کلمه جو
صفحه اصلی

outcast


معنی : دربدر، منفور، مطرود، رانده
معانی دیگر : رانده شده، دور افکنده، واخورده، وازده، شخص یا چیز وازده یا دور انداخته شده

انگلیسی به فارسی

مطرود، رانده، دربدر، منفور


بی رحمانه، دربدر، رانده، مطرود، منفور


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: one who is cast out or rejected by society or a group.
مترادف: exile, pariah
مشابه: discard, expatriate, leper, nonperson, outlaw, refugee, untouchable, vagabond, vagrant

- At that time, children of mixed-race marriages were society's outcasts.
[ترجمه ترگمان] در آن زمان، کودکان ازدواج های گروهی دور هم جمع شدند
[ترجمه گوگل] در آن زمان، بچه های ازدواج های مخلوط نژاد، منزوی از جامعه بودند
- He had no friends at school and considered himself an outcast.
[ترجمه ترگمان] او در مدرسه دوستی نداشت و خود را یک مطرود می دانست
[ترجمه گوگل] او در مدرسه هیچ دوستی نداشت و خود را مدافع خود میداند
صفت ( adjective )
• : تعریف: cast out or rejected by society or a group.
مترادف: rejected
مشابه: discarded, exiled

- The outcast lepers were forced to live far from the city.
[ترجمه ترگمان] جذامی ها هم مجبور بودند که از شهر دور بمانند
[ترجمه گوگل] چنگ زده شدگان مجبور شدند دور از شهر زندگی کنند

• ostracized person; one who has been rejected
homeless; wandering; ostracized, rejected
an outcast is someone who is rejected by a group of people.

مترادف و متضاد

دربدر (اسم)
outcast, mendicant, vagabond, vagrant

منفور (صفت)
abominable, hated, unpopular, loathed, obnoxious, outcast, cussed, loathsome, ungracious, scurvy

مطرود (صفت)
despicable, outcast, banished, rejected, expelled, thrown, cast, expeled, outcaste

رانده (صفت)
outcast, castaway

Synonyms: bum, castaway, deportee, derelict, displaced person, exile, expatriate, fugitive, gypsy, hobo, persona non grata, rascal, refugee, reprobate, tramp, untouchable, vagabond, vagrant, wretch


person who is unwanted, not accepted


Antonyms: favorite, friend, idol


جملات نمونه

1. outcast beliefs
اعتقادات مردود

2. He was treated like an outcast by the other children.
[ترجمه فرزاد زارع] بچه ها با او همانند یک طردشده ( یا فردی منفور ) رفتار کردند.
[ترجمه ترگمان]با بچه های دیگر مثل یک مطرود رفتار شده بود
[ترجمه گوگل]او مانند بچه های دیگر مورد آزار و اذیت قرار گرفت

3. He was treated as a social outcast.
[ترجمه محسن پاشنا] با او مانند یک طردشده اجتماعی ( منفور اجتماعی ) رفتار شد
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک مطرود اجتماعی درمان شد
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک خائن اجتماعی درمان شد

4. She felt like a social outcast.
[ترجمه ترگمان]مثل یک مطرود اجتماع بود
[ترجمه گوگل]او احساس شرمساری اجتماعی کرد

5. She was a political outcast after the Party expelled her in 198
[ترجمه ترگمان]پس از اینکه حزب او را در سال ۱۹۸ اخراج کرد، یک مطرود سیاسی بود
[ترجمه گوگل]پس از آنکه حزب او را در سال 1983 اخراج کرد، او پس از یک حادثه سیاسی بود

6. Her criminal past made her an outcast.
[ترجمه ترگمان]گذشته از این، او را طرد کرده بود
[ترجمه گوگل]گذشته ی جنایتکار او او را بی رحم ساخته است

7. The traditional outcast or pariah becomes the hero in this new age.
[ترجمه ترگمان]مطرود و مطرود، قهرمان این عصر جدید می شود
[ترجمه گوگل]خشونت سنتی یا سرخوردگی در این عصر جدید قهرمان می شود

8. No forgotten outcast on a remote island ever had to put up with anything like this.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس فراموش نکرده بود که در یک جزیره دورافتاده هرگز کسی را ندیده است که چنین چیزی را تحمل کند
[ترجمه گوگل]هیچ اتفاقی فراموش شده در یک جزیره دورافتاده ای تا کنون نباید با چنین چیزهایی مثل این باشد

9. Ovid the Augustan outcast opened up a silvery perspective of pagan myth for succeeding generations to enjoy.
[ترجمه ترگمان]اووید، مطرود دوران آوگوستوس، دورنمایی نقره ای از افسانه شرک را برای نسل های بعدی باز کرد تا از آن لذت ببرد
[ترجمه گوگل]اووید، اخراج آگوستین، دیدگاه نقره ای از اسطوره های بتنی برای نسل های بعد را برای لذت بردن باز کرد

10. After her divorce she was treated as an outcast by her family.
[ترجمه ترگمان]بعد از طلاق او با خانواده اش مثل یک مطرود رفتار شد
[ترجمه گوگل]پس از طلاق او به عنوان خائنانه توسط خانواده اش درمان شد

11. Or was a separated woman still an outcast in Veronica's circle?
[ترجمه ترگمان]یا یک زن جدا از هم جدا در دایره ورونیکا؟
[ترجمه گوگل]یا یک زن جدا شده هنوز در دایره ورونیکا بی نظمی است؟

12. He is viewed as an outcast because of his obscure origin and mixed blood.
[ترجمه ترگمان]او به دلیل خاستگاه مبهم و خون ترکیبی او به عنوان یک مطرود شناخته می شود
[ترجمه گوگل]او به خاطر منشأ مبهم و خون مخلوط او به عنوان یک خائن است

13. The social outcast doesn't represent all introverts, any more than the dumb jock represents all extraverts.
[ترجمه ترگمان]مطرود اجتماعی نماینده همه درون گرا نیست، هر چیزی بیش از یک کمدین خاموش، همه برون گرایان را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]بی نظمی اجتماعی، تمام درونگرایان را نشان نمی دهد، هرچیزی که بیش از همه جک های خبیث را نشان می دهد، همه چیز را از دست می دهد

14. An outcast, the Gungan spent his time in the Naboo swampland, surviving on raw shellfish or just about anything else that the murky ecosystem had to offer.
[ترجمه ترگمان]یک مطرود، the زمان خود را در the swampland گذراند، که بر صدف خام و یا فقط در مورد هر چیز دیگری که اکو سیستم تیره پیشنهاد می کرد، جان سالم به در برد
[ترجمه گوگل]Gungan زمان خود را در swampland Naboo گذراند، در مواجهه با ماهی های خام شور و یا فقط در مورد هر چیز دیگری که اکوسیستم تیره ارائه کرده بود صرف وقت خود را

outcast beliefs

اعتقادات مردود


the outcasts of the society

مطرودشدگان جامعه


پیشنهاد کاربران

rejected - despicable
مطرود

طردشده

Noun:فرد طرد شده/فرد منفور
Adjective: منفور/طردشده

تافته ی جدا بافته
گاهی آنقدر مفهوم منفی ندارد که شخص را مطرود یا منفور دانست، مثلا وقتی کسی خود را بالاتر از دیگران یا قشر و گروه خاصی بداند.

اخراجی

تبعیدی، تبعید شده

noun
[count] :
🔴someone who is not accepted by other people
◀️She felt like a social outcast

طرد شده - مطرود یا منفور - کسیکه بقیه دوست ندارن گردن بگیرنش


کلمات دیگر: