کلمه جو
صفحه اصلی

missing


معنی : مفقودالاثر، مفقود، نا پیدا، فاقد، گم
معانی دیگر : گمشده

انگلیسی به فارسی

گمشده، گم، مفقود، ناپیدا، سربه نیست


گم شده، مفقودالاثر، گم، مفقود، فاقد، نا پیدا


انگلیسی به انگلیسی

• absent; lacking
one or something that is absent; one or something that is missing, lost
if someone or something is missing, they are not where you expect them to be, and you cannot find them.
if a part of something is missing, it has been removed and has not been replaced.
see also miss.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] از دست رفته

مترادف و متضاد

مفقودالاثر (اسم)
missing

مفقود (صفت)
absent, missing, lost

نا پیدا (صفت)
missing, latent, blind, transparent, unclear, inconspicuous, indiscernible

فاقد (صفت)
missing, wanting, lacking

گم (صفت)
missing

gone, absent


Synonyms: astray, away, AWOL, disappeared, lacking, left behind, left out, lost, mislaid, misplaced, not present, nowhere to be found, omitted, removed, short, unaccounted for, wanting


Antonyms: found, here, present


جملات نمونه

1. missing in action = mia
مفقودالاثر در جنگ

2. since she was missing her husband, she hastened her return
چون برای شوهرش دلتنگ شده بود بازگشت خود را تسریع کرد.

3. the accused is missing and presumed dead
متهم مفقود شده است و احتمال می رود که مرده باشد.

4. this book is missing a page
این کتاب یک صفحه کم دارد.

5. to find a missing book
کتاب گمشده را یافتن

6. he has two uppers missing
دو تا از دندان های فوقانی او افتاده است.

7. the case of the missing diamonds
قضیه ی الماس های گمشده

8. the police traced the missing man to chicago
پلیس رد مرد گمشده را در شیکاگو پیدا کرد.

9. the search for the missing ring
جستجو برای (یافتن) انگشتر گمشده

10. i counted my money; i'm missing five dollars
پولم را شمردم ; پنج دلار کسر دارم.

11. they are numbered among the missing in action
آنها جزو مفقودالاثرهای جنگ محسوب شده اند.

12. three shots were fired, each missing the mark
سه گلوله شلیک شد و هر سه به خطا رفت.

13. one of my shirt buttons is missing
یکی از دکمه های پیراهنم افتاده است.

14. to comb a house for a missing book
برای یافتن یک کتاب مفقود خانه را گشتن

15. she devoted her time to the location of the missing money
او وقت خود را صرف پیدا کردن پول های گمشده کرد.

16. my files had been rifled and my bond certificates were missing
پرونده های مرا به هم ریخته بودند و اوراق قرضه ام مفقود شده بود.

17. May my missing be this poem instilling your heart.
[ترجمه ترگمان]ممکن است این شعر به تلقین قلب شما باشد
[ترجمه گوگل]ممکن است از دستم بیفتد که این شعر قلب شما را تقویت کند

18. They were beating about for the missing child.
[ترجمه ترگمان]آن ها در حال کتک زدن برای بچه گم شده بودند
[ترجمه گوگل]آنها برای بچه گمشده ضرب و شتم داشتند

19. I am looking for the missing glass-shoes who has picked it up.
[ترجمه ترگمان]من دنبال یه جفت کفش گم شده می گردم که اونو انتخاب کرده
[ترجمه گوگل]من به دنبال شیشه های گمشده ای هستم که آن را برداشت کرده است

20. Is missing you in the dream.
[ترجمه ترگمان] توی خواب تو رو از دست داده
[ترجمه گوگل]در رویا از دست رفته است

21. The plane crashed, narrowly missing a hotel.
[ترجمه ترگمان]هواپیما سقوط کرد و به سختی یک هتل را از دست داد
[ترجمه گوگل]هواپیما سقوط کرد و هتل را گم کرد

22. Her father has been missing since September 199
[ترجمه صورتی] پدرش از سپتامبر ۱۹۹ مفقود شده است.
[ترجمه ترگمان]پدرش از ماه سپتامبر ۱۹۹ نفر بوده است
[ترجمه گوگل]پدرش از سپتامبر 199 از دست رفته است

23. We found the missing piece of the jigsaw under the chair.
[ترجمه ترگمان]ما اون تیکه های گم شده رو زیر صندلی پیدا کردیم
[ترجمه گوگل]ما قطعه گمشده اره منبت کاری در زیر صندلی را پیدا کردیم

24. Searchers fanned out over the area where the missing child was last seen.
[ترجمه ترگمان]جستجوگران در منطقه ای که کودک گم شده آخرین بار دیده شد، پخش شدند
[ترجمه گوگل]جستجوگرها در منطقه ای که آخرین فرزند از دست رفته دیده می شود، فرار کرده است

I never found the missing piece.

هیچ وقت قطعه‌ی گمشده را پیدا نکردم.


Missing book is found now.

کتاب مفقود حالا پیدا شده.


پیشنهاد کاربران

از دست دادن

ناپدید

گم شدگی، جا افتاده گی، مفقود شدگی

is missing
وجود ندارد

Lost

غایب

فقدان. نبود. کمبود.

جا مانده

دلتنگ، دلتنگی

جا انداخته

Go missing = گم شدن

جاافتاده، ازقلم افتاده، ناموجود
large cities may be missing in these tables = احتمال دارد شهرهای بزرگ در این جداول موجود نباشند/از قلم افتاده باشند

گمشده

گم شده 🎻🎻🎻
her father has been missing since September 1992
پدرش از سپتامبر سال 1992 گم شده است

رشته برق - تلفات
missing voltage تلفات ولتاژ

در شرف از دست رفتن

از دست رفته
گمشده

فراموش شده

کَم - جا افتاده - گُم - گم شده - فراموش شده

So, your dad chose prison over dealing with your Skunk ass. Sounds about right. The only thing missing is an onlyfans plug

The only thing is missing is Our county's flag : تنها چیزیکه جاش خالیه ( تنها چیزی که کمه ) پرچم کشورمونه
( یعنی نبود پرچم کشورمون در اینجا حس میشه )


کلمات دیگر: