وابسته بهم، دارای مناسبات مشترک
interrelated
وابسته بهم، دارای مناسبات مشترک
انگلیسی به فارسی
همبستگی، مناسبات مشترک داشتن، وابسته به هم بودن
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
مشتقات: interrelatedly (adv.), interrelatedness (n.)
مشتقات: interrelatedly (adv.), interrelatedness (n.)
• : تعریف: mutually related.
• related one to another, interconnected, interdependent, mutually connected
جملات نمونه
1. all mankind are interrelated . . .
بنی آدم اعضای یکدیگرند . . .
2. they say fanaticism and ignorance are interrelated
می گویند تعصب و بی دانشی با هم رابطه دارد.
3. The two problems are closely interrelated.
[ترجمه ترگمان]این دو مشکل به هم نزدیک هستند
[ترجمه گوگل]این دو مسئله با هم ارتباط نزدیک دارند
[ترجمه گوگل]این دو مسئله با هم ارتباط نزدیک دارند
4. All things are interrelated and interact on each other.
[ترجمه ترگمان]همه چیز به هم مرتبط بوده و با هم تعامل دارند
[ترجمه گوگل]همه چیز به هم وابسته هستند و بر یکدیگر تعامل دارند
[ترجمه گوگل]همه چیز به هم وابسته هستند و بر یکدیگر تعامل دارند
5. Many interrelated factors are at work here.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از عوامل مرتبط با هم در اینجا کار می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از عوامل مرتبط با آن در اینجا کار می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از عوامل مرتبط با آن در اینجا کار می کنند
6. Unemployment and inflation are interrelated.
[ترجمه ترگمان]نرخ بیکاری و تورم به هم مرتبط هستند
[ترجمه گوگل]بیکاری و تورم همبستگی دارند
[ترجمه گوگل]بیکاری و تورم همبستگی دارند
7. Many would say that crime and poverty interrelate/are interrelated .
[ترجمه ترگمان]بسیاری می گویند که جنایت و فقر به هم مرتبط هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری می گویند که جنایات و فقر در ارتباط با یکدیگر هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری می گویند که جنایات و فقر در ارتباط با یکدیگر هستند
8. Interrelated tasks should be linked in order to reflect areas where performance and time-scale may be critical.
[ترجمه ترگمان]کاره ای فرعی باید به منظور منعکس کردن مناطقی که در آن عملکرد و مقیاس زمان بحرانی است، به هم متصل شوند
[ترجمه گوگل]وظایف مربوط به همکاری باید به منظور بازتاب مناطق که در آن عملکرد و مقیاس زمانی ممکن است حیاتی باشد
[ترجمه گوگل]وظایف مربوط به همکاری باید به منظور بازتاب مناطق که در آن عملکرد و مقیاس زمانی ممکن است حیاتی باشد
9. As mind and body are interrelated, the emotional effects of skilled, but sensitive aromatherapy massage can be profound.
[ترجمه ترگمان]همان طور که ذهن و بدن با هم مرتبط هستند، اثرات احساسی فرد ماهر اما حساس به ماساژ می تواند عمیق باشد
[ترجمه گوگل]همانطور که ذهن و بدن در ارتباط هستند، اثرات عاطفی ماساژ ماهر، اما ماساژ آروماتراپی حساس می تواند عمیق باشد
[ترجمه گوگل]همانطور که ذهن و بدن در ارتباط هستند، اثرات عاطفی ماساژ ماهر، اما ماساژ آروماتراپی حساس می تواند عمیق باشد
10. The concept of neutrality is closely interrelated with representational faithfulness.
[ترجمه ترگمان]مفهوم بی طرفی کاملا با وفاداری نمایشی مرتبط است
[ترجمه گوگل]مفهوم بی طرفی با وفاداری نمایشی رابطه ای نزدیک دارد
[ترجمه گوگل]مفهوم بی طرفی با وفاداری نمایشی رابطه ای نزدیک دارد
11. Interrelated as these four issues undoubtedly are, they do each bring into play independent considerations.
[ترجمه ترگمان]با توجه به اینکه این چهار مساله بدون شک هستند، آن ها هر کدام به عنوان ملاحظات مستقل عمل می کنند
[ترجمه گوگل]هرچند که این چهار مسئله به طور وابسته به هم مرتبط هستند، هر کدام به لحاظ ملاحظات مستقل به بازی می پردازند
[ترجمه گوگل]هرچند که این چهار مسئله به طور وابسته به هم مرتبط هستند، هر کدام به لحاظ ملاحظات مستقل به بازی می پردازند
12. Two distinct, though interrelated, forces have shaped modern Western culture and identity.
[ترجمه ترگمان]دو دیدگاه متمایز، هرچند به هم مرتبط، فرهنگ و هویت غربی مدرن را شکل داده اند
[ترجمه گوگل]دو نیروی متمایز، هرچند به هم وابسته، فرهنگ و هویت مدرن غرب را شکل داده اند
[ترجمه گوگل]دو نیروی متمایز، هرچند به هم وابسته، فرهنگ و هویت مدرن غرب را شکل داده اند
13. All things are interrelated.
[ترجمه ترگمان]همه چیز به هم مرتبط هستند
[ترجمه گوگل]همه چیز به هم وابسته است
[ترجمه گوگل]همه چیز به هم وابسته است
14. Contemporary public health must therefore encompass the interrelated tasks of reducing social and health inequalities and achieving health-sustaining environments.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، سلامت عمومی معاصر باید شامل وظایف مرتبط با کاهش نابرابری های اجتماعی و بهداشتی و دستیابی به محیط های زیست - پایدار باشد
[ترجمه گوگل]بنابراین سلامت عمومی معاصر باید از وظایف مرتبط با کاهش نابرابری های اجتماعی و بهداشت و دستیابی به محیط های پایدار سلامت برخوردار باشد
[ترجمه گوگل]بنابراین سلامت عمومی معاصر باید از وظایف مرتبط با کاهش نابرابری های اجتماعی و بهداشت و دستیابی به محیط های پایدار سلامت برخوردار باشد
15. Body, mind and spirit are interrelated; whatever affects one aspect will affect the whole.
[ترجمه ترگمان]بدن، ذهن و روح با هم مرتبط هستند؛ هر چیزی که بر یک جنبه تاثیر بگذارد بر کل تاثیر می گذارد
[ترجمه گوگل]بدن، ذهن و روح در ارتباط هستند؛ هرچیزی که بر یک جنبه اثر می گذارد کل کل را تحت تاثیر قرار می دهد
[ترجمه گوگل]بدن، ذهن و روح در ارتباط هستند؛ هرچیزی که بر یک جنبه اثر می گذارد کل کل را تحت تاثیر قرار می دهد
پیشنهاد کاربران
مربوط به هم
وابسته بهم
مرتبط به هم، به هم مرتبط
درهم تنیده
کلمات دیگر: