کلمه جو
صفحه اصلی

give way


1- راه دادن به، راه (چیزی را) باز کردن 2- تبدیل شدن به، 1- عقب نشینی کردن، تسلیم شدن 2- فرو ریختن، از هم گسستن

انگلیسی به فارسی

تسلیم شدن (در برابر متقاعد سازی)


در هم شکستن، تاب نیاوردن


راه باز کردن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to withdraw.
مترادف: retreat, withdraw
مشابه: go, remove, retire

- They gave way when we approached.
[ترجمه ترگمان] وقتی نزدیک شدیم، اونا راه رو دادن
[ترجمه گوگل] وقتی به ما نزدیک شدیم، راه می رفتیم

(2) تعریف: to yield control.
مترادف: yield
مشابه: cave in, submit, succumb, surrender

(3) تعریف: to collapse.
مترادف: collapse
مشابه: break, buckle, burst, cave in, crumble, crumple, disintegrate, fall, shatter

• retreat, give up; yield the right of way; collapse; yield to entreaty, give in

مترادف و متضاد

Yield to persistent persuasion


Collapse or break under physical stresses


Give precedence to other road users


جملات نمونه

1. You must give way to any pedestrians on the crossing.
[ترجمه ترگمان]شما باید راه گذر از عابر پیاده را پیاده کنید
[ترجمه گوگل]شما باید به هر پیاده روی عبور کنید

2. When entering a roundabout, give way to any traffic already on it.
[ترجمه ترگمان]زمانی که وارد یک میدان می شود، به هر ترافیک که قبلا روی آن است، بروید
[ترجمه گوگل]هنگام ورود به محوطه، به هر ترافیکی که در حال حاضر بر روی آن است، راه ندهید

3. In Britain, give way to cars coming from the right.
[ترجمه Ssss] در بریتانیا ، به ماشین هایی که از سمت راست می آیند، راه بدهید
[ترجمه ترگمان]در بریتانیا، به ماشین هایی که از سمت راست می آیند بدهید
[ترجمه گوگل]در بریتانیا، به اتومبیل هایی که از سمت راست می آیند بیرون بگذارید

4. We felt the ground give way under our feet.
[ترجمه ترگمان]احساس کردیم که زمین زیر پای ما راه دارد
[ترجمه گوگل]ما احساس کردیم که زمین زیر پای ما راه می رود

5. Give way to traffic coming from the left.
[ترجمه ترگمان] از سمت چپ به سمت ترافیک حرکت کن
[ترجمه گوگل]راه را برای ترافیک از سمت چپ بگذارید

6. A powered vessel should give way to sail — it is an unwritten rule of the sea.
[ترجمه ترگمان]یک کشتی با قدرت حرکت می کند - این یک قانون نانوشته در دریاست
[ترجمه گوگل]یک کشتی ماهیگیری باید به جایی برسد - این یک قاعده دریایی است

7. Give way to traffic already on the roundabout.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر در میدان به ترافیک برخورد کنید
[ترجمه گوگل]راه را برای ترافیک در حال حاضر در میدان

8. You must give way when you come to this junction.
[ترجمه ترگمان]وقتی به این تقاطع رسیدی باید راه بدی
[ترجمه گوگل]شما باید زمانی که به این اتصالات می روید بروید

9. Isolated showers will give way to more generalized rain later in the day.
[ترجمه ترگمان]بارش های Isolated به بارش بیشتر در روز ادامه خواهند داد
[ترجمه گوگل]دوش جداگانه بعدا در روز روزانه بارانی تر است

10. Give way to traffic coming from the right.
[ترجمه ترگمان]راه رفتن به ترافیک از سمت راست رو بده
[ترجمه گوگل]راه را برای ترافیک از سمت راست بگذارید

11. You have to give way to traffic coming from the right.
[ترجمه ترگمان]باید از سمت راست رانندگی کنی
[ترجمه گوگل]شما مجبور به ترک ترافیک از سمت راست هستید

12. Neither of them will give way, so they could be arguing for a very long time.
[ترجمه ترگمان]هیچ کدام از آن ها تسلیم نخواهند شد، بنابراین آن ها می توانند برای مدت بسیار طولانی بحث کنند
[ترجمه گوگل]هیچ کدام از آنها راه را نخواهند داد، بنابراین می توانند برای مدت بسیار طولانی بحث کنند

13. He refused to give way on any of the points.
[ترجمه ترگمان]او از دادن هیچ کدام از این نکات سرباز زد
[ترجمه گوگل]او از رد هر یک از موارد خودداری کرد

14. The floor's rotten and likely to give way.
[ترجمه ترگمان]زمین پوسیده و احتمالا راه دیگری دارد
[ترجمه گوگل]کف فاسد شده و احتمالا به راه می افتد

پیشنهاد کاربران

درست کار نکردن

فرو پاشیدن، فرو ریختن، در هم شکستن، اضمحلال، متلاشی شدن، نقش بر زمین شدن، شکستن، تاب نیاوردن

راه بده ( برای رد شدن، حرکت کردن )

جای خود را دادن ( به کسی یا چیزی )

توقف کردن به منظور راه دادن به ماشین های دیگر
فرو ریختن براثر عامل دیگر
مثلاً سدی که براثر طغیان سیل کم میاره فرو میریزه در واقع سد تسلیم میشه و بهش راه میده

ضعف نشان دادن


کوتاه آمدن ( در برابر )

جایگزین شدن

We felt the ground give way under out feet
متوجه شدیم ( حس کردیم ) زمین زیر پاهامون حرکت میکنه

Give wayدر اصطلاح وکاربرد پزشکی یعنی خالی کردن مثل خالی کردن زانو

روی هم خوابیدن Collapse


کلمات دیگر: