کلمه جو
صفحه اصلی

overwhelm


معنی : دست پاچه کردن، منکوب کردن، درهم شکستن، پایمال کردن، سراسر پوشاندن، مستغرق دراندیشه شدن
معانی دیگر : غرقه کردن، فرا گرفتن، مستغرق کردن، از توان انداختن، از پا در آوردن، در هم کوبیدن، سراسیمه کردن، گیج کردن، (شدیدا) تحت تاثیر قرار دادن، غوط ه ور ساختن، مضمحل کردن

انگلیسی به فارسی

سراسر پوشاندن، غوطه‌ور ساختن


پایمال کردن، مضمحل کردن، در هم شکستن


مستغرق در اندیشه شدن


غرق شدن، پایمال کردن، درهم شکستن، منکوب کردن، دست پاچه کردن، سراسر پوشاندن، مستغرق دراندیشه شدن


انگلیسی به انگلیسی

• overpower, defeat; master; crush; stagger; stun, daze; flood, engulf
if you are overwhelmed by a feeling or event, it affects you very strongly and you find it difficult to deal with.
if a group of people overwhelm a place or another group, they gain control of them.
see also overwhelming.

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: overwhelms, overwhelming, overwhelmed
(1) تعریف: to overcome by superior force; destroy.
مترادف: crush, overbear, overpower, prostrate
مشابه: awe, beat, conquer, defeat, destroy, invade, massacre, master, oppress, overcome, quash, quell, subdue, suppress, thrash

- The heavily armed invaders overwhelmed the defenders of the city.
[ترجمه علی‌رضا] مهاجمان مسلح مدافعان شهر را به شدت درهم کوفتند
[ترجمه ترگمان] مهاجمان مسلح به شدت مسلح مدافعان شهر را درهم شکستند
[ترجمه گوگل] مهاجمان مسلح مسلح مدافعان شهر را غرق کردند

(2) تعریف: to overcome emotionally.
مترادف: overcome, overpower
مشابه: amaze, astound, crush, devastate, overtake, prostrate, stagger, stun, swamp, transport

- Grief overwhelmed her and made her incapable of resuming her normal activities.
[ترجمه فواد بهمنی] غم و اندوه بر او چیره شد و او را از انجام امور عادی ناتوان کرد.
[ترجمه ترگمان] اندوه بر او چیره می شد و او را قادر می ساخت که به فعالیت عادی خود ادامه دهد
[ترجمه گوگل] غم و اندوه او را غرق کرد و باعث ناتوانی در احیای فعالیت های عادی وی شد

(3) تعریف: to load or burden with an excess of something.
مترادف: deluge, encumber, overburden, overload, overtax, swamp
مشابه: avalanche, burden, load, oppress, overweigh, saddle, smother, stun, weigh down

- Loss of their jobs overwhelmed them with debt.
[ترجمه ترگمان] فقدان شغل آن ها آن ها را با بدهی درهم شکست
[ترجمه گوگل] از دست دادن مشاغل خود، آنها را با بدهی ها فرو برد

مترادف و متضاد

Antonyms: not impress, underwhelm


دست پاچه کردن (فعل)
abash, overwhelm, baffle, fluster, confuse, incommode, embarrass, disconcert

منکوب کردن (فعل)
overwhelm, suppress, beat, subjugate

درهم شکستن (فعل)
overwhelm, smash, break down, force, crash, vanquish, scrunch

پایمال کردن (فعل)
overwhelm, suppress, override, inculcate, devastate, trample

سراسر پوشاندن (فعل)
overwhelm

مستغرق دراندیشه شدن (فعل)
overwhelm

flood, beat physically


Synonyms: bury, conquer, crush, defeat, deluge, destroy, drown, drub, engulf, inundate, massacre, overcome, overflow, overpower, overrun, overthrow, rout, smother, submerge, swamp, thrash, total, whip, win


Antonyms: underwhelm


astonish, devastate


Synonyms: bewilder, blow out of the water, bowl over, confound, confuse, demoralize, destroy, disturb, do in, downgrade, drown, dumbfound, floor, kill, overcome, overpower, prostrate, puzzle, render speechless, run circles around, shatter, shock, stagger, steamroller, stun, subordinate, surprise, swamp, upset, wreck


جملات نمونه

That village has been overwhelmed by desert sand.

آن دهکده توسط شن صحرا بلعیده شده است.


the overwhelming air superiority of the Allies

برتری کوبنده‌ی نیروی هوایی متفقین


1. Deal with stress fast whenever it threatens to overwhelm you.
[ترجمه نرگس] اجازه ندید استرس شما رو بگیره سریعا باهاش مقابله کنید
[ترجمه ترگمان]هر زمان که تهدید می کند که شما را غرق کند، با فشار بیشتری مقابله کنید
[ترجمه گوگل]با هر بار که تهدید به سرکوب شما می شود، با استرس روبرو شوید

2. Don't just win the match; overwhelm your opponents by about 20 goals to nil.
[ترجمه ترگمان]تنها در مسابقه پیروز نشوید، رقبای خود را در حدود ۲۰ گل به صفر برسانید
[ترجمه گوگل]فقط برنده نباشید غلبه بر مخالفان خود را با حدود 20 گل به صفر

3. The sheer mass of Snotlings can overwhelm or tie down an enemy unit even if the tiny creatures don't cause many casualties!
[ترجمه ترگمان]توده محض of می تواند یک واحد دشمن را درهم بشکند، حتی اگر این موجودات کوچک تلفات زیادی نداشته باشند
[ترجمه گوگل]توده ی عظیم Snotlings می تواند یک واحد دشمن را خنثی یا خم کند، حتی اگر موجودات کوچک باعث تلفات زیادی نمی شوند!

4. Napoleon's army was strong enough to overwhelm nearly any potential enemy.
[ترجمه ترگمان]ارتش ناپلئون به اندازه کافی قوی بود که تقریبا هر دشمنی بالقوه را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]ارتش ناپلئون به اندازه کافی قدرتمند بود که بتواند تقریبا هر دشمن بالقوه را از بین ببرد

5. This can surprise us and overwhelm us so much that by far the most appropriate response is to laugh.
[ترجمه ترگمان]این می تواند ما را شگفت زده کند و ما را به حدی از بین ببرد که تا به حال مناسب ترین پاسخ به خنده است
[ترجمه گوگل]این می تواند ما را شگفت زده کند و ما را غافلگیر کند، تا جایی که مناسب ترین پاسخ این است که خنده بدهیم

6. Such statistics can serve merely to overwhelm one with a sense of futility.
[ترجمه ترگمان]چنین آماری می تواند صرفا یک حس بیهودگی را در بر داشته باشد
[ترجمه گوگل]چنین آمار هایی می تواند صرفا به نفع یک نفر با احساس بی فایده باشد

7. Something seemed to pour through his face and overwhelm her, something molten, timeless, glorious.
[ترجمه ترگمان]چیزی بر چهره اش جاری شد و او را درهم شکست، چیزی مذاب، درخشان، باشکوه
[ترجمه گوگل]چیزی به نظر می رسید که از طریق چهره او ریخته و او را غرق، چیزی ریخته، بی انتها، شکوه

8. But he was able to overwhelm an audience of devotees by genuine warmth and frankness.
[ترجمه ترگمان]ولی او توانست با گرمی و صمیمیت واقعی، شنوندگان را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]اما او توانست با سلام و احترام واقعی تماشاچیان را متقاعد کند

9. In argument he never tried to overbear or overwhelm the opponent by intellectual bludgeoning.
[ترجمه ترگمان]در این استدلال، او هرگز سعی نکرد که حریف فکری خود را از بین ببرد یا بر حریف چیره شود
[ترجمه گوگل]در استدلال، او هرگز سعی نکرد با حماقت فکری طرف مقابل را تحمل کند

10. Her story, however, will overwhelm adults and mesmerize kids.
[ترجمه ترگمان]با این حال، داستان او افراد بالغ و mesmerize کودک را تحت الشعاع قرار خواهد داد
[ترجمه گوگل]داستان او، با این حال، از بین می رود بزرگسالان و مسحور کردن بچه ها

11. Other times, like tonight, the world threatened to overwhelm him.
[ترجمه ترگمان]بعضی اوقات دیگر، مثل امشب، دنیا تهدیدش می کند که او را درهم می شکند
[ترجمه گوگل]بار دیگر، مانند امشب، جهان تهدید به او را غرق کرد

12. It is now threatening to overwhelm the beds of a native seagrass which are important breeding grounds for fish.
[ترجمه ترگمان]هم اکنون تهدید می کند که بس تر یک seagrass بومی را که زمینه پرورش ماهی مهم است، از بین ببرد
[ترجمه گوگل]در حال حاضر تهدید به تختخواب تخت ساج گیلاس بومی که مهمترین زمینه های پرورش ماهی هستند

13. It was clear that one massive Allied offensive would overwhelm the weakened enemy.
[ترجمه ترگمان]واضح بود که یک حمله عظیم متفقین، دشمن تضعیف شده را تحت الشعاع قرار خواهد داد
[ترجمه گوگل]واضح است که یک تهاجم عظیم متحدان دشمن ضعیف را خنثی می کند

14. The software, designed for children, has good graphics and animation that doesn't overwhelm the content.
[ترجمه ترگمان]این نرم افزار که برای کودکان طراحی شده است، گرافیک و انیمیشن خوبی دارد که محتوای آن را پر نمی کند
[ترجمه گوگل]این نرم افزار که برای کودکان طراحی شده است دارای گرافیک و انیمیشن خوب است که محتوای آن را غافلگیر نمی کند

We met and overwhelmed the enemy.

ما با دشمن برخورد کردیم و آنها را در هم شکستیم.


The death of her mother overwhelmed her.

مرگ مادرش او را خرد کرد.


Deal with stress and do not let overwhelm you

با استرس مقابله کن و اجازه نده تو را در خود غوطه‌ور کند


پیشنهاد کاربران

اشباع شدن

داغون کردن

سرکوب کردن

پوشش دادن

فشار بیش از حد وارد کردن
تحت فشار قرار دادن
بیش از حد کار کشیدن

شدیدا احساس کردن

غرق کردن در افکار ی که تحت فشار هستیم

1 - تحت فشار روانی شدید قرار داشتن
Harriet was overwhelmed by a feeling of homesickness. هریت تحت فشار بود بوسیله احساس دوری از خانه.
2 - تحت فشار کاری شدید قرار داشتن ( کار یا مشکل بیش از حدی که کنار آمدن با آن بسیار مشکل است. )
We were overwhelmed by the number of applications. ما تحت فشار کاری شدید قرار داشتیم بوسیله تعداد درخواست ها.
3 - سورپرایز کردن شدید کسی ( کسی را سورپرایز کردن جوری که نتونه چه جوری عکس العمل نشون بده )
I was completely overwhelmed by his generosity. من کاملا شگفت زده شده بودم بوسیله سخاوتش.
4 - درهم کوبیدن شدید کسی
In 1532 the Spaniards finally overwhelmed the armies of Peru. در سال 1532 اسپانیایی ها سرانجام ارتش های کشور پرو را در هم کوبیدند.


پدر درآوردن

قادر نبودن به انجام واکنشی

تحت الشعاع قرار دادن

شدیدا کسی را احساساتی کردن

به فکر فرو رفتن، خشک زدن ( فلانی خشکش زد ) ، جا خوردن، شوکه شدن

جنگیدن با

طاقت فرسا

هنگامی که مجموعه یا سیستمی به دلایلی چون فشار کاری، درخواست فراوان، عدم مدیریت و کلا هر عاملی از کار بیوفتد و نتواند ادامه دهد از این فعل استفاده میکنیم.


غلبه نمودن

مسحور شدن

۱ - غرق در ( هیجانات مثبت ) کردن
۲ - غرق در ( هیجانات منفی ) کردن
Harriet was overwhelmed by a feeling of homesickness
هریت غرق در احساس غم غربت شد
The children were overwhelmed with excitement
بچه ها غرق در هیجان و شادی بودند.

ناگهان لبریز از یک احساس شدن

شدیدا سورپرایز شدن

غافلگیر کردن ( ، - )

تاثیر عاطفی شدید روی دیگران داشتن

Affect strongly so that a person cannot think clearly

حقیقتی ناگوار😒

سردرگمی

در هم شکستن ، داغون کردن

به تسخیر در آمدن ذهن در مقابل یه اتفاق بزرگ. حاکمیت کامل یک فکر خاص یا یک واقعه خاص بر ذهن. شاید بهترین تعریف. “فلج کننده ذهن“ باشه.

آشفته شدن🤦‍♂️

دستپاچه شدن ( سورپرایز شدن )

A: I got you a present. It's in appreciation of all the stuff you've been doin' for me
!B: It must've cost you a fortune
A: what Good's having dough ( money ) unless you spend it, huh
B: Well, I know, but this so extravagant. I'm embarrassed. I'm really overwhelmed
. . . من واقعا دستپاچه شدم

Small Time Crooks 2000🎥

overwhelm ( verb ) = inundate ( verb )
به معناهای :فرا گرفتن، غرقه کردن، غوطه ور کردن، مورد آماج یا هجوم قرار گرفتن

نابود کردن
تار و مار کردن
( درمورد طعم ) غالب بودن

عاصی شدن

اشباع کردن
سرکوب کردن

از بین بردن

از کار انداختن، از بین بردن

خسته شدن

مغلوب کردن/شدن

The way you flip your hair gets me overwhelmed
جوری که موهاتو کنار میزنی منو مغلوب خودت می کنی.

- What makes you beautiful by Onedirection


کلمات دیگر: