1. بین. . . و. . . گیر افتادنI was torn between my wife and my mom←من بین زنم و مادرم گیر افتاده بودم
2. بین. . . و. . . مردد بودنI'm torn between going by bus or by subway←من دودلم که با اتوبوس برم یا با مترو.