کلمه جو
صفحه اصلی

flay


معنی : پوست کندن از، سخت انتقاد کردن
معانی دیگر : (از حیوان) پوست کندن، (سخت) نکوهش کردن، به باد انتقاد گرفتن، نکوهیدن، تنبیه کردن، چاپیدن، لخت کردن

انگلیسی به فارسی

پوست کندن از، سخت انتقاد کردن


ماله، پوست کندن از، سخت انتقاد کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: flays, flaying, flayed
(1) تعریف: to strip off the skin of, as by whipping or the like.

(2) تعریف: to criticize severely; excoriate.
مشابه: chastise, scorch

(3) تعریف: to take all the goods of; plunder.

• remove the skin from; sharply criticize; strongly rebuke; exploit, cheat
if someone flays a dead animal, they cut off its skin.

مترادف و متضاد

پوست کندن از (فعل)
shell, debark, flay, decorticate, excoriate

سخت انتقاد کردن (فعل)
flay

remove skin, bark, hide, etc.


Synonyms: peel, scalp, excoriate, skin


criticize


Synonyms: reprove, castigate, rebuke, censure, upbraid, excoriate


جملات نمونه

1. to flay an ox
پوست گاو را کندن

2. if my wife finds out, she'll flay me
اگر زنم بفهمد پوستم را خواهد کند!

3. You cannot flay the same ox twice.
[ترجمه ترگمان] تو نمی تونی دو بار پوست گاو رو بکنی
[ترجمه گوگل]شما نمیتوانید همان الاغ را دو بار بشویید

4. He was so angry he nearly flayed his horse alive.
[ترجمه ترگمان]آنقدر عصبانی بود که نزدیک بود اسبش را زنده کند
[ترجمه گوگل]او خیلی عصبانی بود و تقریبا اسبش را زنده نگه داشت

5. She was well-known for flaying public officials in her daily column.
[ترجمه ترگمان]او به خاطر حملات به مقامات دولتی در ستون روزانه خود معروف بود
[ترجمه گوگل]او برای ستیزه جویی مقامات دولتی در ستون روزانه خود مشهور بود

6. I'll be flayed alive when she finds out!
[ترجمه ترگمان]وقتی بفهمه من زنده ll!
[ترجمه گوگل]وقتی او پیدا می شود من زنده خواهم ماند

7. They had to flay the great, white, fleecy animals and cut them up for food.
[ترجمه ترگمان]آن ها مجبور بودند پوست سفید و fleecy را پوست کنند و برای غذا cut کنند
[ترجمه گوگل]آنها مجبور بودند که حیوانات بزرگ، سفید، فلزی را بچرخانند و آنها را برای غذا برش می دادند

8. None is decayed, but each has been carefully flayed.
[ترجمه ترگمان]هیچ یک از آن ها فاسد نشده است، اما هر کدام به دقت flayed شده اند
[ترجمه گوگل]هیچ کس فاسد نشده است، اما هر کدام با دقت پوشیده شده است

9. Words that flayed and scorched coming from her lips.
[ترجمه ترگمان]کلماتی که از دهانش بیرون می آیند و از دهانش بیرون می آیند
[ترجمه گوگل]واژه هایی که از لب های او فرو می ریزد و سوزانده می شود

10. It was the flayed hide to a bull, winging on the tide out to sea.
[ترجمه ترگمان]پوست پوست کنده به گاو نر بدل شده بود و با جزر و مد دریا به سوی دریا می رفت
[ترجمه گوگل]این پنهان شده بود به یک گاو نر، در حال حرکت بر روی جزر و مد به دریا

11. In art, he is often depicted flayed.
[ترجمه ترگمان]در هنر غالبا flayed را به تصویر می کشد
[ترجمه گوگل]در هنر، او اغلب نشان داده شده فلج شده است

12. Men dripped blood from flayed skin here.
[ترجمه ترگمان]از پوست کندن پوست اینجا خون می چکید
[ترجمه گوگل]مردان از خون پوشیده شده در اینجا سرشار از خون می شوند

13. Congressmen have flayed the President for neglecting domestic issues.
[ترجمه ترگمان]اعضای کنگره رئیس جمهور را به خاطر نادیده گرفتن مسائل داخلی پوست کرده بودند
[ترجمه گوگل]کنگره ها رییس جمهور را برای نادیده گرفتن مسائل داخلی فریب داده اند

14. Her dark eyes flayed him.
[ترجمه ترگمان]چشمان سیاهش او را باز کرده بود
[ترجمه گوگل]چشمهای تاریک او را لرزاند

15. He was going to flay that stranger with every trick known to the law.
[ترجمه ترگمان]او می خواست آن غریبه را با هر حیله ای که به قانون شناخته بود، از آن بیرون کند
[ترجمه گوگل]او با هر فریب شناخته شده به قانون، آن غریبه را می کشید

to flay an ox

پوست گاو را کندن


If my wife finds out, she'll flay me!

اگر زنم بفهمد پوستم را خواهد کند!


The people were flayed by excessive taxes.

مالیات‌های زیاد مردم را بیچاره کرده بود.


پیشنهاد کاربران

دزدیدن، چاپیدن

پوست کندن از

میشه پوست کندن با هر دو معناش
۱. دمار از روزگار کسی درآوردن - ادب کردن کسی - جایگاه کسی را بهش فهماندن با خشونت یا کتک
۲. پوست کندن ( حذف پوست لاشه ی یک جاندار )

1. Remove skin

[ obj] :
2.
to beat or whip ( someone or something ) in a very violent and severe way — usually used figuratively
He was flayed [=severely criticized] by the media for his◀️ thoughtless comments.

- to flay an ox
- پوست گاو را کندن
- If my wife finds out, she'll flay me!
- اگر زنم بفهمد پوستم را خواهد کند!
- The people were flayed by excessive taxes.
- مالیات های زیاد مردم را بیچاره کرده بود.

◀️ What is the worst shit you've ever watched ?
For me the father and son being killed is the worst, they kill the father in front of the son and then they flay the son alive


کلمات دیگر: