(به کاری) پرداختن، مورد ملاحظه قرار دادن
get down to
(به کاری) پرداختن، مورد ملاحظه قرار دادن
انگلیسی به فارسی
به طور جدی شروع به کار کردن
انگلیسی به انگلیسی
• give one's full attention to (informal)
مترادف و متضاد
Start working seriously
جملات نمونه
1. Stop larking about and get down to the problem.
[ترجمه ترگمان]larking را رها کنید و مشکل را حل کنید
[ترجمه گوگل]متوقف کردن لرزش در مورد و رفتن به مشکل
[ترجمه گوگل]متوقف کردن لرزش در مورد و رفتن به مشکل
2. Stop arguing about procedure and let's get down to business.
[ترجمه ترگمان]بحث را در مورد رویه متوقف کنید و بیایید به کسب وکار برویم
[ترجمه گوگل]توقف بحث در مورد روش و اجازه دهید به کسب و کار
[ترجمه گوگل]توقف بحث در مورد روش و اجازه دهید به کسب و کار
3. Let's skip the formalities and get down to business.
[ترجمه ترگمان]بیا تشریفات رو بی خیال شیم و بریم سر کار
[ترجمه گوگل]بیایید فرمان ها را پر کنیم و به کسب و کار برسیم
[ترجمه گوگل]بیایید فرمان ها را پر کنیم و به کسب و کار برسیم
4. Let's cut the crap and get down to business.
[ترجمه ترگمان]بیا تمومش کنیم و بریم سر کار
[ترجمه گوگل]بیایید دیوانگی را ببندیم و به کسب و کار برسیم
[ترجمه گوگل]بیایید دیوانگی را ببندیم و به کسب و کار برسیم
5. I really must get down to some study.
[ترجمه ترگمان]واقعا باید برم یه سری درس بخونم
[ترجمه گوگل]من واقعا باید به برخی مطالعات دست پیدا کنم
[ترجمه گوگل]من واقعا باید به برخی مطالعات دست پیدا کنم
6. Let's get down to the nitty-gritty and work out the costs.
[ترجمه ترگمان]بیایید به لوازمی که نیاز داریم برسیم و هزینه ها را انجام دهیم
[ترجمه گوگل]بیایید به نقاط ضعف دست یابیم و هزینه ها را بسنجیم
[ترجمه گوگل]بیایید به نقاط ضعف دست یابیم و هزینه ها را بسنجیم
7. Let's get down to work.
[ترجمه ترگمان]بریم سر کار
[ترجمه گوگل]بیایید کار کنیم
[ترجمه گوگل]بیایید کار کنیم
8. Let's get down to business.
[ترجمه ترگمان]بریم سر کارمون
[ترجمه گوگل]بریم به کسب و کار برسیم
[ترجمه گوگل]بریم به کسب و کار برسیم
9. Okay, that's the broad plan-let's get down to the specifics.
[ترجمه ترگمان]خب، نقشه broad اینه که بریم سر جزئیات
[ترجمه گوگل]خوب، این برنامه گسترده است - اجازه دهید به مشخصات خاصی برسیم
[ترجمه گوگل]خوب، این برنامه گسترده است - اجازه دهید به مشخصات خاصی برسیم
10. We need to get down to the serious business of working out costs.
[ترجمه ترگمان]ما باید به کار جدی در زمینه هزینه های کاری برسیم
[ترجمه گوگل]ما باید به کسب و کار جدی برای کار کردن هزینه ها بپردازیم
[ترجمه گوگل]ما باید به کسب و کار جدی برای کار کردن هزینه ها بپردازیم
11. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
12. I'm going to get down to studying English this term.
[ترجمه ترگمان]می خواهم این ترم را به زبان انگلیسی مطالعه کنم
[ترجمه گوگل]من قصد دارم به زبان انگلیسی این دوره را مطالعه کنم
[ترجمه گوگل]من قصد دارم به زبان انگلیسی این دوره را مطالعه کنم
13. Never mind the side issues, let's get down to brass tacks and thrash out a basic agreement.
[ترجمه ترگمان]هرگز به مسائل جانبی توجه نکنید، بیایید به ضمیمه های برنجی نزدیک شویم و یک قرارداد اساسی را ایجاد کنیم
[ترجمه گوگل]هرگز مسائل مربوط به آن را نادیده نگیرید، بیایید به ضربات برنجی برسیم و توافق اولیه را از بین ببریم
[ترجمه گوگل]هرگز مسائل مربوط به آن را نادیده نگیرید، بیایید به ضربات برنجی برسیم و توافق اولیه را از بین ببریم
14. I always find it hard to get down to revising.
[ترجمه ترگمان]همیشه برایم سخت است که کار را عوض کنم
[ترجمه گوگل]من همیشه به سختی می توانم به بازنگری برسم
[ترجمه گوگل]من همیشه به سختی می توانم به بازنگری برسم
15. We need to get down to some serious talking.
[ترجمه ترگمان] باید یه کم جدی حرف بزنیم
[ترجمه گوگل]ما باید به صحبت های جدی ادامه دهیم
[ترجمه گوگل]ما باید به صحبت های جدی ادامه دهیم
پیشنهاد کاربران
از کاری دست کشیدن
شروع بالقوه کاری برای پایان آن
به کاری پرداختن
شروع به انجام کاری کردن ( که معمولا سخت و نیاز به انرژی فراوان دارد )
به طورجدی شروع به انجام کاری کردن
از اول شروع کردن
دست به کار شدن
شروع به انجام کاری کردن
شروع به انجام کاری کردن
لذت بردن زیاد از چیزی، سرازیر شدن هجوم بردن مثلاً مردم به سمت کنسرت سرازیر شدند
پرداختن
• deal with
• give serious attention to
• begin/ start
Get down to work پرداختن به کار
Get down to the key facts پرداختن به نکات/مسائل کلیدی
Get down to bedrock پرداختن به مسائل ریشه ای/بنیادی
Get down to business پرداختن به ( شروع کردن ) تجارت
• deal with
• give serious attention to
• begin/ start
Get down to work پرداختن به کار
Get down to the key facts پرداختن به نکات/مسائل کلیدی
Get down to bedrock پرداختن به مسائل ریشه ای/بنیادی
Get down to business پرداختن به ( شروع کردن ) تجارت
در موضوع خاصی مهارت کسب کردن.
( به کاری ) پرداختن
# It's time we get down to work
# She rolled up her sleeves and got down to work
# Let's skip the formalities and get down to business
# It's time we get down to work
# She rolled up her sleeves and got down to work
# Let's skip the formalities and get down to business
شروع به انجام یک کار ( با توجه زیاد به آن )
رسیدن به چیزی
Water has to Get down to the roots
Water has to Get down to the roots
کلمات دیگر: