کلمه جو
صفحه اصلی

bread


معنی : قوت، نان، نان زدن به
معانی دیگر : پکند، خبز، خوراک و طعام، غذا، معاش، وسیله یا درآمد زندگی، روزی، (قبل از پختن) با خرده نان پوشاندن، (خودمانی) پول، 1- معاش، رزق، روزی 2- نان و پنیر

انگلیسی به فارسی

(عامیانه) پول


روزی، رزق، قوت


نان، قوت، نان زدن به


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: know which side one's bread is buttered on
(1) تعریف: a food made primarily with flour or meal and baked, usu. in a loaf shape.

(2) تعریف: this food as symbolic of the things necessary for survival.

(3) تعریف: (slang) money.
مشابه: scratch
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: breads, breading, breaded
• : تعریف: to cover with bread crumbs or meal, usu. preparatory to cooking.
مشابه: crumb

• coat in bread crumbs
type of food made from baked wheat; money (slang)
bread is a very common food made from flour, water, and often yeast. the mixture is made into a soft dough and baked in an oven.

مترادف و متضاد

daily food


قوت (اسم)
strength, food, accent, emphasis, stress, intensity, bread, nutrition, nourishment, pith, punch, maintenance, vis

نان (اسم)
bread

نان زدن به (فعل)
bread

Synonyms: aliment, bed and board, comestibles, diet, fare, feed, grub, necessities, nourishment, nurture, nutriment, provender, provisions, shingle, staff of life, subsistence, sustenance, viands, victuals


money


Synonyms: cabbage, cash, coin, dollars, dough, finance, funds, greenbacks, mazuma, scratch


جملات نمونه

1. bread and butter
نان و کره

2. bread crisping in the oven
نانی که در فر برشته می شود

3. bread dough rises
خمیر نان ورمی آید.

4. bread hot from the oven
نانی که تازه از تنور درآمده

5. bread tends to mold in damp weather
نان در هوای نمدار کپک می زند.

6. bread
1- معاش،رزق،روزی 2- نان و پنیر

7. bread and butter
1- نان و کره 2- امرار معاش،(کسب) روزی 3- بخش اصلی

8. bread bin
ظرف نان،نان دان

9. bread crumb
خرده نان

10. barley bread
نان جو

11. cinnamon bread
نان دارچین دار

12. corn bread
نان ذرت

13. diced bread
نان کاب شده (خرد شده)

14. doughy bread
نان خمیر مانند

15. eggy bread
نان تخم مرغ دار

16. enriched bread
نان غنی شده (معمولا با ویتامین و غیره)

17. five bread rolls
پنج گرده نان

18. homemade bread
نان خانگی

19. kloucheh bread is very crunchy
نان کلوچه خیلی ترد است.

20. moldy bread
نان کپک زده

21. musty bread
نان کپک زده

22. some bread and cheese
قدری نان و پنیر

23. stale bread
نان بیات

24. store bread
نان نانوایی،نان دکان (در برابر خانگی)

25. the bread is all
نان تمام شده است.

26. unlike bread and water, luxuries are not necessary to life
تجملات مثل آب و نان نیست که برای زندگی لازم باشد.

27. wheat bread
نان گندم

28. whole-wheat bread
نان گندم خالص

29. break bread
نان و نمک همدیگر را خوردن،خوردن،هم خوراک شدن،همسفره شدن

30. break bread
نان و نمک خوردن (با کسی)،همسفره شدن

31. cubes of bread
کاب هایی (مکعب هایی) از نان

32. freshly baked bread
نان تازه (از تنور درآمده)

33. gather the bread crumbs
خرده نان ها را جمع کن.

34. she filliped bread crumbs off the table
او با تلنگر خرده نان ها را از روی میز زد.

35. the communion bread remained unblessed
نان عشای ربانی هنوز تبرک نشده بود.

36. to cut bread
نان را بریدن

37. to soak bread in milk
نان را در شیر ترید کردن

38. to sop bread in soup
نان را در آبگوشت ترید کردن

39. to spread bread with jelly
نان را از مربا پوشاندن

40. we ate bread crusts and gave the crums to the chickens
ما پوسته ی نان را می خوردیم و درونه ی آن را به مرغ می دادیم.

41. we had bread and cheese for breakfast
صبحانه نان و پنیر خوردیم.

42. cast one's bread upon the waters
نیکی کردن و در دجله افکندن،بدون چشمداشت احسان کردن

43. a finger of bread
یک باریکه ی نان

44. a hunk of bread
یک تکه نان

45. a loaf of bread
یک قرص نان

46. a lump of bread
یک تکه نان

47. a piece of bread
یک پاره نان

48. a round of bread
یک برش نان

49. a slab of bread
یک پاره نان

50. a slice of bread
یک قطعه نان،یک بریده نان

51. he dunked his bread in yogurt and ate it
او نان خود را در ماست می زد و می خورد.

52. mina whisked the bread crumbs from the table
مینا خرده نان ها را از روی میز زد.

53. the loaf of bread was covered by mold
قرص نان از کپک پوشیده شده بود.

54. to earn one's bread
امرار معاش کردن،کسب روزی کردن

55. to live on bread alone
فقط با نان زندگی کردن

56. to live on bread and cheese
با نان و پنیر زندگی کردن

57. a considerable amount of bread and potatoes
مقدار قابل ملاحظه ای نان و سیب زمینی

58. a part of the bread was covered by mildew
بخشی از نان از کپک پوشیده شده بود.

59. a sliced loaf of bread
یک قرص نان لایه لایه بریده شده

60. hassan bolted down the bread and ran to class
حسن نان را پایین داد و دوید به کلاس.

61. he was crunching dried bread and reading a book
او قرچ قرچ کنان نان خشک می خورد و کتاب می خواند.

62. he wolfed down the bread and left
نان را بلعید و رفت.

63. if you eat some bread before a meal, your hunger will be reduced
اگر پیش از غذا کمی نان بخوری اشتهایت کم خواهد شد.

64. meat costs more than bread
گوشت از نان گران تر است.

65. my mother picked the bread crumbs off the table
مادرم تکه های نان را از روی میز جمع کرد.

66. our fare consisted of bread and onions
خوراک ما عبارت بود از نان و پیاز.

67. those who think of bread and butter. . .
آنان که به فکر نان و آش اند. . .

68. to spread butter on bread
روی نان کره مالیدن

69. to toast cold, stale bread in the oven
نان سرد و مانده را در فر برشته کردن

one's daily bread

معاش، رزق، روزی


earn one's bread

روزی خود را به‌دست آوردن، کسب معیشت کردن (زندگی گذراندن)


He knows which side his bread is buttered.

می‌داند کجا نانش توی روغن است.


take the bread out of somebody's mouth

نان کسی را آجر کردن، روزی کسی را بریدن


bread and water

(در بریتانیا) نان بخور و نمیر، نان و پنیر


پیشنهاد کاربران

معنی فارسیbread می شود: نان

a tipe of food made with flour

نان لواش و انواع دیگر نان ها

پول، پول دادن، پول پخش کردن، پول قرض دادن. . .

money
. Example: I hate this work, but i need the bread

کله پوک

نان

یک تکه نان

رزق و روزی

واژه bread به معنای نان
واژه bread به معنای نان به نوعی غذای اصلی گفته می شود که از آرد، آب و معمولا مخمر درست می شود و در تنور یا فر پخته می شود. این واژه در انگلیسی اسم غیرقابل شمارش است و s جمع نمی گیرد.
در انگلیسی وقتی واژه bread را به کار می برند بیشتر منظورشان نان باگت های سفید یا سبوس دار است که برش داده شده و به صورت تست سرو می شوند.
وقتی بخواهیم بگوییم یک عدد نان از عبارت a loaf of bread ( یک قرص نان ) استفاده می کنیم. در ادامه به عبارت هایی که با bread در انگلیسی استفاده می شود اشاره می کنیم:
a loaf of bread ( یک قرص نان )
a slice of bread ( یک برش نان )
a piece of bread ( یک تکه نان )
wholemeal bread ( نان کامل )

منبع: سایت بیاموز


کلمات دیگر: