1. She had a reputation for clear thinking and pragmatism.
[ترجمه ترگمان]او برای پاک کردن فکر و pragmatism شهرت داشت
[ترجمه گوگل]او شهرتی برای تفکر روشن و پراگماتیسم داشت
2. The council has operated much more effectively since pragmatism replaced political dogma.
[ترجمه ترگمان]این شورا از زمانی که عملگرایی جایگزین عقاید سیاسی شد، بسیار موثرتر عمل کرده است
[ترجمه گوگل]این شورا بسیار موثرتر عمل کرده است، زیرا پراگماتیسم جایگزین سنت سیاسی شده است
3. The claims were based on reason, pragmatism and common sense.
[ترجمه ترگمان]این ادعاها براساس عقل، عمل گرایی و عقل سلیم است
[ترجمه گوگل]این ادعاها بر مبنای دلائل، پراگماتیسم و حس مشترک بود
4. Pragmatism does not rule out any theory about what makes a community better.
[ترجمه ترگمان]Pragmatism هیچ نظریه ای در مورد آنچه که یک جامعه را بهتر می سازد، رد نمی کند
[ترجمه گوگل]پراگماتیسم نظریه ای را درباره آنچه جامعه را بهتر می کند، رد نمی کند
5. Mill's influence on pragmatism is also evident.
[ترجمه ترگمان]تاثیر میل در pragmatism نیز مشهود است
[ترجمه گوگل]نفوذ میل در عملگرا نیز مشهود است
6. Pragmatism tells a more promising story.
[ترجمه ترگمان]Pragmatism داستان امیدوارکننده تری را تعریف می کند
[ترجمه گوگل]پراگماتیسم به یک داستان امیدوار کننده تر می گوید
7. This is a bold attempt to unite pragmatism and conventionalism.
[ترجمه ترگمان]این یک تلاش جسورانه برای متحد کردن عملگرایی و conventionalism است
[ترجمه گوگل]این یک تلاش جسورانه برای پیوستن به پراگماتیسم و متعارف است
8. Mr Rafsanjani's pragmatism deserves pragmatic acceptance.
[ترجمه ترگمان]عملگرایی آقای رفسنجانی سزاوار پذیرش واقع گرایانه است
[ترجمه گوگل]پراگماتیسم آقای رفسنجانی شایسته پذیرش عملی است
9. This was especially the case when pragmatism was conjoined to a legal positivist outlook.
[ترجمه ترگمان]این امر به خصوص زمانی بود که عملگرایی به دیدگاه positivist legal پیوند داده می شد
[ترجمه گوگل]این به ویژه موردی بود که پراگماتیسم به چشم انداز پوزیتیویستی قانونی متصل شد
10. a pioneer of pragmatism.
[ترجمه ترگمان]نمونه ای از pragmatism
[ترجمه گوگل]یکی از پیشگامان پراگماتیسم است
11. Pragmatism is essentially a method of settling philosophical disputes by tracing their practical consequences.
[ترجمه ترگمان]Pragmatism اساسا روشی برای حل مناقشات فلسفی با دنبال کردن پیامدهای عملی آن ها است
[ترجمه گوگل]پراگماتیسم اساسا یک راه حل حل اختلافات فلسفی با ردیابی پیامدهای عملی است
12. That pragmatism and resilience inclines this survey to optimism.
[ترجمه ترگمان]این عمل گرایی و انعطاف پذیری نسبت به این تحقیق برای خوش بینی است
[ترجمه گوگل]این پراگماتیسم و انعطاف پذیری این بررسی را به خوش بینی می اندازد
13. Strauss' pragmatism has kept the company profitable.
[ترجمه ترگمان]عملگرایی، شرکت را سودآور نگه می دارد
[ترجمه گوگل]پراگماتیسم استراوس سودمندی شرکت را حفظ کرده است
14. The philosophers of pragmatism resisted the idea that experience could be frozen at a particular moment in time and analysed in chunks.
[ترجمه ترگمان]فیلسوفان واقع گرایی در مقابل این ایده مقاومت کردند که تجربه می تواند در یک لحظه خاص در زمان و آنالیز در قطعات یخ زده شود
[ترجمه گوگل]فیلسوفان پراگماتیسم با این ایده مخالف این ایده بودند که تجربه در یک لحظه خاص میتواند یخ زده و در بخشهای مختلف تجزیه و تحلیل شود