کلمه جو
صفحه اصلی

exploit


معنی : کردار، رفتار، شاهکار، کار برجسته، بکار انداختن، بکار بردن، استخراج کردن، استثمار کردن، بهره برداری کردن از
معانی دیگر : استثمار، بهره کشی، مورد استفاده قرار دادن، بهره برداری کردن، (آگهی های بازرگانی و غیره) مورد توجه قرار دادن، ایجاد علاقه کردن، بهره گیری کردن، بهره کشی کردن، سواستفاده کردن، n : رفتار، عمل، vt : بکار انداختن

انگلیسی به فارسی

استثمار کردن، بهره‌گیری کردن، بهره‌کشی کردن، سوءاستفاده کردن


استثمار، بهره‌کشی


مورد‌استفاده قرار دادن، بهره‌برداری کردن


(آگهی‌های بازرگانی و غیره) مورد توجه قرار دادن، ایجاد علاقه کردن


بهره برداری، شاهکار، کردار، رفتار، کار برجسته، استثمار کردن، استخراج کردن، بکار انداختن، بهره برداری کردن از، بکار بردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a deed of daring or spirit; feat.
مترادف: achievement, deed, feat
مشابه: act, action, escapade, maneuver, stunt, trick, venture

- This book is about the exploits of the early explorers of the Antarctic.
[ترجمه mohammad] این کتاب در مورد ماجراجویی های کاشفان اولیه قطب جنوب است.
[ترجمه ترگمان] این کتاب در مورد شاهکارهای of اولیه قطب جنوب است
[ترجمه گوگل] این کتاب در مورد سوء استفاده از اکتشاف زودهنگام قطب جنوب است
- He was tired of hearing about the exploits of his older brother, so he went off to join the Marines.
[ترجمه ترگمان] او از شنیدن سخنان برادر بزرگ ترش خسته شد، بنابراین برای ملحق شدن به تفنگداران نزد تفنگداران رفت
[ترجمه گوگل] او از شنیدن در مورد سوء استفاده از برادر بزرگترش خسته شد، بنابراین او برای پیوستن به تفنگداران دریایی رفت
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: exploits, exploiting, exploited
مشتقات: exploitable (adj.), exploitative (adj.), exploiter (n.)
(1) تعریف: to turn to advantage or profit.
مترادف: avail oneself of, capitalize on, take advantage of
مشابه: benefit from, manipulate, use, utilize

- The country is attempting to exploit its vast mineral wealth.
[ترجمه ترگمان] این کشور در تلاش است تا از ثروت عظیم مواد معدنی خود بهره برداری کند
[ترجمه گوگل] این کشور در تلاش است تا از ثروت معدنی گسترده خود بهره برداری کند

(2) تعریف: to use to one's own advantage and to the disadvantage of the person or thing being used.
مترادف: take advantage of, use
مشابه: abuse, impose on, impose upon, manipulate, misuse, oppress, play

- Desperate for work, the new immigrants were easily exploited as a cheap source of labor.
[ترجمه ترگمان] مهاجران جدید به راحتی کار خود را به عنوان یک منبع ارزان از نیروی کار مورد سو استفاده قرار دادند
[ترجمه گوگل] مهاجران جدید از کار افتاده به راحتی به عنوان منبع ارزان کار استفاده می شود

• feat, deed, adventure, heroic act
use, take advantage of, selfishly make use of; manipulate; use to the greatest possible advantage (as "exploit one's skills or talents"); promote; advertise
if someone exploits you, they unfairly use your work or ideas and give you little in return.
if you exploit a situation, you make use of it in order to achieve something or gain some advantage.
to exploit something such as a raw material or an idea means to develop it in order to make money out of it.
someone's exploits are the brave or interesting things they have done.

مترادف و متضاد

کردار (اسم)
act, action, deed, karma, issue, exploit, jest

رفتار (اسم)
action, exploit, gesture, behavior, conduct, treatment, manner, demeanor, bearing, dealing, deportment, comportment, thews, step, demarche, ethic, gest

شاهکار (اسم)
performance, feat, exploit, master stroke, masterwork, masterpiece, stunt

کار برجسته (اسم)
performance, feat, exploit

بکار انداختن (فعل)
agitate, use, exploit, operate, exercise, activate, actuate, put on

بکار بردن (فعل)
use, exploit, handle, put, apply, exert

استخراج کردن (فعل)
exploit, extract, elicit, pan, educe, draw out

استثمار کردن (فعل)
exploit

بهره برداری کردن از (فعل)
use, exploit

achievement


Synonyms: accomplishment, adventure, attainment, coup, deed, do, effort, enterprise, escapade, feat, job, maneuver, performance, stroke, stunt, tour de force, venture


take advantage of; misuse


Synonyms: abuse, apply, avail oneself of, bleed, capitalize on, cash in on, employ, exercise, finesse, fleece, get mileage out of, handle, impose upon, jockey, make capital of, make use of, maneuver, manipulate, milk, mine, play, play on, profit by, profit from, put to use, skin, soak, stick, use, utilize, work


جملات نمونه

1. to exploit a product
درباره ی فرآورده ای بسیار تبلیغ کردن

2. to exploit the mineral resources of the country
بهره برداری از منابع معدنی کشور

3. an attempt to exploit the divisions between the two countries
کوششی در راه بهره گیری از اختلافات آن دو کشور

4. A brave retreat is a brave exploit.
[ترجمه Sina] عقب نشینی شجاعانه یکاقدام شجاعانه است
[ترجمه ترگمان]عقب نشینی شجاعانه، یک سو استفاده شجاعانه است
[ترجمه گوگل]عقب نشینی شجاعانه یک سوء استفاده شجاع است

5. The opposition parties will always exploit government problems to their own advantage.
[ترجمه ترگمان]احزاب مخالف همیشه از مشکلات دولت به نفع خود سو استفاده خواهند کرد
[ترجمه گوگل]احزاب مخالف همیشه از مشکلات دولت به نفع خود بهره برداری خواهند کرد

6. We need to make sure that we exploit our resources as fully as possible.
[ترجمه ترگمان]ما باید مطمئن شویم که از منابع خود تا جایی که ممکن است بهره برداری می کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید اطمینان حاصل کنیم که از منابع ما به طور کامل بهره برداری می کنیم

7. If executives fail to exploit the opportunities of networking they risk being left behind.
[ترجمه ترگمان]اگر مدیران اجرایی نتوانند از فرصت های شبکه ای که در آن جا مانده اند بهره برداری کنند
[ترجمه گوگل]اگر مدیران موفق به بهره برداری از فرصت های شبکه ها شوند، خطر آنها را از دست می دهند

8. We must exploit every opportunity to learn new things.
[ترجمه iahmadrezam] ما باید از هر فرصتی برای یاد گرفتن چیز های جدید، نهایت استفاده را ببریم.
[ترجمه ترگمان]ما باید از هر فرصتی برای یادگیری چیزهای جدید بهره برداری کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید از هر فرصتی برای یادگیری چیزهای جدید استفاده کنیم

9. She was keen to exploit her discovery commercially.
[ترجمه ترگمان]او مشتاق بود که به صورت تجاری از کشف خود بهره برداری کند
[ترجمه گوگل]او مشتاق است تا از کشفش به صورت تجاری بهره برداری کند

10. The team were quick to exploit their competitive advantage.
[ترجمه ترگمان]تیم به سرعت از مزیت رقابتی خود بهره برداری می کرد
[ترجمه گوگل]این تیم سریعا از مزیت رقابتی خود بهره برداری می کردند

11. I even began to exploit him in subtle ways.
[ترجمه ترگمان]حتی شروع کرده بودم به روش زیرکانه او را استثمار کنم
[ترجمه گوگل]من حتی شروع به بهره برداری از او در روش های ظریف است

12. The temptation to exploit consumers usually prevails unless it is curbed.
[ترجمه ترگمان]وسوسه استفاده از مصرف کنندگان معمولا وجود دارد مگر اینکه تحت کنترل واقع شود
[ترجمه گوگل]وسوسه برای بهره برداری از مصرف کنندگان معمولا غالب می شود، مگر اینکه محدود شود

13. Cary is hoping to exploit new opportunities in Europe.
[ترجمه ترگمان]کری امیدوار است که از فرصت های جدیدی در اروپا بهره برداری کند
[ترجمه گوگل]کری امیدوار است که از فرصت های جدید در اروپا استفاده کند

14. Farmers have been slow to exploit this market.
[ترجمه ترگمان]کشاورزان در بهره برداری از این بازار به کندی عمل کرده اند
[ترجمه گوگل]کشاورزان برای بهره برداری از این بازار آهسته اند

15. They were among the first companies to exploit the potential of the Internet.
[ترجمه ترگمان]آن ها در میان اولین شرکت هایی بودند که از پتانسیل اینترنت بهره برداری کردند
[ترجمه گوگل]آنها یکی از اولین شرکت هایی بودند که از توان بالقوه اینترنت استفاده می کردند

16. He was quick to exploit those who fell under his sway.
[ترجمه ترگمان]او به سرعت از کسانی که زیر سلطه خود قرار داشتند، سواستفاده می کرد
[ترجمه گوگل]او سریع به سوء استفاده از کسانی که تحت قدرت او افتاد

17. People who don't want to pay tax will exploit any loophole.
[ترجمه ترگمان]افرادی که نمی خواهند مالیات بپردازند، از هر روزنه امیدی بهره برداری خواهند کرد
[ترجمه گوگل]افرادی که مایل به پرداخت مالیات نیستند، از هر گونه نقصی بهره برداری خواهند کرد

the exploitation of the masses by the capitalists

استثمار توده‌ها توسط سرمایه‌داران


to exploit the mineral resources of the country

بهره‌برداری از منابع معدنی کشور


to exploit a product

درباره‌ی فرآورده‌ای بسیار تبلیغ کردن


We need to make sure that we exploit our resources as fully as possible.

ما باید اطمینان حاصل کنیم که از منابع خود تا حد امکان بهره‌برداری می‌کنیم.


exploitative employment agencies

مؤسسات سوء‌استفاده‌گر کاریابی


پیشنهاد کاربران

به نحو احسن استفاده کردن از چیزی یا فرصتی ( در بازرگانی )

کمال استفاده را کردن

بهترین استفاده رو کردن از چیزی ( البته در business )

سوٕ بهره

نهایت/بیشترین استفاده را از چیزی کردن

استفاده بهینه/کارامد کردن

کار خفن

بهره برداری ناجوانمردانه کردن از کسی یا چیزی، سو استفاده کردن، استخراج معادن و نفت و بهره برداری از جنگلها

بهره جویی


سو استفاده

استفاده موثر

حفره ( در علوم کامپیوتر )

دست مایه. . . قرار دادن

بهره کشی کردن

( فعل ) 2 معنای کاملا متضادداردکه در جمله معنای آن مشخص می شود :
1 - بهره برداری کردن
2 - سوء بهره برداری کردن

behave

treat

رخنه ( در هک و امنیت )

استثمار کردن

بهره گرفتن
بهره گیری کردن
بهره برداری کردن
استثمار کردن
به استثمار کشیدن


بهره کشی کردن ، استخراج بی رویه کردن

در صورتی که به صورت اسم ( noun ) به کار رفته شود، به بدافزارها و کدهای مخربی گفته می شود که به صورت تخصصی برای سواستفاده از یک نقص امنیتی خاص نوشته شده اند. در متون تخصصی امنیت فارسی به آن ها همان اکسپلویت - در موارد خیلی نادر، بهره جو - گفته می شود.


Noun:

achievement
accomplishment

triumph

manoeuvre

feat

deed

[verb]
بهره گیری کردن، بهره کشی کردن، سواستفاده کردن

That natural drift to the right 💥was exploited💥, then steered to an extreme, by Netanyahu
اون تمایل/گرایش به احزاب راست مورد بهره گیری و سوءاستفاده قرار گرفت. . .

گاهی به معنا دستاورد های یک شخص، موفقیت ها و یا کارهایی که فرد قبلا انجام داده

بهره بردن

Make the best possible use of something

exploit ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: بهره‏جو
تعریف: نرم‏افزاری که به حفره‏های امنیتیِ سامانه یا نرم‏افزارهای دیگر نفوذ و از آنها استفاده می‏کند

هم به معنای استفاده کردن ( بهره برداری ) و هم به معنای سوء استفاده کردن ( بهره کشی و استثمار ) . بستگی به متن داره که کدوم معنا ازش استنباط بشه

میتونه در شرایطی معنی خرحمالی گرفتن بده. مثلا:
Don't exploit your own friend asshole!


کلمات دیگر: