کلمه جو
صفحه اصلی

mop up


معنی : با کهنه پاک کردن، از وجود دشمن پاک کردن
معانی دیگر : (عامیانه) 1- تمام کردن یا شدن، به پایان رسیدن یا رساندن 2- کاملا شکست دادن، کاملا برطرف کردن 3- (ارتش) پاکسازی بقایای نیروهای شکست خورده ی دشمن، (ارتش) پاکسازی بقایای نیروهای دشمن شکست خورده

انگلیسی به فارسی

باکهنه پاک کردن، از وجود دشمن پاک کردن


انگلیسی به انگلیسی

• cleaning up, clearing, liquidation; clean, clear up, liquidate

مترادف و متضاد

با کهنه پاک کردن (فعل)
squeegee, mop up

از وجود دشمن پاک کردن (فعل)
mop up

جملات نمونه

1. You'd better mop up that pool of water on the floor before father sees it.
[ترجمه ترگمان]بهتره قبل از اینکه پدر اون رو ببینه، آب رو روی زمین تمیز کنی
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه پدرش این را ببیند، بهتر است آب آن را روی زمین بشوید

2. I shall be glad to mop up the last of the office work that was waiting for me on my return from holiday.
[ترجمه ترگمان]خوشحال خواهم شد که آخرین کار دفتری را که در انتظار بازگشت من از تعطیلات بود تمیز کنم
[ترجمه گوگل]من خوشحال خواهم شد تا آخرین کار دفتری که در انتظار بازگشت من از تعطیلات بود را برطرف کنم

3. Troops combed the area to mop up any remaining resistance.
[ترجمه ترگمان]نیروهای نظامی منطقه را برای پاک سازی هر مقاومت باقی مانده جستجو کردند
[ترجمه گوگل]سربازان منطقه را تکان دادند تا هر مقاومت باقیمانده را از بین ببرد

4. You should have seen him mop up the beer.
[ترجمه ترگمان] باید می دیدی کی آبجو رو تمیز می کرد
[ترجمه گوگل]شما باید او را دیدید که آبجو را خرد کرده است

5. Do you want some bread to mop up that sauce?
[ترجمه ترگمان]یه خورده نون می خوای که این سس رو تمیز کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا می خواهید یک نان بخورید تا سس را بریزید؟

6. It went down well, with dry bread to mop up the water.
[ترجمه ترگمان]با یک نان خشک و خشک که آب را خشک می کرد، به چاه افتاد
[ترجمه گوگل]آن را به خوبی رفت، با نان خشک به آب کردن

7. Mop up any spillages and keep the fridge clean by using a germ killing product such as Domestos Multi Surface Cleaner.
[ترجمه ترگمان]spillages را بردارید و یخچال را با استفاده از یک محصول کشت میکروب مثل Domestos Multi Surface تمیز نگه دارید
[ترجمه گوگل]هر نوع سرریز را از بین ببرید و یخچال را تمیز کنید با استفاده از یک محصول جانشینی مانند Domestos Multi Surface Cleaner

8. However, after haranguing us and making me mop up his uniform, the outraged policeman indicated a couple of wash-basins.
[ترجمه ترگمان]با این همه، پس از اینکه نطق غرایی کرد و من را وادار به خشک کردن لباس کرد، پلیس خشمگین دو لگن سلمانی را نشان داد
[ترجمه گوگل]با این حال، پس از اختراع ما و ساختن من لباس خود را برافروخت، پلیس خشمگین نشان داد که چند حوضچه شستشو

9. Mop up turkey juices with a paper towel, then use an antibacterial cleanser to wash down the counter and sink.
[ترجمه ترگمان]اب بوقلمون را با یک حوله کاغذی پر کنید، سپس از یک تصفیه کننده ضد باکتری استفاده کنید تا پیشخوان و ظرف شویی را بشوید
[ترجمه گوگل]آب بوقلمون را با حوله کاغذی بشویید، سپس از ضدآفتاب برای پاک کردن مخزن و غرق استفاده کنید

10. Two companies were left to mop up.
[ترجمه ترگمان]دو شرکت برای پاک سازی باقی ماندند
[ترجمه گوگل]دو شرکت مجبور به انفجار شدند

11. Fetch a cloth to mop up the spill.
[ترجمه ترگمان]یک پارچه بیاورید تا زمین را تمیز کنند
[ترجمه گوگل]یک پارچه را بردارید تا نشت را از بین ببرید

12. The Benefit: Basil is rich in antioxidants that mop up cell - damaging free radicals inside the body.
[ترجمه ترگمان]مزایا: باسیل غنی از آنتی اکسیدان ها است که رادیکال های آزاد کننده سلول را در داخل بدن پاک سازی می کنند
[ترجمه گوگل]مزایای: ریحان غنی از آنتی اکسیدان ها است که سلول ها را از بین می برد - رادیکال های آزاد را در داخل بدن آسیب می زند

13. He advocated public investment to mop up the savings surplus.
[ترجمه ترگمان]او از سرمایه گذاری عمومی برای پاک سازی مازاد پس انداز حمایت کرد
[ترجمه گوگل]او از سرمایه گذاری عمومی حمایت کرد تا مازاد پس انداز را تضعیف کند

14. You should have seen him mop up his dinner.
[ترجمه ترگمان]باید او را می دیدی که شام را تمیز می کرد
[ترجمه گوگل]شما باید او را شام بخوانید

15. We must mop up the arrears of work.
[ترجمه ترگمان]باید the را پاک کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید عقب افتادگی کار را خراب کنیم

پیشنهاد کاربران

انجام دادن کار یا پروژه
to complete a project, transaction, or task


جمع کردن مشکل. حل کردن مشکل، پاک کردن، نابود کردن، ازبین بردن، خوردن سس با نان برای تمام کردن ان، پاک کردن مایعی که پخش شده

طی یا تی کشیدن، پاک کردن، با کهنه تمیز کردن

Mopping up all the cum off the floors of an adult does not mean you work in film


کلمات دیگر: