1. Children's clothes that are attractive without being prissy.
[ترجمه ترگمان]لباس هایی که بدون prissy جذاب هستند
[ترجمه گوگل]لباس های کودکان که جذاب هستند و بدون اینکه از آنها استفاده شود
2. She was a prissy little girl.
[ترجمه ترگمان]اون یه دختر باهوشی بود
[ترجمه گوگل]او یک دختر کوچولو کوچک بود
3. Stepan Verkhovensky is prissy, frenchified, very feminine though not at all homosexual.
[ترجمه ترگمان]استپان Verkhovensky آرام، آراسته و زنانه است، هرچند که اصلا همجنس باز نیست
[ترجمه گوگل]استپان ورچوهنسکی، زنباری، زنانه و زنانه است، گرچه او همجنس گرا نیست
4. To argue would be prissy, he decided.
[ترجمه ترگمان]او تصمیم گرفت که بحث کردن بی نتیجه بماند
[ترجمه گوگل]استدلال می کند که می تواند خطا باشد، تصمیم گرفت
5. She always irritated me - she was so prissy.
[ترجمه ترگمان]اون همیشه منو عصبانی می کرد - اون خیلی باهوش بود
[ترجمه گوگل]او همیشه من را تحریک کرد - او خیلی محکم بود
6. It's certainly not for the prissy of nature but then the original novel was also considered at the time rather racy.
[ترجمه ترگمان]مسلما برای the طبیعت هم چنین نیست، اما در آن زمان رمان اصیل نیز در آن زمان نسبتا مهیج در نظر گرفته شد
[ترجمه گوگل]این قطعا برای طبیعت نیست بلکه رمان اصلی نیز در آن زمان در نظر گرفته شده بود و نه کلاسیک
7. And so I'm gwine give you my Prissy fo'yo'own maid. ".
[ترجمه ترگمان]و بنابراین من هم Prissy را به تو خواهم داد \"
[ترجمه گوگل]و بنابراین من gwine خدمتکار Prissy fo'yo'own من را به من بدهید '
8. Prissy produced the sugar - tit, given her that morning by Mammy, and the baby's wails subsided.
[ترجمه ترگمان]پریسی نان قندی را دراورد و آن روز صبح با مامی او را به او هدیه کرد، و صدای نوزاد نیز فروکش کرد
[ترجمه گوگل]Prissy این قند را تولید می کند، که آن روز صبح توسط مامان به او داده شد، و زخم های کودک فروکش کرد
9. Prissy, looking up, saw her and her mouth opened to yell.
[ترجمه ترگمان]پریسی که به بالا نگاه می کرد، او را دید و دهانش باز شد تا فریاد بزند
[ترجمه گوگل]Prissy، نگاه کردن، او را دیدم و دهان او را به گریه افتادند
10. " Yas'm,'said Prissy and, turning, sauntered down the walk at snail's gait.
[ترجمه ترگمان]پریسی گفت: بله، خان وم، و به راه رفتن در راه رفتن به قدم زدن مشغول شد
[ترجمه گوگل]'یاسم،' گفت: 'پرسی و، تبدیل، sauntered راه رفتن در راه رفتن حلزون
11. " Yas'm, Ah sho is, " Prissy agreed fervently.
[ترجمه ترگمان]پریسی با شور و حرارت موافقت کرد: بله، حتما
[ترجمه گوگل]'یاسم، آه شو است،' پرسی با مشتاقانه موافقت کرد
12. Thank God, Prissy knew all about midwifery.
[ترجمه ترگمان]خدا را شکر، پریسی همه midwifery را بلد بود
[ترجمه گوگل]خدا را شکر، پریسی همه چیز درباره مامایی را می دانست
13. " Yas 'm,'said Prissy, expanding with importance.
[ترجمه ترگمان]پریسی با اهمیت گفت: \" بله، بله، بله
[ترجمه گوگل]'یاس'، گفت: 'پرسی، با اهمیت گسترش
14. Prissy burst into tears and incoherent mumblings: " Poke!
[ترجمه ترگمان]پریسی شروع کرد به گریه و غرغر کردن و غرغر کردن: پوک!
[ترجمه گوگل]Prissy به اشک و پریشانی ناسازگار 'تکان دادن!
15. Scarlett glared at her and Prissy shrank back, trying to pull loose.
[ترجمه ترگمان]اسکارلت به او چشم غره رفت و پریسی خود را عقب کشید و سعی کرد خود را رها کند
[ترجمه گوگل]اسکارلت در او خیره شده و پریسی به عقب افتادن، سعی می کند شل شود