کلمه جو
صفحه اصلی

enigma


معنی : رمز، معما، چیستان، لغز، بیان مبهم
معانی دیگر : سخن پیچیده

انگلیسی به فارسی

معما، چیستان، لغز، رمز، بیان مبهم


معما، چیستان، رمز، لغز، بیان مبهم


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a puzzling, seemingly contradictory, or mysterious phenomenon, statement, drawing, or the like.
مترادف: maze, mystery, paradox, perplexity
مشابه: baffler, conundrum, dilemma, jumble, poser, predicament, problem, puzzle, quandary, riddle, tangle

- Her last words remain an enigma as no one in the family ever knew the woman she referred to.
[ترجمه ترگمان] آخرین کلمات او معمایی باقی می ماند که هیچ کس در خانواده به آن اشاره نکرده بود
[ترجمه گوگل] آخرین حرف های او باقی می ماند زیرا هیچ کس در خانواده هیچ وقت نمی دانست که زن وی را به آن اشاره کرده است

(2) تعریف: a person, group, or organism whose nature, purpose, or behavior seems inexplicable.
مترادف: paradox, perplexity, puzzlement
مشابه: labyrinth, maze, puzzle, riddle

• puzzle, riddle; puzzling person or thing
someone or something that is an enigma is mysterious and difficult to understand.

مترادف و متضاد

رمز (اسم)
secret, mystery, token, sign, trick, crypt, code, riddle, cipher, symbol, enigma, cryptogram

معما (اسم)
mystery, puzzle, riddle, conundrum, enigma, crux, logogram, logogriph

چیستان (اسم)
puzzle, riddle, conundrum, enigma, crux, problem

لغز (اسم)
mystery, puzzle, riddle, enigma, crux, wisecrack

بیان مبهم (اسم)
enigma

mystery


Synonyms: bewilderment, cliffhanger, conundrum, crux, cryptogram, Gordian knot, grabber, knot, mind-boggler, mind-twister, mystification, parable, perplexity, problem, puzzle, puzzlement, puzzler, question, question mark, riddle, secret, sixty-four dollar question, sphinx, sticker, stickler, stumper, teaser, tough nut to crack, twister, why


جملات نمونه

The enigma of her mysterious death is still unresolved.

معمای مرگ اسرارآمیز او هنوز حل نشده است.


the enigma of human existence

معمای وجود بشر


1. the enigma of her mysterious death is still unresolved
معمای مرگ اسرارآمیز او هنوز حل نشده است.

2. the enigma of human existence
معمای وجود بشر

3. It is an enigma to me.
[ترجمه ترگمان]این برای من معمایی است
[ترجمه گوگل]این یک مفهوم برای من است

4. She is a bit of an enigma.
[ترجمه ترگمان]او یک تکه از یک معما است
[ترجمه گوگل]او کمی عاقلانه است

5. Iran remains an enigma for the outside world.
[ترجمه ترگمان]ایران همچنان برای دنیای بیرون معمایی باقی خواهد ماند
[ترجمه گوگل]ایران برای جهانیان بی نظیر است

6. Even after years he still remains an enigma to me.
[ترجمه ترگمان]حتی بعد از سال ها اون هنوز یه معما رو برای من باقی می مونه
[ترجمه گوگل]حتی بعد از چند سال او همچنان یک مفهوم برای من باقی می ماند

7. The neighbours regarded him as something of an enigma.
[ترجمه ترگمان]همسایگان او را به عنوان چیزی از یک معما در نظر می گرفتند
[ترجمه گوگل]همسایگان او را به عنوان چیزی از مبهم در نظر گرفتند

8. This interpretation in no way diminishes the enigma of the relationship between electrochemical events in the nervous system and conscious experiences.
[ترجمه ترگمان]این تفسیر به هیچ وجه معمای رابطه بین رویداده ای الکتروشیمیایی در سیستم عصبی و تجربیات آگاهانه را از بین می برد
[ترجمه گوگل]این تفسیر به هیچ وجه سبب نادیده گرفتن رابطه بین وقایع الکتروشیمیایی در سیستم عصبی و تجربیات آگاهانه را کاهش نمی دهد

9. The other enigma is how to get musical unity between one section of a work and the rest.
[ترجمه ترگمان]معمای دیگر این است که چگونه اتحاد موسیقی را بین یک بخش از یک کار و بقیه به دست آورد
[ترجمه گوگل]مفهوم دیگر این است که چگونه یک وحدت موسیقی بین یک بخش از یک کار و بقیه را به دست آورید

10. All are tied to the enigma of death, and to the complexity of our feelings when faced with historic events.
[ترجمه ترگمان]همه آن ها به معمای مرگ و پیچیدگی احساسات ما در هنگام مواجهه با حوادث تاریخی گره خورده اند
[ترجمه گوگل]همه با مظلوم مرگ و پیچیدگی احساسات ما در مواجهه با رویدادهای تاریخی مرتبط هستند

11. It is as baffling a production enigma as anything in Maclean's own life.
[ترجمه ترگمان]این یک معمای تولید مثل هر چیزی در زندگی خودش است
[ترجمه گوگل]این همان چیزی است که به عنوان چیزی که در زندگی شخصی مکلین اتفاق می افتد، باعث می شود که یک مفهوم تولید تولید شود

12. Jim remains an enigma, penetrated through action only to a certain point.
[ترجمه ترگمان]جیم معمایی است که فقط برای یک نقطه معین وارد عمل می شود
[ترجمه گوگل]جیم باقی می ماند مبهم است، نفوذ از طریق عمل تنها به یک نقطه خاص

13. The enigma of the stones draws druids to perform their weird rituals.
[ترجمه ترگمان]معمای سنگ ها، کاهن ها را بیرون می کشد تا مراسم weird را اجرا کنند
[ترجمه گوگل]مینمای از سنگ ها را برای انجام مراسم عجیب و غریب خود، به نمایش می گذارد

14. And all the time I pondered upon the enigma of Mrs Rumney.
[ترجمه ترگمان]و در تمام این مدت راجع به معمای خانم Rumney فکر می کردم
[ترجمه گوگل]و تمام وقت من بر مینمای خانم رومی فکر کردم

15. Louisiana, though penetrated, remained an enigma.
[ترجمه ترگمان]لوئیزیانا با وجود اینکه به او نفوذ کرده بود، معمایی باقی ماند
[ترجمه گوگل]لوئیزیانا، هر چند نفوذ کرد، باقی ماند

پیشنهاد کاربران

رفتار غیرقابل توضیح، رفتار نامتعارف

رمز آلود
سحر آمیز
رمزآمیز
مرموز

آدم مرموز
a mysterious, puzzling, or difficult to understand person

⁦✔️⁩معما،
رمز و راز

We broke 📌Enigma📌 before Alan Turing, says Poland as it opens codebreaker museum
. . .
Polish mathematicians Henryk Zygalski, Jerzy Ryzycki and Marian Rejewski first cracked the Germans’ Enigma cypher machine in 1932
. . .
TheTimes. com@


کلمات دیگر: