کلمه جو
صفحه اصلی

disturbing

انگلیسی به فارسی

مزاحم، بر هم زدن، مختل کردن، مشوش کردن، مزاحم شدن، بهم زدن، اشفتن، مضطرب ساختن، پریشان کردن


انگلیسی به انگلیسی

• worrying, disquieting, perturbing; tending to interrupt
something that is disturbing makes you feel worried or upset.

جملات نمونه

1. disturbing the peace
به هم زدن نظم و آرامش همگانی،اختلال نظم

2. he was arrested for disturbing the peace
به خاطر بر هم زدن نظم عمومی بازداشت شد.

3. at that time, strikes and war talk were disturbing the country
در آن هنگام اعتصابات و حرف جنگ کشور را پرآشوب کرده بود.

4. If you don't stop disturbing,your buttocks would be spanked.
[ترجمه ابراهیم علیپور] اگر مزاحمتتو تموم نکنی، تیپا ( در کونی ) میزنمت
[ترجمه ترگمان]اگه اینقدر مزاحم نشی buttocks به کونی میخوره
[ترجمه گوگل]اگر متوقف نباشید، باسن شما متورم می شود

5. The defendant was charged with disturbing the peace.
[ترجمه ترگمان]متهم به مختل کردن صلح متهم شده بود
[ترجمه گوگل]متهم متهم به تحریک صلح بود

6. The disease destroys much of the inner-ear, disturbing the animal's equilibrium.
[ترجمه ترگمان]این بیماری بخش زیادی از گوش درونی را از بین می برد و تعادل حیوانات را مختل می کند
[ترجمه گوگل]این بیماری بسیاری از گوش داخلی را از بین می برد و مانع تعادل حیوان می شود

7. I hope I'm not disturbing you.
[ترجمه ترگمان]امیدوارم مزاحم شما نشده باشم
[ترجمه گوگل]امیدوارم مزاحم شما نباشم

8. The rise in violent crime is a disturbing new trend.
[ترجمه ترگمان]افزایش جرائم خشونت آمیز یک گرایش جدید است
[ترجمه گوگل]افزایش جرایم خشونت آمیز یک روند جدید نگرانکننده است

9. The following programme contains scenes that may be disturbing to some viewers.
[ترجمه ترگمان]برنامه زیر شامل صحنه هایی است که ممکن است برای برخی از بینندگان آزاردهنده باشد
[ترجمه گوگل]برنامه زیر حاوی صحنه هایی است که ممکن است برخی از بینندگان را ناراحت کند

10. I had a very disturbing dream last night.
[ترجمه ترگمان]دیشب خواب خیلی نگران کننده ای داشتم
[ترجمه گوگل]شب گذشته بسیار رویا بودم

11. A disturbing thought suddenly struck me.
[ترجمه ترگمان]ناگهان فکری نگران کننده به ذهنم رسید
[ترجمه گوگل]یک نگرانی مزاحم به طور ناگهانی به من حمله کرد

12. I am sorry if I'm disturbing you.
[ترجمه پارسا] عذر میخوام که سبب نگرانی شما شدم
[ترجمه ترگمان]متاسفم که مزاحم شما شدم
[ترجمه گوگل]متاسفم اگر من شما را ناراحت کنم

13. The play is neither as funny nor as disturbing as Tabori thinks it is.
[ترجمه ترگمان]بازی نه به اندازه کافی بامزه است و نه به آن اندازه که فکر می کند وجود دارد
[ترجمه گوگل]این بازی نه به عنوان خنده دار و نه به عنوان ناراحتی به عنوان Tabori فکر می کند آن است

14. The figures reveal a disturbing picture of the state of our schools.
[ترجمه ترگمان]این ارقام تصویر نگران کننده ای از وضعیت مدارس ما را نشان می دهند
[ترجمه گوگل]این ارقام یک تصویر مزاحم از وضعیت مدارس ما را نشان می دهد

15. The newspaper has unearthed some disturbing facts.
[ترجمه ترگمان]روزنامه برخی واقعیات نگران کننده را کشف کرده است
[ترجمه گوگل]این روزنامه برخی از واقعیت های ناخوشایند را کشف کرده است

پیشنهاد کاربران

نگران کننده

آزار

اذیت کننده

مزاحمت

اذیت کردن
what's disturbing is ( that )

نگران کننده، ناراحت کننده

آشفته کننده

اختلال آمیز، مختل کننده

آزاردهنده

برهم زدن

خبر نگران کننده

ایجاد اختلال

ناخوشایند

مختل کننده یا اخلال زا

زیان آور

Each scene is more disturbing than the last
هر صحنه ( از فیلم ) اذیت کننده و آزار دهنده تر از صحنه قبلی اش بود .

برآشوبنده

مزاحم

disturbing ( adj ) = disruptive ( adj )
به معناهای:مخل، مختل کننده، مزاحم

مخل، مزاحم

ناخوش احوال کننده - برهم زننده ی حس خوب - مخل آرامش درون - چیزی که از خواب و خوراک و زندگی عادی آدم رو بندازه - آشفته کننده - آزاردهنده

Disturbing content : محتوای آزاردهنده ( برهم زننده )


کلمات دیگر: