کلمه جو
صفحه اصلی

similarly


همینطور، به همین نحو، بطور متشابه، یکسان

انگلیسی به فارسی

مشابهاً، متشابهاً، یکجور، همانند


همچنین، همین‌طور


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
(1) تعریف: in the same way or in the same amount.

- The twins dressed similarly, confusing everyone.
[ترجمه زینب] دوقلوهایی که شبیه هم لباس پوشیدن همه را گیج میکنند
[ترجمه ترگمان] دوقلوها لباس مشابهی می پوشیدند و همه را گیج کرده بودند
[ترجمه گوگل] دوقلوها به طور مشابه پوشانده شده، همه را گیج می کنند

(2) تعریف: used to indicate a sameness or similarity between a first idea that is expressed and a following one.

- The number of violent crimes has decreased in the city in recent years; similarly, there has been a drop in the number of car thefts.
[ترجمه ترگمان] تعداد جرائم خشونت آمیز در این شهر در سال های اخیر کاهش یافته است؛ به همین ترتیب تعداد دزدی خودرو کاهش یافته است
[ترجمه گوگل] تعداد زیادی از جرایم خشونت آمیز در سال های اخیر در شهر کاهش یافته است؛ به همین ترتیب، تعداد تلفات ماشین کاهش یافته است

• in a similar manner, with common qualities, correspondingly
you use similarly to say that one thing is similar to another that you have just mentioned.

جملات نمونه

1. the sisters were similarly dressed
خواهرها لباس یکجور پوشیده بودند.

2. wrong. Similarly, you are to blame.
[ترجمه عاطفه] اشتباه است. همینطور تو مقصر هستی.
[ترجمه ترگمان]اشتباه است به طور مشابه، شما مقصر هستید
[ترجمه گوگل]اشتباه به همین ترتیب، شما سرزنش می کنید

3. He was late and I similarly was delayed.
[ترجمه ترگمان]او دیر کرده بود و من نیز به همین ترتیب تاخیر کردم
[ترجمه گوگل]او دیر شده بود و به همین ترتیب به تأخیر افتاد

4. Her servants were similarly, if less ostentatiously attired.
[ترجمه ترگمان]ملازمان نیز به همین ترتیب لباس پوشیده بودند
[ترجمه گوگل]خدمتکاران او مشابه بودند، اگر کمتر شگفت زده بودند

5. Similarly, lawyers parcel out work based on who does that best.
[ترجمه ترگمان]به طور مشابه، وکلای مدافع کار بر مبنای کسانی که این کار را به بهترین نحو انجام می دهند، انجام می دهند
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، وکلا بر اساس آنچه که بهترین است، کار برپا می شود

6. She was late and I similarly was delayed.
[ترجمه ترگمان]او دیر کرده بود و من نیز به همین ترتیب تاخیر کردم
[ترجمه گوگل]او دیر شده بود و به همین ترتیب به تعویق افتاد

7. Husband and wife were similarly successful in their chosen careers.
[ترجمه ترگمان]زن و شوهر در مشاغل منتخب خود به همین شکل موفق بودند
[ترجمه گوگل]شوهر و همسر به طور مشابه در حرفه های انتخابی خود موفق بوده اند

8. Gordon's, Tanqueray and Booth's Gins are similarly leading brands in the white spirits market.
[ترجمه ترگمان]گوردون s، Tanqueray و Booth ها نیز به همین شکل مارک های تجاری را در بازار روح سفید نشان می دهند
[ترجمه گوگل]Gordon's، Tanqueray و Gins Both's نیز مارک های مشابهی را در بازار ارواح سفید تولید می کنند

9. Similarly, Fire Support Company had to set up their display of mortars, anti-tank missiles and Scimitar tracked recce vehicles.
[ترجمه ترگمان]به طور مشابه، شرکت حمایت از حریق باید نمایش their، موشک های ضد تانک و scimitar نقلیه recce را راه اندازی کند
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، شرکت پشتیبانی آتش باید نمایش خود را از ملات، موشک ضد تانک و وسایل نقلیه ردیابی Scimitar را تنظیم کند

10. The bus station was similarly desolate, while the cinema, cultural centre, public baths and a hospital have closed.
[ترجمه ترگمان]ایستگاه اتوبوس نیز به طور مشابه متروک بود، در حالی که سینما، مرکز فرهنگی، حمام های عمومی و بیمارستان بسته بودند
[ترجمه گوگل]ایستگاه اتوبوس به طور مشابه ویران شد، در حالی که سینما، مرکز فرهنگی، حمام عمومی و یک بیمارستان بسته شده است

11. Compatibility between monitors and implements is similarly important if farmers are to adopt precision farming technology with confidence.
[ترجمه ترگمان]اگر کشاورزان با اطمینان فن آوری کشاورزی دقیق را اتخاذ کنند سازگاری بین مانیتورها و تجهیزات نیز به همین شکل اهمیت دارد
[ترجمه گوگل]سازگاری بین مانیتورها و ابزارها نیز به همان اندازه مهم است، اگر کشاورزان باید با اعتماد به نفس به تکنولوژی دقیق کشاورزی بپردازند

12. Similarly, basal serum gastrin concentrations do not alter with ageing in healthy men.
[ترجمه ترگمان]به طور مشابه غلظت های بیوشیمیایی سرم basal با سالمندی در افراد سالم تغییر نمی کند
[ترجمه گوگل]به طور مشابه، غلظت گاسترین سرم با سن پیری در مردان سالم تغییر نمی کند

13. Classical music was, to begin with, a similarly less controlled area.
[ترجمه ترگمان]موسیقی کلاسیک این بود که با یک منطقه تحت کنترل مشابه شروع شود
[ترجمه گوگل]ابتدا موزیکال کلاسیک یک ناحیه کنترل مشابه بود

14. Similarly, the war provided a receptive atmosphere for a reappraisal of the economic and recreational role of the countryside.
[ترجمه ترگمان]به طور مشابه، جنگ جو پذیرای ارزیابی مجدد نقش اقتصادی و تفریحی در ییلاقات بود
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، جنگ یک فضای پذیرش را برای بازنگری نقش اقتصادی و تفریحی حومه فراهم کرد

پیشنهاد کاربران

به همین شیوه

مشابها

به همین صورت

به همین ترتیب

بدین نحو
به همین ترتیب

بدینسان

به طور مشابه

عیناً

به همین گونه، همچنین، بدینگونه

Similarly to: مشابه با، عیناً مشابه، عیناً مثل ( شبیه ) ، درست مانند ( مثل )


کلمات دیگر: