1- (عملی را) ادامه دادن و به پایان رساندن، به انجام رساندن 2- (تنیس و غیره) پس از زدن توپ نیز به حرکت قوسی راکت ادامه دادن، (ورزش ـ در زدن یا پرتاب گوی یا توپ) ادامه ی حرکت قوسی (حتی پس از زدن یا افکندن توپ)، چیزی را تا اخر دنبال کردن، بانجام رسانی
follow through
1- (عملی را) ادامه دادن و به پایان رساندن، به انجام رساندن 2- (تنیس و غیره) پس از زدن توپ نیز به حرکت قوسی راکت ادامه دادن، (ورزش ـ در زدن یا پرتاب گوی یا توپ) ادامه ی حرکت قوسی (حتی پس از زدن یا افکندن توپ)، چیزی را تا اخر دنبال کردن، بانجام رسانی
انگلیسی به فارسی
چیزی را تا اخر دنبال کردن
چیزی را تا اخر دنبال کردن، بانجام رسانی
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
حالات: follow-throughs
حالات: follow-throughs
• (1) تعریف: the act or process of carrying on with an activity or project, esp. to completion.
• (2) تعریف: the final part of a stroke, kick, throw, or swing, as of a golf club after the ball has been hit.
• continue in an activity until its conclusion, complete; completion, act of following through
a follow-through is the completion of an action or planned series of actions.
a follow-through is the completion of a movement such as hitting a ball.
a follow-through is the completion of an action or planned series of actions.
a follow-through is the completion of a movement such as hitting a ball.
مترادف و متضاد
Synonyms: complete, conclude, consummate, pursue, see through
Antonyms: leave, not finish
bring to a conclusion
جملات نمونه
1. The leadership has been unwilling to follow through the implications of these ideas.
[ترجمه ترگمان]رهبری تمایلی به پیروی از مفاهیم این ایده ها ندارد
[ترجمه گوگل]رهبری تمایلی به پیروی از مفاهیم این ایده ها نداشته است
[ترجمه گوگل]رهبری تمایلی به پیروی از مفاهیم این ایده ها نداشته است
2. He decided to follow through with his original plan.
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفت از نقشه اصلی خود پیروی کند
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت تا با طرح اصلی خود پیگیری کند
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت تا با طرح اصلی خود پیگیری کند
3. The store did not follow through with the prosecution.
[ترجمه ترگمان]این فروشگاه تحت تعقیب قضایی قرار نگرفت
[ترجمه گوگل]فروشگاه با پیگرد قانونی نمی شود
[ترجمه گوگل]فروشگاه با پیگرد قانونی نمی شود
4. He makes with the big ideas, but can't follow through on them.
[ترجمه ترگمان]او با ایده های بزرگ موافق است، اما نمی تواند آن ها را دنبال کند
[ترجمه گوگل]او با ایده های بزرگ می سازد، اما نمیتواند از آنها پیروی کند
[ترجمه گوگل]او با ایده های بزرگ می سازد، اما نمیتواند از آنها پیروی کند
5. The essay started interestingly, but failed to follow through .
[ترجمه ترگمان]مقاله به طور جالبی شروع شد، اما نتوانست از آن پیروی کند
[ترجمه گوگل]این مقاله جالب توجه است، اما موفق نشد
[ترجمه گوگل]این مقاله جالب توجه است، اما موفق نشد
6. A football passer should follow through after he throws the ball.
[ترجمه ترگمان]یک عابر فوتبال بعد از اینکه توپ را پرتاب می کند باید از آن عبور کند
[ترجمه گوگل]گذر فوتبال باید پس از آنکه گلوله توپ را پرتاب می کند، باید پیروی کند
[ترجمه گوگل]گذر فوتبال باید پس از آنکه گلوله توپ را پرتاب می کند، باید پیروی کند
7. You need to follow through more on your backhand.
[ترجمه ترگمان]تو باید بیشتر از پشت سرت ضربه بزنی
[ترجمه گوگل]شما باید از طریق بیشتر در پشت دست خود را دنبال کنید
[ترجمه گوگل]شما باید از طریق بیشتر در پشت دست خود را دنبال کنید
8. Does the firm intend to follow through with this idea?
[ترجمه ترگمان]آیا شرکت قصد دارد این فکر را ادامه دهد؟
[ترجمه گوگل]آیا شرکت قصد دارد این ایده را دنبال کند؟
[ترجمه گوگل]آیا شرکت قصد دارد این ایده را دنبال کند؟
9. Loving, distracted, indulgent, my parents would never follow through on threats to ground me.
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرم هرگز با تهدید به من اجازه نمی دادند که با تهدید به من حمله کنند
[ترجمه گوگل]دوست داشتنی، منحرف و دلسرد کننده، والدین من هرگز از تهدید به من جلوگیری نمی کنند
[ترجمه گوگل]دوست داشتنی، منحرف و دلسرد کننده، والدین من هرگز از تهدید به من جلوگیری نمی کنند
10. Keep your eye on the ball and follow through on your swing. Good!
[ترجمه ترگمان]حواست به توپ باشه و از through پیروی کنی بسیار خوب!
[ترجمه گوگل]چشم خود را بر روی توپ نگه دارید و از نوسان خود پیروی کنید خوب
[ترجمه گوگل]چشم خود را بر روی توپ نگه دارید و از نوسان خود پیروی کنید خوب
11. He said he hopes Clinton will follow through on his pledge to restore aid to legal immigrants in later legislation.
[ترجمه ترگمان]او گفت امیدوار است که کلینتون از طریق تعهد خود برای بازگرداندن کمک ها به مهاجران قانونی در قوانین بعدی پیروی کند
[ترجمه گوگل]او گفت که او امیدوار است که کلینتون از تعهد خود برای بازگرداندن کمک به مهاجران قانونی در قوانین بعدی پیروی کند
[ترجمه گوگل]او گفت که او امیدوار است که کلینتون از تعهد خود برای بازگرداندن کمک به مهاجران قانونی در قوانین بعدی پیروی کند
12. Barium follow through examination showed a normal mucosal pattern in the graft.
[ترجمه ترگمان]پس از معاینه، یک الگوی mucosal نرمال در the نشان داده شد
[ترجمه گوگل]آزمایش باریم از طریق آزمایش نشان داد که الگوی مخاطی نرمال در پیوند است
[ترجمه گوگل]آزمایش باریم از طریق آزمایش نشان داد که الگوی مخاطی نرمال در پیوند است
13. But when he tried to follow through on his outlandish agenda, he usually found himself standing virtually alone.
[ترجمه ترگمان]اما وقتی سعی کرد که به کاره ای عجیب و غریب خود ادامه دهد، معمولا خود را تنها در آنجا می دید
[ترجمه گوگل]اما هنگامی که او سعی در پیروی از دستور کار عجیب و غریب خود داشت، معمولا خودش را تنها تقسیم کرد
[ترجمه گوگل]اما هنگامی که او سعی در پیروی از دستور کار عجیب و غریب خود داشت، معمولا خودش را تنها تقسیم کرد
14. Once in the barn, Stewart felt obliged to follow through on the expedition by dramatically expressing undying love for Susan Mary.
[ترجمه ترگمان]استوارت بعد از این که در طویله بود، احساس کرد که باید با عشق بی پایان خود به سوزان مری در این سفر ادامه دهد
[ترجمه گوگل]هنگامی که در انبار، استوارت احساس کرد موظف به دنبال کردن در سفر با تحسین منتقدین عشق سوزان مری بود
[ترجمه گوگل]هنگامی که در انبار، استوارت احساس کرد موظف به دنبال کردن در سفر با تحسین منتقدین عشق سوزان مری بود
15. We follow through the six steps enumerated above.
[ترجمه ترگمان]از شش پله بالا می رویم و به آن اشاره می کنیم
[ترجمه گوگل]ما از طریق شش مرحله که در بالا ذکر شد پیروی می کنیم
[ترجمه گوگل]ما از طریق شش مرحله که در بالا ذکر شد پیروی می کنیم
پیشنهاد کاربران
همراهی کردن ( با ) = ( Follow through ( with
ادامه بی وقفه
( عملی را ) ادامه دادن و به پایان رساندن
به انجام رساندن
به انجام رساندن
( follow - through ( noun
پایان بخشی، پایان دهی، پایان رسانی، خاتمه بخشی، خاتمه دهی، اتمام، تکمیل
پایان بخشی، پایان دهی، پایان رسانی، خاتمه بخشی، خاتمه دهی، اتمام، تکمیل
تااخرش میری/تااخر ادامه بده
پشتکار لازم
پیگیری
follow through ( ورزش )
واژه مصوب: پی رفت
تعریف: حفظ موقعیت دست خم لحظه ای پس از رهش، برای بالا بردن میزان دقت
واژه مصوب: پی رفت
تعریف: حفظ موقعیت دست خم لحظه ای پس از رهش، برای بالا بردن میزان دقت
دنبال کردن و به نتیجه رساندن/بانجام رساندن کاری یا قولی یا عملی
عمل کردن به نقشه، وعده یا قول داده شده
عمل کردن به نقشه، وعده یا قول داده شده
they made a good start at improving prison conditions, but unless there's follow - through, the reforms won't last
دنبال کردن و پیروی کردن
به سرانجام رساندن ( طرح، برنامه، ایده )
To finish doing something completely to the end
To finish doing something completely to the end
کلمات دیگر: