کلمه جو
صفحه اصلی

bring out


معنی : زاییدن، خارج کردن، از اختفا بیرون اوردن، خیط و پیت کردن
معانی دیگر : (خودمانی) انجام دادن (با موفقیت)، تولید و عرضه کردن، ایجاد کردن، به ظهور رساندن

انگلیسی به فارسی

استخراج کردن، بیرون کشیدن، خارج کردن


عرضه (کالایی جدید برای فروش عمومی) در بازار


اطمینان دادن به شخصی خجالتی


ایجاد کردن علامتی نمایان مانند خال یا جوش


بیرون بیار، خارج کردن، از اختفا بیرون اوردن، زاییدن، خیط و پیت کردن


انگلیسی به انگلیسی

• express; present, display; publicize, advertise

مترادف و متضاد

زاییدن (فعل)
breed, bear, teem, litter, generate, calve, produce, bring out, farrow

خارج کردن (فعل)
discharge, dismiss, expel, bring out, send out, drive out, evict, emit

از اختفا بیرون اوردن (فعل)
bring out

خیط و پیت کردن (فعل)
founder, flush, bring out, muff, rouge, goof, spin, snow under

draw out


Synonyms: bring to light, emphasize, expose, highlight, introduce, publish, utter


Place (something new for public sale) on the market


Make a shy person more confident


Cause a visible symptom such as spots or a rash


جملات نمونه

1. I want to bring out the secrets of nature and apply them for the happiness of man. I don't know of any better service to offer for the short time we are in the world.
[ترجمه ترگمان]من می خواهم اسرار طبیعت را بیرون بیاورم و از آن ها برای خوشبختی انسان استفاده کنم من برای این مدت کوتاهی که در این دنیا هستیم هیچ خدمتی بهتر از این بلد نیستم
[ترجمه گوگل]من می خواهم اسرار طبیعت را بیرون بیاورم و برای شادی انسان استفاده کنم من از هیچ سرویس بهتر برای زمان کوتاهی که در جهان هستیم، نمی دانیم

2. He was so shocked that he could hardly bring out a word.
[ترجمه ترگمان]چنان یکه خورده بود که به زحمت می توانست کلمه ای بر زبان آورد
[ترجمه گوگل]او چنان شوکه شده بود که به سختی می توانست یک کلمه را بیابد

3. Add a little salt to bring out the flavour of the herbs.
[ترجمه Mona] کمی نمک به آن اضافه کنید تا عطر و طعم سبزی ها مشخص شود. ( شناسایی شدن عطر و طعم سبزی با ریختن نمک )
[ترجمه ترگمان] یه مقدار نمک اضافه کن که طعم گیاهان رو از بین ببره
[ترجمه گوگل]یک نمک کمی اضافه کنید تا عطر و طعم گیاهان را بیرون بیاورد

4. The painter brushed over the canvas to bring out a more vivid effect.
[ترجمه ترگمان]نقاش از روی بوم خم شد تا اثر واضحی از آن بیرون بیاورد
[ترجمه گوگل]نقاش بر روی بوم فشرد و جلوی یک اثر واضح تر را برداشت

5. to bring out the worst in sb.
[ترجمه ترگمان] که بدترین وضعیت \"sb\" رو از بین ببره …
[ترجمه گوگل]بدترین چیز را در ثانیه بدست آورید

6. The spices really bring out the flavour of the meat.
[ترجمه ترگمان]ادویه واقعا بوی گوشت را می آورد
[ترجمه گوگل]ادویه ها واقعا طعم گوشت را به ارمغان می آورند

7. A crisis can bring out the best and the worst in people.
[ترجمه Dina] بحران توانایی به ارمغان آوردن بهترین و بدترین شرایط برای افراد را دارد
[ترجمه ترگمان]یک بحران می تواند بهترین و بدترین شرایط را برای مردم به ارمغان بیاورد
[ترجمه گوگل]بحران می تواند بهترین و بدترین افراد را بیابد

8. It's warm enough to bring out the garden chairs.
[ترجمه ترگمان]به اندازه کافی گرم است که صندلی های باغ را بیرون بیاورد
[ترجمه گوگل]این به اندازه کافی گرم است که صندلی های باغ را بیرون بیاورد

9. They rolled their drums to bring out the villagers.
[ترجمه ترگمان]آن ها drums را لوله کردند تا روستاییان را بیرون بیاورند
[ترجمه گوگل]آنها طبل های خود را برای رها کردن روستاییان ریخته اند

10. Pressure can bring out the worst in people.
[ترجمه ترگمان]فشار می تواند بدترین شرایط را برای مردم به ارمغان بیاورد
[ترجمه گوگل]فشار می تواند بدترین افراد را بدست آورد

11. It's only a matter of time before they bring out their own version of the software.
[ترجمه ترگمان]فقط یک مساله طول می کشد تا آن ها نسخه خودشان از نرم افزار را بیرون بیاورند
[ترجمه گوگل]این فقط یک مسئله زمان است قبل از اینکه نسخه خود را از نرم افزار بیرون بیاورند

12. She was so shocked that she could hardly bring out a word.
[ترجمه ترگمان]چنان یکه خورده بود که به زحمت می توانست کلمه ای بر زبان آورد
[ترجمه گوگل]او خیلی شوکه شده بود که به سختی می توانست یک کلمه بیاورد

13. Newborn babies bring out the woman in her.
[ترجمه ترگمان]نوزاد تازه متولد شده، زن را در او زنده می کند
[ترجمه گوگل]نوزادان نوزادان زن را در او بیرون می آورند

14. He has the ability to bring out the best in others.
[ترجمه ترگمان]او این توانایی را دارد که بهترین ها را در دیگران به نمایش بگذارد
[ترجمه گوگل]او توانایی بهتر در دیگران را دارد

پیشنهاد کاربران

گفته شدن
مطرح شدن

می تواند به معنای �رشد دادن�و �توسعه دادن� هم باشد

بوجود آوردن

نشات گرفتن

آشکار کردن

موجب شدن

مطرح کردن

به چشم آمدن
آشکار کردن
صفات چیزی یا کسی را آشکار کردن

برجسته کردن

به ارمغان آوردن

دلیل. موجب شدن. به خاطر

ارمغان آوردن

منتشر کردن، انتشار دادن

ظاهر شدن / نمایان شدن

مشخص کردن

generate
look at a part of Joker'2019
https://www. youtube. com/watch?v=zAGVQLHvwOY

Bring sb out
رویِ کسی ( فردی خجاالتی ) را باز کردن

به چیزی آمدن

شکوفا کردن ( مثلا درمورد پتانسیل و قابلیتهای افراد )

تولید و عرضه کردن، ایجاد کردن، به ظهور رساندن، آشکار کردن، روشن کردن، برهنه کردن، بروز دادن، ادامه دادن.

عرضه کردن


کلمات دیگر: