کلمه جو
صفحه اصلی

roomy


معنی : وسیع، جادار
معانی دیگر : گنجا

انگلیسی به فارسی

فضایی، جادار، وسیع


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: roomier, roomiest
مشتقات: roomily (adv.), roominess (n.)
• : تعریف: having ample room; large; spacious.
مترادف: capacious, commodious, spacious
متضاد: close, cramped
مشابه: ample, big, generous, large, sizable, wide

- This tent is roomy enough for four people.
[ترجمه ترگمان] این چادر برای چهار نفر جادار است
[ترجمه گوگل] این چادر به اندازه کافی بزرگ برای چهار نفر است

• spacious, having ample space
a roomy place has plenty of space.

مترادف و متضاد

وسیع (صفت)
wide, large, comprehensive, ample, vast, extensive, immense, spacious, capacious, captious, champaign, roomy, far-reaching, panoramic, plausive

جادار (صفت)
large, spacious, capacious, roomy, commodious

having ample space


Synonyms: ample, broad, capacious, commodious, extensive, generous, large, sizable, spacious, wide


Antonyms: cluttered, cramped, narrow


جملات نمونه

1. a roomy car
اتومبیل جادار

2. The car is roomy and a good choice for anyone who needs to carry equipment.
[ترجمه ترگمان]این اتومبیل جادار است و برای هر کسی که نیاز به حمل تجهیزات داشته باشد، انتخاب خوبی است
[ترجمه گوگل]این ماشین بزرگ است و انتخاب خوبی برای هر کسی که نیاز به حمل تجهیزات دارد

3. The house was large and roomy; just right for us.
[ترجمه ترگمان]خانه بزرگ و جادار بود، درست برای ما
[ترجمه گوگل]خانه بزرگ و بزرگ بود؛ درست برای ما

4. They would operate from roomy vicarages with ample grounds and were welcome guests at the highest tables in their parishes.
[ترجمه ترگمان]آن ها از vicarages وسیع با محوطه های وسیع کار می کردند و از میهمانان بالای میزه ای خود پذیرایی می کردند
[ترجمه گوگل]آنها از اقامتگاه های مجلل با امکانات فراوان برخوردار بودند و مهمانان خوشامدگویی را در بالاترین جداول در کلیساهای خود داشتند

5. The realistic novelist's world is a roomy one, large in space and time.
[ترجمه ترگمان]دنیای واقعی رمان نویس، جادار است، بزرگ در فضا و زمان
[ترجمه گوگل]دنیای رمان نویس واقع گرایانه یک اتاق بزرگ و بزرگ در فضا و زمان است

6. The roomy silos of the hull flanks gave it a bulbous appearance that defied approval by any aesthetic but the purely functional.
[ترجمه ترگمان]انبارهای وسیع قسمت بدنه کشتی ظاهری گرد و گرد به آن می دادند که از تایید هر گونه زیبایی، اما صرفا عملی، سرپیچی می کرد
[ترجمه گوگل]سیلوهای مجلل بالهای چنگال آن را به ظاهر لقب دادند که از هرگونه زیبایی شناختی اما صرفا کاربردی، مورد تایید قرار گرفت

7. Roomy High Victorian pub, with big bay windows and glass partitions.
[ترجمه ترگمان]پاتوق دوران دوره ویکتوریا با پنجره های بزرگ و پنجره های شیشه ای
[ترجمه گوگل]سالن غذاخوری با ویکتوریا با پنجره های بزرگ و پارتیشن های شیشه ای

8. Not only are their sties roomy and warm, but they are allowed to forage around in a large orchard.
[ترجمه ترگمان]آن ها نه تنها وسیع و گرم هستند بلکه اجازه دارند که در یک باغ بزرگ علوفه پرسه بزنند
[ترجمه گوگل]نه تنها محصور و گرمشان هستند، بلکه آنها در باغ وحش بزرگ مجبور به غذا هستند

9. The island has 24 roomy bungalows scattered about the beachfront, each with a wide verandah and excellent facilities.
[ترجمه ترگمان]این جزیره ۲۴ خانه ییلاقی وسیعی دارد که در اطراف ساحل مستقر شده اند و ایوانی پهن و امکانات عالی دارد
[ترجمه گوگل]این جزیره دارای 24 خانه ی مجلل محض است که در قسمت ساحل پراکنده شده اند، هر کدام دارای یک وسیله بزرگ و امکانات عالی هستند

10. Rob DeGraff ditched his roomy house and 000 square-foot lot for a row house with a patch of yard.
[ترجمه ترگمان]راب DeGraff خانه roomy و ۰۰۰ را برای یک ردیف وسط حیاط کنار یک ردیف حیاط گذاشته بود
[ترجمه گوگل]راب DeGraff خانه خود را اتاق عجیب و غریب و 000 متر مربع خانه برای یک خانه ردیف با پچ حیاط

11. Its cabin is roomy and well-planned and full of equipment.
[ترجمه ترگمان]کابین آن جادار و مجهز و پر از تجهیزات است
[ترجمه گوگل]کابین آن ظرفیت و برنامه ریزی شده و پر از تجهیزات است

12. She lived in a roomy house.
[ترجمه ترگمان]او در یک خانه جادار زندگی می کرد
[ترجمه گوگل]او در یک خانه ی فضایی زندگی کرد

13. Quiet, roomy cabin and off-road adeptness overshadowed by cumbersome curb weight, soft suspenders, and a tacky dash.
[ترجمه ترگمان]اتاق کوچک و جادار و دور از جاده، که با وزن سنگین بند و بند نرم و بند شلوار، و یک dash کهنه روی آن سایه افکنده بود
[ترجمه گوگل]کابین راحت، کابین و جاده غیرقابل جابجایی تحت تاثیر وزن کم باربری، بند های نرم و یک خط تیره قرار گرفته است

14. Quiet, roomy cabin and adeptness overshadowed by cumbersome curb weight, soft suspenders, and a tacky dash.
[ترجمه ترگمان]کابین پر دار و جادار، با وزن سنگین، بند شلوار، بند شلوار، و یک dash کهنه
[ترجمه گوگل]کابین راحت، کابین و کارآیی تحت تاثیر وزن های کم حجم، نرم، و یک خط تیره قرار گرفته است

15. To build a house! A large, roomy house!
[ترجمه ترگمان]برای ساختن یک خانه! خانه ای بزرگ و جادار!
[ترجمه گوگل]برای ساخت یک خانه! یک خانه بزرگ و مجلل!

a roomy car

اتومبیل جادار


پیشنهاد کاربران

وسیع، جادار

Room_mate. Someone sharing a room or apartment. See roomie.


کلمات دیگر: