پی بردن، تحقق بخشیدن، فهمیدن، درک کردن، تحقق یافتن، واقعی کردن، دریافتن، قوه اوردن، نقد کردن
realise
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• understand, comprehend; make real, accomplish, actualize; materialize; convert into cash, liquidate (also realize)
جملات نمونه
1. I didn't realise your husband was here, Dr Jones - I hope I'm not intruding.
[ترجمه تارا] من باور نمی کردم که همسر شما اونجا باشه دکتر جونز :امیدوارم مزاحم نشده باشم
[ترجمه رضا] فکر نمیکردم شوهر شما اونجا باشه ، دکتر جونز : امیدوارم فضولی نکرده باشم
[ترجمه ترگمان]متوجه نشدم که شوهرت اینجا بوده، دکتر جونز - امیدوارم مزاحم نشوم[ترجمه گوگل]من شوهرم اینجا را درک نمیکردم، دکتر جونز - امیدوارم من در حال نفوذ نیستم
2. I realise now that the things which used to niggle and annoy me just don't really matter.
[ترجمه ترگمان]حالا می فهمم که چیزهایی که به niggle عادت داشت و مرا آزار می داد، اهمیتی نداشت
[ترجمه گوگل]من اکنون می فهمم که چیزهایی که به من زده اند و من را تحریک می کنند واقعا مهم نیست
[ترجمه گوگل]من اکنون می فهمم که چیزهایی که به من زده اند و من را تحریک می کنند واقعا مهم نیست
3. I realise that he hasn't come up with any new ideas, but by the same token we haven't needed any.
[ترجمه ترگمان]متوجه می شوم که او با هیچ ایده جدیدی نیامده است، اما با همان نشانه که ما به هیچ چیز احتیاج نداریم
[ترجمه گوگل]من متوجه شدم که او هیچ ایده ای جدید نداشته است، اما به همین ترتیب ما به هیچ چیز نیازی نداریم
[ترجمه گوگل]من متوجه شدم که او هیچ ایده ای جدید نداشته است، اما به همین ترتیب ما به هیچ چیز نیازی نداریم
4. If you were in the Sahara, you would realise the value of fresh water.
[ترجمه ترگمان]اگر در صحرا بودید، ارزش آب تازه را درک می کردید
[ترجمه گوگل]اگر شما در صحرا هستید، ارزش آب شیرین را درک کنید
[ترجمه گوگل]اگر شما در صحرا هستید، ارزش آب شیرین را درک کنید
5. Being a prudent and cautious person, you realise that the problem must be resolved.
[ترجمه ترگمان]شما که فردی محتاط و محتاط هستید، متوجه می شوید که مشکل باید حل و فصل شود
[ترجمه گوگل]به عنوان یک فرد محتاط و محتاط، متوجه می شوید که مشکل باید حل شود
[ترجمه گوگل]به عنوان یک فرد محتاط و محتاط، متوجه می شوید که مشکل باید حل شود
6. You don't realise how aggravating you can be.
[ترجمه ترگمان]تو متوجه نیستی که چقدر می تونی آزار دهنده باشی
[ترجمه گوگل]شما نمی فهمید که چقدر سخت می شود
[ترجمه گوگل]شما نمی فهمید که چقدر سخت می شود
7. As the plot unfolds, you gradually realise that all your initial assumptions were wrong.
[ترجمه ترگمان]وقتی داستان آشکار می شود، شما بتدریج متوجه می شوید که تمام فرضیات اولیه شما اشتباه بودند
[ترجمه گوگل]همانطور که طرح توزیع می شود، شما به تدریج متوجه خواهید شد که تمام پیش فرض های اولیه اشتباه است
[ترجمه گوگل]همانطور که طرح توزیع می شود، شما به تدریج متوجه خواهید شد که تمام پیش فرض های اولیه اشتباه است
8. Now people are starting to realise that he means business.
[ترجمه ترگمان]اکنون مردم متوجه می شوند که او به معنای کسب و کار است
[ترجمه گوگل]در حال حاضر مردم شروع به درک که او به معنی کسب و کار است
[ترجمه گوگل]در حال حاضر مردم شروع به درک که او به معنی کسب و کار است
9. All thinking people realise that we must stop wasting our natural resources.
[ترجمه ترگمان]تمام افراد فکر می کنند که باید دست از هدر دادن منابع طبیعی خود بردارند
[ترجمه گوگل]همه مردم فکر می کنند که ما باید از بین بردن منابع طبیعی ما جلوگیری کنیم
[ترجمه گوگل]همه مردم فکر می کنند که ما باید از بین بردن منابع طبیعی ما جلوگیری کنیم
10. Cross-dressing is far more common than we realise.
[ترجمه ترگمان]لباس پوشیدن خیلی خیلی بیشتر از آن چیزی است که ما درک می کنیم
[ترجمه گوگل]مرطوب کردن بسیار رایج تر از آنچه ما متوجه هستیم
[ترجمه گوگل]مرطوب کردن بسیار رایج تر از آنچه ما متوجه هستیم
11. I didn't realise we had to write each answer on a new sheet of paper.
[ترجمه ترگمان]متوجه نشدم که باید هر گونه جواب را روی یک ورقه کاغذ بنویسیم
[ترجمه گوگل]من متوجه نشدم که مجبور شدیم هر جواب را در یک ورق جدید بنویسیم
[ترجمه گوگل]من متوجه نشدم که مجبور شدیم هر جواب را در یک ورق جدید بنویسیم
12. Various textile techniques will be explored to realise design possibilities.
[ترجمه ترگمان]تکنیک های مختلف نساجی برای درک احتمالات طراحی مورد بررسی قرار خواهند گرفت
[ترجمه گوگل]تکنیک های مختلف نساجی برای درک امکانات طراحی مورد بررسی قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]تکنیک های مختلف نساجی برای درک امکانات طراحی مورد بررسی قرار می گیرند
13. 'I didn't realise it was a formal occasion. ' 'Obviously!'
[ترجمه ترگمان]متوجه نشده بودم که این یک موقعیت رسمی است معلوم است!
[ترجمه گوگل]'من متوجه نشدم این یک مناسبت رسمی بود ' 'به طور مشخص!'
[ترجمه گوگل]'من متوجه نشدم این یک مناسبت رسمی بود ' 'به طور مشخص!'
پیشنهاد کاربران
فهمیدن . درک کردن . دریافتن
تشخیص دادن
پی بردن
تحقق یافتن ـ جامۀ عمل پوشیدن ـ به واقعیت پیوستن
به رسمیت شناختن
باورکردن
فهمیدن
درک کردن
درک کردن
متوجه بودن
املای دیگر realize، برای معانی بیشتر آن مدخل را ببینید
فهمیدن
اشاره کردن
کلمات دیگر: