دلتنگى( بیاد وطن)
homesickness
دلتنگى( بیاد وطن)
انگلیسی به فارسی
غم و اندوه
انگلیسی به انگلیسی
• despondency caused by a longing for home and family
جملات نمونه
1. homesickness made the young soldier abscond
فراق وطن موجب شد که سرباز جوان فرار کند.
2. they soon became homesick and homesickness affected them mentally
دیری نگذشت که دلتنگ میهن شدند و غربت زدگی آنان را از نظر روانی تحت تاثیر قرار داد.
3. Harriet was overwhelmed by a feeling of homesickness.
[ترجمه ترگمان]احساس غربت و غربت، هریت را از دست داده بود
[ترجمه گوگل]هریت احساس غربت شدید کرد
[ترجمه گوگل]هریت احساس غربت شدید کرد
4. She soon got over her homesickness.
[ترجمه ترگمان]خیلی زود از خانه بیرون رفت
[ترجمه گوگل]او به زودی بیش از غم و اندوه خود را گرفت
[ترجمه گوگل]او به زودی بیش از غم و اندوه خود را گرفت
5. There were inevitable bouts of homesickness.
[ترجمه ترگمان]احساس غربت و دل تنگی برای خانه وجود داشت
[ترجمه گوگل]حوادث اجتناب ناپذیری از ناامیدی وجود داشت
[ترجمه گوگل]حوادث اجتناب ناپذیری از ناامیدی وجود داشت
6. The photograph gave her a pang of homesickness.
[ترجمه ترگمان]این عکس احساس دل تنگی برای خانه را به او داد
[ترجمه گوگل]این عکس به او یک احساس ناراحتی تبدیل شد
[ترجمه گوگل]این عکس به او یک احساس ناراحتی تبدیل شد
7. Homesickness was what happened when you went to bed with some one and then fell in love.
[ترجمه ترگمان]این اتفاق وقتی افتاد که تو با کسی خوابیدی و بعد عاشق شدی
[ترجمه گوگل]وقتی از خواب بیدار میشوید، وقتی از خواب بیدار میشوید، خانه داری از خواب بیدار می شود و سپس به عشق می افتد
[ترجمه گوگل]وقتی از خواب بیدار میشوید، وقتی از خواب بیدار میشوید، خانه داری از خواب بیدار می شود و سپس به عشق می افتد
8. The yearning of man's heart is homesickness for God.
[ترجمه ترگمان]آرزوی قلبی بشر دل تنگی برای خدا است
[ترجمه گوگل]اشتیاق قلب انسان، برای او خداحافظی است
[ترجمه گوگل]اشتیاق قلب انسان، برای او خداحافظی است
9. He returned to his native land of homesickness.
[ترجمه ترگمان]او به سرزمین مادری خود بازگشت
[ترجمه گوگل]او به سرزمین مادری خود غرق شده است
[ترجمه گوگل]او به سرزمین مادری خود غرق شده است
10. He fell ill because of homesickness.
[ترجمه ترگمان]او به خاطر دل تنگی برای خانه بیمار شد
[ترجمه گوگل]او به دلیل احساس غربت به بیماری مبتلا شد
[ترجمه گوگل]او به دلیل احساس غربت به بیماری مبتلا شد
11. The girl appeared to be overcome with homesickness.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که آن دختر با دل تنگی به خانه بازگشته است
[ترجمه گوگل]ظاهرا دختر با احساس غربت به غلبه بر آن دست یافت
[ترجمه گوگل]ظاهرا دختر با احساس غربت به غلبه بر آن دست یافت
12. I was a child, my homesickness was a small stamp.
[ترجمه ترگمان]من بچه بودم، غربت و دلتنگی من مهر کوچکی به وجود آورده بود
[ترجمه گوگل]من یک کودک بودم، غم و اندوه من یک مهر و موم کوچک بود
[ترجمه گوگل]من یک کودک بودم، غم و اندوه من یک مهر و موم کوچک بود
13. The music aroused an intense feeling of homesickness in him.
[ترجمه ترگمان]این موسیقی احساس غربت شدیدی در او به وجود می آورد
[ترجمه گوگل]این موسیقی موجب احساس غم و اندوه در او شد
[ترجمه گوگل]این موسیقی موجب احساس غم و اندوه در او شد
14. Suffer from psychological problems: loneliness, homesickness, depression, inferiority complex.
[ترجمه ترگمان]رنج ناشی از مشکلات روانی عبارتند از تنهایی، دل تنگی برای خانه، افسردگی، حقارت
[ترجمه گوگل]از مشکلات روحی رنج می برند: تنهایی، احساس غربت، افسردگی، پیچیدگی پایین
[ترجمه گوگل]از مشکلات روحی رنج می برند: تنهایی، احساس غربت، افسردگی، پیچیدگی پایین
پیشنهاد کاربران
غربت
دلتنگی برای وطن
دلتنگی برای خانه
دلتنگی برای خانه
غربت زدگی
دلتنگی
غربت زدگی
غربت زدگی
کلمات دیگر: