کلمه جو
صفحه اصلی

envious


معنی : حسود، رشک بر، بدچشم، غبطه خور، حسادت امیز
معانی دیگر : رشکین، حسودانه، رشک آمیز، رشک انگیز، حسادت انگیز

انگلیسی به فارسی

رشک‌بر، حسود، بدچشم، غبطه‌خور، حسادت‌آمیز


حسادت، حسود، رشک بر، بدچشم، غبطه خور، حسادت امیز


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: enviously (adv.), enviousness (n.)
• : تعریف: showing or feeling envy.
مشابه: covetous, jealous

- I have to admit that I am envious of my sister's talent.
[ترجمه Aref] من باید اعتراف کنم که من به استعداد خواهرم حسادت می کنم.
[ترجمه Hasti] باید اعتراف کنم که من به استعداد خواهرم حسادت می کنم
[ترجمه sarina] باید اعتراف کنم که به استعداد خواهرم حسودی میکنم
[ترجمه ترگمان] باید اعتراف کنم که به استعداد خواهرم غبطه می خورم
[ترجمه گوگل] من باید اعتراف کنم که من از استعداد خواهرم حسادت می کنم

• jealous, desirous of what belongs to another
someone who is envious of someone else wishes they could have the things that the other person has.

مترادف و متضاد

حسود (صفت)
jealous, envious, green-eyed

رشک بر (صفت)
jealous, envious

بدچشم (صفت)
envious

غبطه خور (صفت)
envious

حسادت امیز (صفت)
jealous, envious

jealous, resentful


Synonyms: appetent, aspiring, begrudging, coveting, covetous, craving, desiring, desirous, distrustful, fain, grasping, greedy, green-eyed, green with envy, grudging, hankering, invidious, jaundiced, longing for, malicious, spiteful, suspicious, umbrageous, watchful, wishful, yearning


Antonyms: comfortable, confident, content, kind, pleased, unenvious


جملات نمونه

1. an envious look
نگاه رشک آمیز

2. he talked with envious acidity
او با ترشرویی غبطه آمیزی حرف می زد.

3. when he saw my new suit, he became envious
از دیدن لباس نو من دچار حسادت شد.

4. She was envious of her sister's beauty.
[ترجمه Sama] او به زیبایی خواهرش حسادت میکرد
[ترجمه ROZHINA] او به زیبایی خواهرش حسادت کرد
[ترجمه FaFa] او به زیبایی خواهرش حسادت می کرد.
[ترجمه ترگمان]به زیبایی خواهرش حسادت می کرد
[ترجمه گوگل]او از زیبایی خواهرش حسادت می کرد

5. She is envious of Jane's good looks and covetous of her car.
[ترجمه ترگمان]او به ظاهر خوب و پر از حرص و آز جین غبطه می خورد
[ترجمه گوگل]او از ظاهر خوب جین و خوابیده از ماشینش حسادت می کند

6. Envious glances were cast at Anne.
[ترجمه ترگمان]نگاه های حسادت آمیز به آن نگاه می کردند
[ترجمه گوگل]نگاه های زشت در آن اند

7. I don't think I'm envious of your success.
[ترجمه حدیثـــــــ🌞ـــه] فکر نمیکنم من به موقفیت شما حسودی کنم
[ترجمه FaFa] فکر نکنم من به موفقیت تو حسادت کنم
[ترجمه ترگمان]فکر نکنم به موفقیت تو حسودی کنم
[ترجمه گوگل]فکر نمی کنم من از موفقیت شما عصبانی هستم

8. I'm so envious of you getting an extra day's holiday.
[ترجمه Sama] من به تو خیلی حسودی میکنم که یک روز تعطیلی اضافه داری
[ترجمه ترگمان]من خیلی به تو حسودی می کنم که یه روز تعطیلی اضافی داری
[ترجمه گوگل]من خیلی حسادت می کنم که شما یک روز تعطیلات اضافی را می گیرید

9. Don't tell me any more?you're making me envious!
[ترجمه ❤️] بیشتر از این به من نگویید دارید حسادت مرا تحریک میکنید
[ترجمه ترگمان]دیگر چیزی به من نگو؟ تو داری منو حسود می کنی!
[ترجمه گوگل]بیشتر به من بگویید؟ من شما را حسادت می کنم!

10. They were envious of his success.
[ترجمه Sama] ان ها به موفقیت او حسادت میکردند
[ترجمه ترگمان]آن ها به موفقیت او حسد می ورزیدند
[ترجمه گوگل]آنها از موفقیت او حسادت می کردند

11. Everyone is so envious of her.
[ترجمه Sama] همه به او حسادت میکنند
[ترجمه ترگمان]همه به او حسودی می کنند
[ترجمه گوگل]هر کس از او عصبانی است

12. He was envious of his brother's success.
[ترجمه Sama] او به موفقیت برادرش حسادت میکرد
[ترجمه ترگمان]او به موفقیت برادرش غبطه می خورد
[ترجمه گوگل]او از موفقیت برادرش عصبانی بود

13. Colleagues were envious of her success.
[ترجمه Sama] همکاران به موفقیت ان خانوم حسادت میکردند
[ترجمه ترگمان]همکاریم، نسبت به موفقیت او حسادت می کردند
[ترجمه گوگل]همکاران از موفقیت او حسادت می کردند

14. Robert's new job sounds very nice - I'm envious of him / I'm full of envy / I envy him.
[ترجمه ترگمان]شغل جدید رابرت خیلی خوب به نظر می رسد - من به او غبطه می خورم \/ من پر از حسادت هستم \/ من به او رشک می برم
[ترجمه گوگل]شغل جدید رابرت به نظر می رسد بسیار خوب - من از او حسادت / من پر از حسادت / من حسادت او

15. He had always felt envious of his brother.
[ترجمه ترگمان]همیشه نسبت به برادرش احساس حسادت می کرد
[ترجمه گوگل]او همیشه از برادرش حسادت می کرد

When he saw my new suit, he became envious.

از دیدن لباس نو من دچار حسادت شد.


an envious look

نگاه رشک‌آمیز


پیشنهاد کاربران

Jealus


حسادت

Feeling or showing that you want something that somebody else has

حسادت کردن

حسود

feeling or showing that you want something that somebody else has
حسادت کردن

حسودی کردن

My freind is very envious and hes envioused of my face

سربلند

jealous, green - eyed
حسود
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وابینی خیر تو درین باشد
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کان شاهد بازاری وین پرده نشین باشد
یک نکته ازین معنی گفتیم و همین باشد
جناب حافظ

غبطه خوردن که جنبه مثبت در مقابل حسادت کردن که جنبه منفی دارهjealous،

حسرت برانگیز

حسود

adjective
[more envious; most envious] : feeling or showing a desire to have what someone else has : feeling or showing envy
envious neighbors
◀️an envious look
— often of
◀️His neighbors were envious [=jealous] of his success.

adverb
Enviously
◀️We looked enviously at his new car

◀️Out of respect for the group I do not send a photo of me, to close your mouth, and stop saying that I am envious


کلمات دیگر: