کلمه جو
صفحه اصلی

mustache


معنی : سبیل
معانی دیگر : بروت

انگلیسی به انگلیسی

• hair which grows on a man's upper lip; similar hair growth on an animal (also moustache)

مترادف و متضاد

سبیل (اسم)
mustache, mustachio, palpus, moustache

جملات نمونه

1. handlebar mustache
سبیل چخماقی

2. his mustache grew
سبیل او در آمد.

3. walrus mustache
سبیل والروسی،سبیل آویخته

4. he grew a mustache
او سبیل گذاشت.

5. he waxes his mustache
او سبیل خود را با موم چرب می کند.

6. to trim one's mustache
سر سبیل خود را زدن (اصلاح کردن)

7. ali shaved off his mustache
علی سیبیلش را زد.

8. they singed the ottoman king's mustache
آنها سبیل سلطان عثمانی را دود دادند.

9. amjadi turns the ends of his mustache up
امجدی انتهای سبیل خود را به بالا تاب می دهد.

10. I need to trim my mustache.
[ترجمه ترگمان]باید سبیل هامو درست کنم
[ترجمه گوگل]من نیاز به سبیل من

11. He wore a fake mustache in a ruse to conceal his identity.
[ترجمه ترگمان]اون یه سبیل مصنوعی داشت که هویتش رو مخفی کنه
[ترجمه گوگل]او یک سبیل جعلی را در آغوش گرفت تا هویت او را پنهان کند

12. He laughed, smoothing breadcrumbs out of his mustache and brushing them off his coat and lap.
[ترجمه Mohammad mobin momeni] او خندید و تکه نان را از روی سبیلش کشید و از روی لباسش پاک کرد.
[ترجمه ترگمان]او خندید و تکه نان را از روی سبیلش کشید و از روی لباسش پاک کرد
[ترجمه گوگل]او خندید، پودرهای خرد شده را از سبیلش خالص کرده و آنها را از کت و دامنش برداشت

13. He pressed a large white mustache on to his upper lip.
[ترجمه ترگمان]سبیل سفیدش را روی لب بالایی اش گذاشت
[ترجمه گوگل]او یک سبیل سفید سفید بر روی لب فوقانیش گذاشت

14. White beard, formidable mustache, and bushy white eyebrows did nothing to make him look grandfatherly.
[ترجمه ترگمان]ریش سفید و سبیل پرپشت و ابروهای پرپشت سفیدش هیچ کاری نمی کرد که او را ببیند
[ترجمه گوگل]ریش سفید، سبیل بزرگی و ابروهای پر از باریک هیچ کاری نکرد تا او را جدی بگیرد

15. He was slight, with a little mustache, and he did love to dress.
[ترجمه ترگمان]باریک اندام بود، با سبیل کوچکی، و عاشق لباس پوشیدن بود
[ترجمه گوگل]او کمی با سبیل کمی داشت و او دوست داشت لباس بپوشد

16. She put the mustache back and pressed it with her thumb.
[ترجمه ترگمان]سبیلش را پس کشید و با انگشت شست آن را فشرد
[ترجمه گوگل]او سبیل را به عقب گذاشت و با انگشت شستشو آن را فشار داد

handlebar mustache

سبیل چخماقی


پیشنهاد کاربران

سیبیل مشدی

سبیل

Stache در امریکا گفته میشه

ریش

به نظر من سیبیل می شود


( سبیل ) : mustache : the hair that a man can grow on his upper lip

He had a thick black mustache : او یک سبیل ضخیم مشکی داشت.

ریش سبیل


کلمات دیگر: