کلمه جو
صفحه اصلی

troublemaker


معنی : اشوبگر، مزاحم
معانی دیگر : آشوب انگیز، آشوبگر، فتنه انگیز، مسئله آفرین، مفتن، مسئله ساز، موجد زحمت ودردسر

انگلیسی به فارسی

مزاحم، موجد زحمت ودردسر، اشوبگر


دردسر ساز، مزاحم، اشوبگر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: troublemaking (adj.), troublemaking (n.)
• : تعریف: one who causes conflict or trouble for others.
مشابه: agent provocateur, agitator, gadfly, hoodlum, hooligan, incendiary, malcontent, marplot, meddler, mischief-maker, miscreant, nuisance, pest, rabble-rouser, scandalmonger

• one who causes trouble for others; one who causes difficulty; one who causes worry; one who causes conflict
a troublemaker is someone who causes unpleasantness, quarrels, ill feeling, or rebellion.
nuisance, bothersome person

مترادف و متضاد

اشوبگر (اسم)
agitator, exciter, rioter, troublemaker

مزاحم (اسم)
troublemaker, gadfly, intruder, leech, enfant terrible, knocker

person who causes a problem


Synonyms: agent provocateur, agitator, bad actor, firebrand, gremlin, heel, hellion, incendiary, inciter, inflamer, instigator, loose cannon, meddler, mischief-maker, nuisance, phony, punk, rabble-rouser, rascal, recreant, smart aleck, snake, stormy petrel, weasel


Antonyms: peacemaker


جملات نمونه

1. He's a troublemaker! Always was and always will be!
[ترجمه ترگمان]!! !! !! !! !! !! !! !! !! همیشه بوده و همیشه خواهد بود!
[ترجمه گوگل]او سختگیر است! همیشه بود و همیشه خواهد بود!

2. His reputation as a troublemaker told against him when he tried to change his job.
[ترجمه ترگمان]شهرت او به عنوان یک آشوبگر، هنگامی که سعی کرد شغلش را تغییر دهد، به او گفت
[ترجمه گوگل]شهرت او به عنوان یک مشکل ساز در هنگام تلاش برای تغییر شغل خود در برابر او گفت

3. I'd had him pegged as a troublemaker.
[ترجمه ترگمان]او را به عنوان یک دردسر درست کرده بودم
[ترجمه گوگل]من او را به عنوان یک مشکل کننده متهم کرده بودم

4. The newspapers had unjustly labelled him a troublemaker.
[ترجمه ترگمان]روزنامه ها به ناحق درباره او نوشته بودند: دردسر ساز
[ترجمه گوگل]روزنامه ها به طور غیرمستقیم به او دچار مشکل شده اند

5. I would hate you to think me a troublemaker.
[ترجمه ترگمان]من از تو متنفرم که به من فکر کنی
[ترجمه گوگل]من از شما متنفر هستم که فکر میکنم مشکل ساز است

6. He has a reputation as something of a troublemaker.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان چیزی از یک troublemaker شهرت دارد
[ترجمه گوگل]او شهرت دارد به عنوان چیزی از مشکل

7. I put the boy down as a troublemaker as soon as I saw him.
[ترجمه ترگمان]به محض دیدن او، پسرک را به محض دیدن او به زمین انداختم
[ترجمه گوگل]به محض اینکه من او را دیدم، پسر را به عنوان یک مشکل وارد کرد

8. It came to this: The troublemaker would look foolish rather than daring.
[ترجمه ترگمان]به این نتیجه رسید: دردسر به جای شجاعت به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]این به این می آید که آشوبگر به جای جسارت نگاه می کند

9. Yarbrough was a calculating troublemaker.
[ترجمه ترگمان]Yarbrough یک آشوبگر حساب کننده بود
[ترجمه گوگل]Yarbrough یک محرک محاسباتی بود

10. He was a troublemaker, a constant storm center at school.
[ترجمه ترگمان]او یک آشوبگر بود، یک مرکز طوفانی در مدرسه
[ترجمه گوگل]او مشکل ساز بود، یک مرکز طوفان مداوم در مدرسه

11. The boy was labeled a troublemaker.
[ترجمه ترگمان]پسر به عنوان یک آشوبگر برچسب خورده بود
[ترجمه گوگل]این پسر ناامید کننده بود

12. As he is a troublemaker, no one likes to work together with him.
[ترجمه ترگمان]چون او یک troublemaker، هیچ کس دوست ندارد با او کار کند
[ترجمه گوگل]همانطور که او مشکل ساز است، هیچ کس دوست ندارد با او کار کند

13. In the past, he was a troublemaker, but now he has mended his way.
[ترجمه ترگمان]گذشته از این، او یک دردسر ساز بود، اما حالا راهش را تعمیر کرده
[ترجمه گوگل]در گذشته، او دچار مشکل بود، اما اکنون راه خود را تغییر داده است

14. One of the gods, Discord, a troublemaker.
[ترجمه ترگمان]یکی از خدایان، discord، یه دردسر ساز
[ترجمه گوگل]یکی از خدایان، Discord، یک مشکل کننده است

15. He is a trouble maker . You must be distant with him.
[ترجمه ترگمان]او آدم دردسر ساز است تو باید با اون فاصله داشته باشی
[ترجمه گوگل]او مشکل ساز است شما باید با او فاصله داشته باشید

16. The trouble makers seem to have been rooted out.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که makers ریشه دارند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد مشکل سازندگان ریشه گرفته اند

17. He is a real trouble maker.
[ترجمه ترگمان] اون واقعا یه دردسر ساز واقعیه
[ترجمه گوگل]او مشکل ساز واقعی است

18. That fine young man has degenerated into trouble maker under the influence of evil company.
[ترجمه ترگمان]آن مرد جوان زیبا با نفوذ یک شرکت شریر تبدیل به دردسر ساز شده است
[ترجمه گوگل]این مرد خوب خوب به علت مشکل ساز شدن تحت تاثیر شرکت شر است

19. Now you're going to befriend that trouble maker?
[ترجمه ترگمان]حالا می خو ای به اون maker که دردسر درست کردی دوستی کنی؟
[ترجمه گوگل]در حال حاضر شما می خواهید به دوستی که سازنده مشکل؟

20. I am trouble maker and you are trouble shooter.
[ترجمه ترگمان]من دردسر ساز هستم و تو هم تیرانداز مشکل هستی
[ترجمه گوگل]من مشکل ساز هستم و شما تیرانداز مشکل هستید

21. But let us look more closely at the other six trouble makers.
[ترجمه ترگمان]اما اجازه دهید از نزدیک به شش عامل مشکل دیگر نگاه کنیم
[ترجمه گوگل]اما اجازه دهید نگاهی دقیق تر به شش مشکل دیگر داشته باشیم

22. Police officers had spent several weeks scanning videos of their previous encounters to identify trouble makers.
[ترجمه ترگمان]افسران پلیس چندین هفته را برای اسکن کردن فیلم های قبلی خود برای شناسایی مشکل سازان گذرانده بودند
[ترجمه گوگل]افسران پلیس چندین هفته اسکن فیلم از مواجهه قبلی خود را برای شناسایی مشکل سازان بوده است

23. In her last job she got a reputation as a trouble maker.
[ترجمه ترگمان]در آخرین کارش به عنوان یک maker شهرت داشت
[ترجمه گوگل]در آخرین کار او شهرتی به عنوان یک مشکل ایجاد کرد

پیشنهاد کاربران

ادم دردسر درست کن


مشکل ساز

دردسر ساز

Trouble یعنی مشکل و maker یعنی سازنده پس میشه کسی که نشکل ساز هست

مشکل آفرین، مشکل تراش، مشکل زا، مشکل برانگیز
دردسرآفرین، دردسرتراش، دردسرزا، دردسربرانگیز
فتنه آفرین، فتنه تراش، فتنه زا، فتنه برانگیز


کلمات دیگر: