کلمه جو
صفحه اصلی

outgrow


معنی : بزرگ تر شدن از، زودتر روییدن از
معانی دیگر : تندتر رشد کردن، بزرگتر شدن، (در اثر رشد و دانایی) از دست دادن، چیره شدن، (لباس یا کفش) برای شخص کوچک شدن

انگلیسی به فارسی

بزرگ تر شدن از، زودتر روییدن از


رشد، بزرگ تر شدن از، زودتر روییدن از


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: outgrows, outgrowing, outgrew, outgrown
(1) تعریف: to grow too big or old for.

- Young children outgrow their clothes quickly.
[ترجمه نگار] لباسهای کودکان به سرعت برایشان کوچک میشود.
[ترجمه ترگمان] کودکان جوان به سرعت لباس خود را پرورش می دهند
[ترجمه گوگل] بچه های کوچک لباس های خود را سریع می کنند
- He outgrew the simple adventure stories he used to like.
[ترجمه رها امانی] اودیگر از آن داستان های ماجراجویانه ساده که همیشه دوست داشت خوشش نمیامد
[ترجمه فاطمه عبدی] داستان های ماجراجویانه ساده ای که قبلا دوستشان داشت برایش بچگانه شده بود.
[ترجمه ترگمان] او از آن داستان های ماجراجویانه ساده که همیشه دوست داشت برایش کوچک بود
[ترجمه گوگل] او داستان های ساده ماجراجویانه ای را که او دوست داشت را فراگرفت

(2) تعریف: to give up or lose (personality features, habits, or the like) as one matures or changes.

- He outgrew his childhood habit of biting his nails.
[ترجمه ترگمان] به عادت کود کیش عادت داشت ناخن هایش را گاز بگیرد
[ترجمه گوگل] او عادت دوران کودکی خود را از خوردن ناخن های خود غرق کرد
- Hard times helped her outgrow her spoiled nature and sense of privilege.
[ترجمه ترگمان] زمان سخت به او کمک می کرد تا طبیعت فاسد شده و احساس برتری را پرورش دهد
[ترجمه گوگل] دوران سختی به او کمک کرد تا طبیعت خراب و مزاحم او را از بین ببرد

(3) تعریف: to grow greater than; surpass in growth.

- As a teenager, he outgrew his father in height.
[ترجمه ترگمان] او به عنوان یک نوجوان از قد قد پدرش کوچک شد
[ترجمه گوگل] او به عنوان یک نوجوان، او پدر خود را در قد بلند

• abandon a habit; be weaned of a habit; grow so much as to be unable fit into old clothing; grow faster than
if you outgrow a piece of clothing, you get bigger and can no longer wear it.
if you outgrow a particular way of behaving or thinking, you become more mature so that you no longer behave or think in that way.

مترادف و متضاد

بزرگ تر شدن از (فعل)
outgrow

زودتر روییدن از (فعل)
outgrow

جملات نمونه

1. They outgrow their clothes so quickly.
[ترجمه الی] خیلی سریع لباس هاشون کوچیک شد واسشون
[ترجمه ترگمان]آن ها به سرعت لباس های خود را بزرگ تر کردند
[ترجمه گوگل]آنها لباس های خود را خیلی سریع می کنند

2. The girl may or may not outgrow her interest in fashion.
[ترجمه ترگمان]ممکن است دختر توجه او را به مد فرا نگرفته باشد
[ترجمه گوگل]دختر ممکن است یا ممکن است علاقه خود را به مد است

3. Most children eventually outgrow a tendency toward travel sickness.
[ترجمه ترگمان]اغلب کودکان در نهایت از گرایش به بیماری سفر می کنند
[ترجمه گوگل]در نهایت اکثر کودکان تمایل به بیماری سفر دارند

4. to outgrow one's fear of the dark.
[ترجمه ترگمان]تا تبدیل به ترس بزرگ شدن از تاریکی شود
[ترجمه گوگل]ترس از تاریکی را از بین ببر

5. Just at the age when our little boys outgrow us, we refuse to release them into the company of men.
[ترجمه ترگمان]درست در همان سن و سالی که بچه های کوچک ما بزرگ می شوند، ما آن ها را به جمع مردان رها نمی کنیم
[ترجمه گوگل]درست زمانی که ما بچه های کوچک ما را از بین می برند، ما خودداری می کنیم آنها را به شرکت مردان منتقل کنیم

6. More often than not, college grads tend to outgrow their stay-at-home counterparts.
[ترجمه ترگمان]اغلب اوقات دانشجویان کالج تمایل دارند که از همتایان خانگی خود بیرون بیایند
[ترجمه گوگل]اغلب دانشجویان گرایش تحصیلات تکمیلی دارند

7. Many illicit drug users simply outgrow the habit once they reach their thirties.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مصرف کنندگان غیرقانونی مواد مخدر تنها زمانی که به سن سی سالگی می رسند، این عادت را فرا می گیرند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مصرف کنندگان مواد مخدر غیر قانونی پس از رسیدن به سی سالگی، عادت خود را از دست می دهند

8. Eventually, most youngsters outgrow the jealousy and bickering, and begin to feel affection and care for each other.
[ترجمه ترگمان]در نهایت، بیشتر جوانان از حسادت و کش مکش بیرون می آیند و شروع به احساس محبت و مراقبت از هم می کنند
[ترجمه گوگل]در نهایت، اکثر جوانان حسادت و نزاع را از بین می برند و احساسات و احساسات یکدیگر را احساس می کنند

9. Guys, my wife says: " Outgrow that wedding ring and I'll outgrow you. "
[ترجمه ترگمان]بچه ها، همسرم می گوید: \" این حلقه ازدواج است و من از تو بزرگ تر می شوم \"
[ترجمه گوگل]بچه ها، همسر من می گوید: 'از آن حلقه عروسی بیرون بیایید و من تو را تحمل خواهم کرد '

10. These mutant plants eventually outgrow the infection.
[ترجمه ترگمان]این گیاهان جهش یافته، سرانجام از عفونت بیرون می آیند
[ترجمه گوگل]این گیاهان جهش در نهایت عفونت را از بین می برند

11. A good yeast will outgrow the odd bacterium that gets in, but the sloppier you are the more likely something like acetobacter is going to get in and turn your wine to vinegar.
[ترجمه ترگمان]یک مخمر خوب از باکتری عجیب که وارد می شود بزرگ تر می شود، اما the شما بیشتر شبیه چیزی هستید که acetobacter می خواهد وارد شود و شراب خود را به سرکه تبدیل کند
[ترجمه گوگل]مخمر خوب یک باکتری عجیب و غریب را می سازد که در آن قرار می گیرد، اما بیشتر شبیه به چیزی است که استاباکتر می تواند وارد شود و شراب خود را به سرکه تبدیل کند

12. Record the time from culture to outgrow and their growing rate of two groups.
[ترجمه ترگمان]زمان را از فرهنگ گرفته تا رشد کند و رشد آن ها از دو گروه افزایش یابد
[ترجمه گوگل]ضبط زمان از فرهنگ به رشد و نرخ رشد آنها در دو گروه

13. Will my child outgrow the squint?
[ترجمه ترگمان]بچه من بزرگ تر میشه؟
[ترجمه گوگل]آیا فرزندم کج می شود؟

14. Americans never outgrow this stage, continuing to indulge themselves and dodge responsibility right into senility.
[ترجمه ترگمان]آمریکایی ها هرگز از این مرحله فراتر نمی روند و به خود زیاده روی می کنند و از مسئولیت پذیری در برابر پیری اجتناب می کنند
[ترجمه گوگل]آمریکایی ها هرگز این مرحله را از دست نمی دهند، همچنان خود را تحسین می کنند و مسئولیت را مستقیما به سن بلوغ می اندازند

15. The little girl will outgrow her fear of pet animals.
[ترجمه ترگمان]دختر کوچک ترسش از حیوانات خانگی بزرگ تر می شود
[ترجمه گوگل]دختر کوچک ترس خود را از حیوانات خانگی پرورش می دهد

he has outgrown his brother

او از برادرش بزرگ‌تر شده است. (رشد بیشتری کرده است)


Gradually he outgrew his bad habits.

کم‌کم بر عادات بد خود چیره شد.


He has outgrown his clothes.

لباس‌هایش برایش کوچک شده است.


پیشنهاد کاربران

از پس چیزی برآمدن

به مرور زمان برطرف شدن

سبقت/پیشی جستن، سبقت/پیشی گرفتن، فرارفتن، فراتر رفتن، جلو زدن، پیش افتادن، عقب گذاشتن، پشت سر گذاشتن

و همچنین اینکه اون کارایی که قبلا انجام میدادی یا چیزایی که قبلا دوست داشتیو دیگه دوست نداشته باشی اونم با گذرزمان و بزرگتر شدن و تغییرکردن

my conclusion from the research is that Bitcoin had already outgrown the need for a single leader by the time of his departure
نتیجه گیری من ازین تحقیق اینه که در زمان ترک کردن کار توسط او، بیت کوین از قبل ش نیازش/اتکاش به تک رهبر رو از دست داده بود/پیشی گرفته بود ازین حرفا

با گذشت زمان از چیزی دست برداشتن


کلمات دیگر: