجالت زدم کنی
[ترجمه ترگمان]می دانم که اشتباه کردم، اما نیازی نیست که آن را ماساژ بدهم[ترجمه گوگل]می دانم که اشتباه کردم ولی نیازی به آن نیست
13. Dot the suncream on your face in tiny quantities and rub it in well.
[ترجمه ترگمان]the را روی صورت خود به مقدار بسیار کوچک بمالید و آن را به خوبی بمالید
[ترجمه گوگل]کرم آفتاب را روی صورت خود قرار دهید و مقدار کمی آن را بشویید
[ترجمه گوگل]کرم آفتاب را روی صورت خود قرار دهید و مقدار کمی آن را بشویید
14. Tom spread sun cream onto the baby's back and began to rub it in.
[ترجمه ترگمان]تام کرم آفتاب را روی شانه بچه پهن کرد و شروع به مالیدن آن کرد
[ترجمه گوگل]تام کرم خورشید را روی پشت کودک گذاشت و شروع به مالیدن آن کرد
[ترجمه گوگل]تام کرم خورشید را روی پشت کودک گذاشت و شروع به مالیدن آن کرد
پیشنهاد کاربران
به رخ کشیدن ( چیزی که فرد با یادآوری آن احساس شرمندگی کند یا تحقیر شود ، مثل اشتباهاتی که در گذشته انجام داده یا مثلا بی پولی و. . . )
I know I made a mistake but you don't have to rub it in
من میدونم که یک اشتباه کردم ولی تو مجبور نیستی اونو به رخم بکشی / یا به رویم بیاری ! به روی کسی آوردن!
I know I made a mistake but you don't have to rub it in
من میدونم که یک اشتباه کردم ولی تو مجبور نیستی اونو به رخم بکشی / یا به رویم بیاری ! به روی کسی آوردن!
با کنایه یا با نیش صحبت کردن
Rub sth in:
( خودمونی ) سرکوفت زدن - اشتباه طرف رو هی تو سر طرف زدن
Websters:👇👇👇👇👇👇
informal�:�to keep reminding someone of ( something that person would like to forget )
Eg: I'm not big on rubbing it in.
از سرکوفت زدن خوشم نمیاد
( خودمونی ) سرکوفت زدن - اشتباه طرف رو هی تو سر طرف زدن
Websters:👇👇👇👇👇👇
informal�:�to keep reminding someone of ( something that person would like to forget )
Eg: I'm not big on rubbing it in.
از سرکوفت زدن خوشم نمیاد
گنده کردن، آب و تاب دادن، تاکید کردن، بغرنج کردن
نمک به زخم پاشیدن
اشتباهات کسی رو به رخش کشیدن ( باعث بشی شخص احساس حقارت نسبت به خودش کنه بخاطر اشتباهی که کرده )
اشتباهات کسی رو به رخش کشیدن ( باعث بشی شخص احساس حقارت نسبت به خودش کنه بخاطر اشتباهی که کرده )
کلمات دیگر: