کلمه جو
صفحه اصلی

skulk


معنی : گروه، دسته، ادم بی بند و بار، دزدکی حرکت کردن، از زیر مسئولیت فرار کردن
معانی دیگر : کمین کردن، مخفیانه اقدام کردن، پاورچین رفتن، (انگلیس) از زیر کار در رفتن، تن به کار ندادن، خود را به مریضی زدن، آدم دغلکار، آدم نابکار، (مهجور) گله ی روباه، در مورد روباه دسته

انگلیسی به فارسی

(در مورد روباه) دسته، گروه، دزدکی حرکت کردن، از زیر مسئولیت فرار کردن، آدم بی بند وبار


اسکول، دسته، گروه، ادم بی بند و بار، دزدکی حرکت کردن، از زیر مسئوليت فرار کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: skulks, skulking, skulked
(1) تعریف: to hide or wait in hiding; lurk.
مترادف: couch, lie in wait, lurk
مشابه: hide, loiter, retire, take cover, withdraw

- The would-be thief skulked in the dark entryway.
[ترجمه ترگمان] ممکن است دزد باشد و در ورودی تاریک پنهان شود
[ترجمه گوگل] دزد می تواند در ورودی تاریک حرکت کند

(2) تعریف: to move about stealthily; sneak.
مترادف: prowl, sneak
مشابه: creep, lurk, pad, sidle, slide, slink, slip, steal
اسم ( noun )
• : تعریف: one who lies in hiding or sneaks about.
مشابه: ambusher, dastard, sneak, spook, spy

• one who lurks, one who hides out; one who sneaks about; one who avoids work or responsibility
move in a stealthy manner, sneak about; hide out, lurk; avoid work or responsibility
if you skulk somewhere, you stay there quietly because you do not want to be seen.

مترادف و متضاد

گروه (اسم)
many, school, section, outfit, mass, heap, cohort, kind, flock, society, assembly, clique, ring, troop, team, pack, army, host, corps, group, company, platoon, folk, crowd, class, gang, clinch, cluster, bunch, ensign, fry, shoal, bevy, concourse, swarm, throng, congregation, covey, herd, multitude, horde, legion, rout, skulk, squad

دسته (اسم)
detachment, school, section, regimen, hand, party, order, stack, handle, shaft, sect, kind, clump, clique, set, troop, stem, fagot, lever, team, pack, sheaf, army, host, corps, group, company, category, class, gang, assortment, grouping, estate, junta, ear, helm, cluster, ensign, batch, deck, knob, handhold, handgrip, bevy, tuft, fascicle, genre, genus, brigade, wisp, parcel, clan, gens, confraternity, drove, congregation, covey, stud, haft, hilt, skein, helve, horde, nib, shook, rabble, skulk, squad, trusser

ادم بی بندوبار (اسم)
slop, skulk

دزدکی حرکت کردن (فعل)
sneak, skulk

از زیر مسئولیت فرار کردن (فعل)
skulk

lurk; shirk


Synonyms: avoid, bypass, conceal oneself, creep, crouch, dodge, elude, evade, hide, lie in wait, prowl, pussyfoot, sidestep, slack, slink, snake, sneak, snoop, steal


جملات نمونه

1. He was still skulking around outside when they left the building.
[ترجمه ترگمان]وقتی از ساختمون خارج شدند اون هنوز بیرون پرسه می زد
[ترجمه گوگل]وقتی ساختمان را ترک کرد، هنوز در اطراف خارج بود

2. You, meanwhile, will be skulking in the safety of the car.
[ترجمه ترگمان]در این میان، شما در امنیت ماشین پنهان خواهید شد
[ترجمه گوگل]در عین حال، شما در ایمنی خودرو نیز خواهید بود

3. I don't want reporters skulking around.
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم که خبرنگاران در اطراف پرسه بزنند
[ترجمه گوگل]من نمیخواهم که خبرنگاران در اطرافم بیفتند

4. He skulked around outside until the police had gone.
[ترجمه ترگمان]او بیرون خزید تا پلیس ناپدید شد
[ترجمه گوگل]او تا زمانی که پلیس رفته بود بیرون خارج شد

5. I thought I saw someone skulking in the bushes - perhaps we should call the police.
[ترجمه ترگمان]فکر کردم کسی رو دیدم که توی بوته ها قایم شده - شاید باید به پلیس زنگ بزنیم
[ترجمه گوگل]من فکر کردم که کسی را دیدم که در بوته ها شکسته است - شاید ما باید پلیس را صدا کنیم

6. I don't want reporters skulking around here.
[ترجمه ترگمان]من نمی خوام reporters این اطراف پرسه بزنن
[ترجمه گوگل]من نمیخواهم که خبرنگاران در این جا جمع شوند

7. There was someone skulking behind the bushes.
[ترجمه ترگمان]کسی پشت بوته ها پنهان شده بود
[ترجمه گوگل]کسی که در پشت بوته قرار داشت

8. A Parker tenor solo begins by skulking menacingly around the regular line of a blues solo before exploding into dissonant space.
[ترجمه ترگمان]\"پارکر\" که پس از منفجر شدن در فضای regular، با تهدید تهدید آمیز آغاز می شود
[ترجمه گوگل]یک تک نفره پارکر تنور با انحطاط در اطراف خط منظم انفرادی بلوز قبل از انفجار در فضای ناامن آغاز می شود

9. If only she could have seen me skulking around at Cliff Top, the very picture of melancholy.
[ترجمه ترگمان]اگر می توانست من را دیده باشد که در کلیف تاپ پرسه می زدم، تصویر غم انگیزی بود
[ترجمه گوگل]اگر فقط او می توانست من را دید که من در اطراف کلیف بالا بالا می رفتم، تصویر بسیار زیبایی

10. Jack skulked behind his newspaper and watched the girl as her parents ordered tea and teacakes.
[ترجمه ترگمان]جک از پشت روزنامه اش پنهان شد و به دختر همان طور که پدر و مادرش دستور چای و چای می دادند نگاه می کرد
[ترجمه گوگل]جک زد پشت روزنامه اش و تماشای دختر را به عنوان پدر و مادرش به چای و Teacakes دستور داد

11. After skulking around for half an hour I spotted a kestrel in a tree nearby.
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه نیم ساعت در اطراف پرسه زدم، kestrel را در درختی در همان نزدیکی تشخیص دادم
[ترجمه گوگل]بعد از یک ساعت و نیم در حدود یک ساعت در یک درخت در نزدیکی کسترل را دیدم

12. The windows skulked behind their black wrought-iron grilles.
[ترجمه ترگمان]پنجره ها پشت نرده های آهنی their پنهان شدند
[ترجمه گوگل]پنجره ها در پشت مشبک های مشکی مشکی قرار گرفتند

13. If there was more than one person skulking there, then he wanted to know about it.
[ترجمه ترگمان]اگر بیش از یک نفر در آنجا پرسه می زد، می خواست در این مورد چیزی بداند
[ترجمه گوگل]اگر بیش از یک نفر در آنجا حضور داشت، پس می خواست درباره آن اطلاعات بداند

14. You want some weirdo skulking around the aisles, spraying toxic chemicals all over the place?
[ترجمه ترگمان]تو می خوای یه آدم خل و چل توی راهرو پرسه بزنه و مواد شیمیایی سمی رو همه جا پخش کنه؟
[ترجمه گوگل]شما می خواهید برخی از عصبانی شدن در اطراف راهرو ها، پاشش مواد شیمیایی سمی در سراسر محل؟

15. She would not be reduced to skulking in the back room of her own shop.
[ترجمه ترگمان]او حاضر نبود در پستوی مغازه خود پرسه بزند
[ترجمه گوگل]او نمی تواند در اتاق پشتی فروشگاه خود کوچک شود

پیشنهاد کاربران

پلکیدن, پرسه زدن

توجه نکردن، حرف نزدن در باره ی چیزی، زیرسیبیلی رد کردن، از کنار چیزی گذشتن، موضوعی را نادیده گرفتن


کلمات دیگر: