sect

معنی : فرقه، قسمت، دسته، بخش، مذهب، حزب، دسته مذهبی، مکتب فلسفی، قسمت کردن

معانی دیگر : مخفف: بخش، بریده، مسلک، بریدن، قسمت کردن

sect_
پسوند (صفت ساز): بریده، قطع، جدا شده [pinnatisect]

انگلیسی به فارسی

فرقه، مسلک، حزب، دسته، دسته مذهبی، مکتب فلسفی،بخش، قسمت، بریدن، قسمت کردن

فرقه، بخش، مذهب، حزب، دسته، قسمت، دسته مذهبی، مکتب فلسفی، قسمت کردن

انگلیسی به انگلیسی

پسوند ( suffix )

• : تعریف: to cut or divide.

- vivisect

[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل] vivisect

اسم ( noun )

• (1) تعریف: any group, esp. a religious group such as a denomination, that is united by a common belief, ritual, or the like.
• مترادف: denomination
• مشابه: camp, church

- Shakers were members of a religious sect that originated in the eighteenth century.

[ترجمه ترگمان] Shakers عضو یک فرقه مذهبی بودند که در قرن هجدهم شروع شد
[ترجمه گوگل] شاکرها اعضای یک فرقه مذهبی بودند که در قرن هجدهم به وقوع پیوستند

• (2) تعریف: a small group, esp. a religious group, that is considered by society or by a larger group to be unorthodox.
• مترادف: cult, splinter group

• faction, schism, party; religious denomination; dissenting religious group that opposes a larger group
a sect is a group of people that has separated from a larger group and has a particular set of religious or political beliefs.

مترادف و متضاد

فرقه (اسم)

party, addiction, sect, faction

قسمت (اسم)

detachment, section, party, leg, share, portion, sect, lot, division, dole, proportion, segment, canton, arm, chapter, department, ratio, plank, feck, parcel, percentage, compartment, snick, grist, internode, kismet, rasher, whang

دسته (اسم)

detachment, school, section, regimen, hand, party, order, stack, handle, shaft, sect, kind, clump, clique, set, troop, stem, fagot, lever, team, pack, sheaf, army, host, corps, group, company, category, class, gang, assortment, grouping, estate, junta, ear, helm, cluster, ensign, batch, deck, knob, handhold, handgrip, bevy, tuft, fascicle, genre, genus, brigade, wisp, parcel, clan, gens, confraternity, drove, congregation, covey, stud, haft, hilt, skein, helve, horde, nib, shook, rabble, skulk, squad, trusser

بخش (اسم)

section, party, region, leg, part, share, portion, sect, lot, division, fate, distribution, precinct, segment, canton, branch, member, zone, district, subregion, department, item, piece, heritage, quarter, borough, parish, sector, parcel, commune, county, riding, moiety, installment, squadron, wing of building

مذهب (اسم)

sect, faith, religion, denomination, illuminator, gilder

حزب (اسم)

party, sect, faction, junta

دسته مذهبی (اسم)

sect

مکتب فلسفی (اسم)

sect

قسمت کردن (فعل)

sect, divide, whack up

school of thought

Synonyms: camp, church, communion, connection, creed, crew, cult, denomination, division, faction, faith, following, group, order, party, persuasion, religion, school, splinter group, team, wing

جملات نمونه

1. a sect leader

رهبر فرقه

2. a religious sect

فرقه ی مذهبی

3. They thought the religious sect was guilty of brainwashing.

[ترجمه ترگمان]آن ها فکر می کردند که فرقه مذهبی به شستشوی مغزی متهم است
[ترجمه گوگل]آنها فکر کردند که فرقه مذهب، به علت شستشوی مغزی است

4. Members of the sect committed mass suicide.

[ترجمه ترگمان]اعضای فرقه مرتکب خودکشی دسته جمعی شدند
[ترجمه گوگل]اعضای این جنایات به خودکشی خود ادامه دادند

5. Many people thought the religious sect was guilty of brainwashing.

[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم فکر می کردند که فرقه مذهبی به شستشوی مغزی متهم شده است
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم فکر کردند که فرقه مذهبی به علت شستشوی مغزی است

6. Hundreds are initiated into the sect each year.

[ترجمه ترگمان]هر ساله صدها نفر به این فرقه وارد می شوند
[ترجمه گوگل]صدها نفر در هر سال به فرقه اعزام می شوند

7. When he was sixteen he joined a religious sect.

[ترجمه ترگمان]وقتی شانزده ساله بود به فرقه مذهبی پیوست
[ترجمه گوگل]وقتی شانزده ساله شد، به یک فرقه مذهبی پیوست

8. She is a member of a religious sect that was formed from various aspects of Asian religions.

[ترجمه ترگمان]او عضو یک فرقه مذهبی است که از جنبه های مختلف مذاهب آسیای میانه تشکیل شده است
[ترجمه گوگل]او عضو یک فرقه مذهبی است که از جنبه های مختلف ادیان آسیایی تشکیل شده است

9. This sect was and still is considered bizarre and highly irresponsible.

[ترجمه ترگمان]این فرقه هنوز عجیب و غیر مسئولانه در نظر گرفته می شود
[ترجمه گوگل]این فرقه همچنان عجیب و غریب و غیر مسئولانه است

10. The documentary explores the success of a Jewish sect intent on keeping ancient traditions alive.

[ترجمه ترگمان]این مستند به بررسی موفقیت یک فرقه یهودی در حفظ سنت های باستانی می پردازد
[ترجمه گوگل]این مستند به بررسی موفقیت یک فرقه یهودی در قصد حفظ سنت های باستانی می پردازد

11. The sect did use assassination as a highly effective weapon, however, against other Persian groups.

[ترجمه ترگمان]این فرقه از ترور به عنوان سلاحی بسیار موثر علیه دیگر گروه های ایرانی استفاده کرد
[ترجمه گوگل]با این وجود فرقه از ترور به عنوان یک سلاح بسیار موثر استفاده کرد، اما علیه دیگر گروههای ایرانی

12. Justice to all, irrespective of race, sect or class is the inalienable right and the inescapable obligation of all.

[ترجمه ترگمان]عدالت برای همه، صرف نظر از نژاد، فرقه یا طبقه، حق مسلم و تعهد گریزناپذیر همه است
[ترجمه گوگل]عدالت برای همه، صرف نظر از نژاد، فرقه یا طبقه، حق غیرقابل پذیرش و تعهد اجتناب ناپذیر همه است

13. The third was to contain the sect heavies, once they had been overpowered and captured.

[ترجمه ترگمان]نکته سوم حاوی the فرقه بود که پس از تصرف و تصرف آن ها بر آن ها چیره شد
[ترجمه گوگل]سومین مورد آن بود که کلاه های فرقه ای را پس از دستگیری و دستگیری دستگیر کردند

14. All the others were from the sect hierarchy's lesser rank of Disciples.

[ترجمه ترگمان]همه آن ها از رده پایین تر از مریدها بودند
[ترجمه گوگل]همه دیگران از رده پایینتری از شاگردان سلسله مراتب فرقه بودند

15. And yet you never hear about one sect of Baywatchers violently terrorizing another.

[ترجمه ترگمان]با این همه شما هرگز درباره یک فرقه of که به شدت وحشت زده می شود، چیزی نشنیدید
[ترجمه گوگل]و با این حال شما هرگز در مورد یک فرقه از Baywatchers خشونت آمیز دیگری را نمی ترسانید

a religious sect

فرقه‌ی مذهبی

a sect leader

رهبر فرقه

پیشنهاد کاربران

فرقه مذهبی،
زیر مجموعه یک مذهب یا آیین. . . .

Scet : فرقه ی دینی
Sectarianism : فرقه گرایی
Ethnic cleansing : پاکسازی قومی
Supremacism : برترپنداری
Speciesism : گونه گرایی/پرستی
anthropocentrism : انسان محوری/مرکزی/مداری
ethnocentrism : قوم مداری/محوری
Xenophobia : بیگانه هراسی
Nationalisme : ملی گرا
Tribalism : قبیله گرایی

فرقه دینی ( انگلیسی: Sect ) واژه ای است که بر گروه یا حزبی دلالت دارد که نظریات و پیشوای مشترکی دارند، و با شرایط معیّن و خاص به فرقه گرایی گرایش دارند. برای گروه های فلسفی و سیاسی نیز می توان این واژه را به کار برد؛ همان گونه که در مفاهیم دینی به کار می رود.

Subgroup of a particular religious or ideological doctrine

A sect is a subgroup of a religious, political, or philosophical belief system, usually an offshoot of a larger group. Although the term was originally a classification for religious separated groups, it can now refer to any organization that breaks away from a larger one to follow a different set of rules and principles. Sects are usually created due to perception of heresy by the subgroup and/or the larger group.

noun
[count]
1 : a religious group that is a smaller part of a larger group and whose members all share similar beliefs
◀️Buddhist sects
◀️a sect of Judaism
2 : a religious or political group that is connected to a larger group but that has beliefs that differ greatly from those of the main group
◀️a fundamentalist Christian sect
◀️radical Muslim sects

◀️ Religious sects : فرقه های مذهبی

کلمات دیگر: