کلمه جو
صفحه اصلی

dive


معنی : غور، شیرجه، غوطه، شیرجه رفتن، فرو رفتن، غواصی کردن، تفحص کردن، غوطه زدن، غوطهور شدن
معانی دیگر : (در آب) شیرجه رفتن، با سر پریدن، (زیردریایی و غواص) سرازیر شدن (درآب)، فرو شدن، زیر آب رفتن، (ناگهان با سر وارد چیزی شدن) پریدن توی، (با اشتیاق و رغبت) به کاری پرداختن، غرق در کاری شدن، (هواپیما و پرنده و جاده و غیره) ناگهان سرازیر شدن، (هواپیما را) سرازیر کردن، سرازیر شدگی، فروشدگی، فرود ناگهانی، پرش به زیر (با سر)، شیرچه، دایو، پریدن با سر، (حرکات اکروباتیک) کله معلق، (میخانه یا قمارخانه) بدنام، مج غور

انگلیسی به فارسی

شیرجه رفتن، غواصی کردن، (مجازاً) فرو رفتن، تفحص کردن، شیرجه، (مج) غور


شیرجه رفتن، شیرجه، غوطه، غور، فرو رفتن، غواصی کردن، تفحص کردن، غوطه زدن، غوطهور شدن


انگلیسی به انگلیسی

• plunge, submersion; dubious nightclub, sleazy nightclub
jump into water (especially headfirst); go underwater, submerge; descend rapidly to earth; enter into quickly, plunge
if you dive, you jump head-first into water with your arms straight above your head.
to dive also means to go under the surface of the sea or a lake, either using special breathing equipment or in a specially designed vessel.
when birds and animals dive, they go quickly downwards, head-first, through the air or water.
if you dive in a particular direction, you jump or rush in that direction.
if you dive into a bag or cupboard, you put your hands into it quickly in order to get something out; an informal use.
see also diving, dove.

Simple Past: dove, Past Participle: dived


مترادف و متضاد

غور (اسم)
bottom, deliberation, contemplation, depth, diving, deep thinking, dive

شیرجه (اسم)
plunge, dive, somersault, somerset

غوطه (اسم)
plunge, duck, dive

شیرجه رفتن (فعل)
plunge, dive, jackknife

فرو رفتن (فعل)
founder, merge, sink, dive, immerge

غواصی کردن (فعل)
dive

تفحص کردن (فعل)
probe, hunt, dive

غوطه زدن (فعل)
plunge, duck, dive

غوطه ور شدن (فعل)
plunge, duck, dive

descent, usually underwater


Synonyms: belly flop, dash, dip, duck, ducking, fall, header headlong jump, leap, lunge, nosedive, pitch, plunge, spring, submergence, submersion, swoop


Antonyms: ascent, jump


dirty, sleazy establishment


Synonyms: bar, barroom, beer garden cabaret, dump, flea trap, flophouse, hangout, hole, honky-tonk, joint, lounge, night club, pool hall, pub, saloon, taproom, tavern


descend, usually going underwater


Synonyms: belly flop, dip, disappear, drop, duck, fall, go headfirst, gutter, header, jump, leap, lunge, nose-dive, pitch, plumb, plummet, plunge, spring, submerge, swoop, vanish, vault


Antonyms: ascend, go up, jump


جملات نمونه

1. to dive into a foxhole
به داخل جان پناه پریدن

2. to dive into one's work
غرق در کار خود شدن

3. a high dive
شیرجه از ارتفاع زیاد

4. take a dive
(امریکا - خودمانی - مسابقه ی مشت زنی) عمدا باختن

5. he made a dive for the ditch
پرید توی گودال.

6. now i am going to dive too, here goes!
حالا منهم شیرجه می روم - هرچه بادا باد!

7. the perfect execution of a dive
اجرای بی نقص یک شیرجه (در آب)

8. he felt a sudden impulse to dive in the water
او ناگهان احساس کرد که می خواهد توی آب شیرجه برود.

9. stock prices have taken a nose dive
بهای سهام افت زیادی کرده است.

10. the plane yawed and made a dive toward the target
هواپیما کج شد و به سوی هدف شیرجه رفت.

11. these birds are notorious for their ability to dive into water
قدرت این پرندگان در شیرجه رفتن در آب معروف است.

12. as the enemy boat approached, the submarine began to dive
با نزدیک شدن کشتی دشمن،زیردریایی شروع به زیر آب رفتن کرد.

13. You dive in first and test the temperature of the water.
[ترجمه ب گنج جو] با اولین شیرجه ای که داخل آب می زنید ، دمای آب دستتون میاد.
[ترجمه ترگمان]شما در ابتدا در آب شیرجه می زنید و درجه حرارت آب را تست می کنید
[ترجمه گوگل]ابتدا به شیرجه بروید و درجه حرارت آب را آزمایش کنید

14. The plane went into a steep dive.
[ترجمه ترگمان]هواپیما به یک شیرجه تند رفت
[ترجمه گوگل]هواپیما به شیرجه تند رفت

15. The port had been attacked by German dive bombers for the past five days.
[ترجمه ترگمان]این بندر در طی پنج روز گذشته توسط بمب افکن های dive آلمانی مورد حمله قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]این بندر طی پنج روز گذشته توسط بمب افکن های شیرجه آلمان مورد حمله قرار گرفته است

16. There would be a dive for the bar as soon as the show finished.
[ترجمه ترگمان]به محض اینکه نمایش تموم شد، یه شیرجه برای بار بود
[ترجمه گوگل]به محض این که نمایش به پایان رسید، یک نوار شیرجه برای نوار خواهد بود

17. He made a sudden dive for Uncle Jim's legs to try to trip him up.
[ترجمه ترگمان]ناگهان به سوی پاهای عمو جیم رفت تا او را از خواب بیدار کند
[ترجمه گوگل]او برای قدم زدن عمو جیم به ناگهان سعی کرد تا او را بیرون کند

18. The news put shares in a dive .
[ترجمه ترگمان]این خبر سهام را در یک شیرجه به اشتراک گذاشت
[ترجمه گوگل]این اخبار سهام را در یک شیرجه قرار دادند

19. The aircraft appeared to dive vertically towards the crowd.
[ترجمه ترگمان]هواپیما به صورت عمودی به سمت جمعیت شیرجه زد
[ترجمه گوگل]این هواپیما ظاهرا به سمت عمودی به طرف جمعیت حرکت کرد

20. Profits really took a dive last year.
[ترجمه ترگمان]سود واقعا در سال گذشته اوج گرفت
[ترجمه گوگل]سود سال گذشته واقعا شیرجه گرفت

21. She made a running dive to get across the crevasse.
[ترجمه ترگمان]او برای عبور از شکاف در حال دویدن بود
[ترجمه گوگل]او یک غواصی را انجام داد تا بتواند در سراسر حفره نفوذ کند

22. She was standing by a pool, about to dive in.
[ترجمه ترگمان]او کنار استخر ایستاده بود و می خواست به داخل شیرجه بزند
[ترجمه گوگل]او با یک استخر ایستاده بود، در حال رفتن به داخل

Mehri dived into the pool.

مهری در استخر شیرجه زد.


As the enemy boat approached, the submarine began to dive.

با نزدیک شدن کشتی دشمن، زیردریایی شروع به زیر آب رفتن کرد.


to dive into a foxhole

به داخل جان‌پناه پریدن


to dive into one's work

غرق در کار خود شدن


The bomber dived toward the target.

هواپیمای بمب‌افکن به سوی هدف شیرجه رفت.


He made a dive for the ditch.

پرید توی گودال.


اصطلاحات

take a dive

(امریکا - عامیانه - مسابقه‌ی مشت‌زنی) عمداً باختن


پیشنهاد کاربران

( درفوتبال ) به قصد فریب داور خود را به زمین انداختن، اصطلاحا تمارض کردن میگویند.

شیرجه

مخالف جای شیک رو میگن.
مثل رستوران زشت، رستوران بیریخت، میخانه بی کلاس، میخانه بی کیفیت، هتل بدقیافه. . .

غوطهیدن/غوطِستَن.
قواصیدن.
شیرجِهیدن/شیرجِستن.

به نظر من یعنی قواصی با ماسک اکسیژن در اعماق دریا

جلف

شیرجه زدن

توضیح یا اشاره به موضوعی

به درک عمیق رسیدن

شیرجه. شیرجه زدن. غور. غورطه . شیرجه رفتن. فرو رفتن. غواصی کردن. تفحص کردن. زیر آب رفتن 🏊

فرود

رستوران بی کیفیت

در اصطلاح رستورانی که خیلی ظاهر شیکی نداره و غذایی خیلی معمولی

( در والیبال ) شیرجه ، یک تکنیک که در دفاع داخل میدان استفاده می شود . بازیکن با کشیدن بدن خود در حالت دراز کش روی زمین ، با یک یا دودست و یا با مشت از تماس توپ با زمین جلوگیری کرده و آن را باز می یابد.

غواصی با لوله

dive ( ورزش )
واژه مصوب: شیرجه 1
تعریف: 1. پرش شناگر به داخل آب، معمولاً با سر 2. جهش بلند به طرفین و فرود درازکش دروازه بان به منظور تصاحب یا مهار توپ


کلمات دیگر: