کلمه جو
صفحه اصلی

deserted


واگذارده، متروک، ویران

انگلیسی به فارسی

ترک، ول کردن، ترک کردن، گریختن


انگلیسی به انگلیسی

• abandoned, forsaken

جملات نمونه

1.
هشته،متروکه

2. a deserted place
بیغوله،جای متروکه،سوت و کور

3. a deserted village
دهکده ی رها شده (خالی از سکنه)

4. he deserted his unit, and after a while was captured and punished
او واحد خود را ترک کرد و پس از چندی گرفتار و تنبیه شد.

5. he deserted his wife and children and followed a dancer all the way to france
او زن و بچه ی خود را ترک کرد و دنبال یک رقاصه به فرانسه رفت.

6. he deserted us and went over to the rival camp
او ما را ترک کرد و به دسته ی رقبای ما گروید.

7. the windows of the deserted house had been nailed down
پنجره های خانه ی متروکه با میخ بسته شده بود.

8. wolves littered their young in deserted farmhouses
گرگ ها در خانه های متروک روستایی زایمان می کردند.

9. as the enemy approached, the people deserted the city and took refuge in the mountains
دشمن که نزدیک شد مردم شهر را رها کردند و به کوهستان ها پناه بردند.

10. the movie started with the image of a deserted town
فیلم سینمایی با تصویری از یک شهر مترو که آغاز شد.

11. as soon as he saw the enemy, his courage deserted him
تا دشمن را دید جرات خود را از دست داد.

12. The convicts were deported to a deserted island.
[ترجمه ترگمان]The به یک جزیره متروک تبعید شده بودند
[ترجمه گوگل]محکومین به یک جزیره متروکه اخراج شدند

13. The police are looking for a woman who deserted her children.
[ترجمه ترگمان]پلیس دنبال یه زن میگرده که بچه هاشو ول کرد
[ترجمه گوگل]پلیس به دنبال یک زن است که فرزندانش را ترک کرده است

14. Harry deserted during the food shortage.
[ترجمه ترگمان]در طول کمبود غذا، هری خالی بود
[ترجمه گوگل]هری در طول کمبود غذا ماند

15. He felt that his muse had deserted him .
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که muse او را ترک کرده است
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که موز او را ترک کرده است

16. He deserted from army intelligence last month.
[ترجمه ترگمان]اون ماه پیش از هوش ارتش فرار کرد
[ترجمه گوگل]او ماه گذشته از اطلاعات ارتش رها شده است

17. All my confidence/courage deserted me when I walked into the exam room.
[ترجمه ترگمان]وقتی وارد اتاق معاینه شدم، همه اعتماد به نفسم را خالی کردم
[ترجمه گوگل]تمام اعتماد به نفس / شجاعت من وقتی که وارد اتاق امتحان شدم مرا ترک کرد

پیشنهاد کاربران

متروکه

خرابه
ویران
Ruin


نبودن کسی در خیابان
Deserted at night

خلوت
کم رفت و آمد

Deserted wife/child/husband
کسی که ( زن، مردیا بچه ) تنهاست و همسرش، مادرش یا پدرش ترکش کرده.

In practice, the treatment of widows and deserted wives varied considerably from region to region.

Empty , with no one there

Crowded
ترد شده ، ویران

Dessert میشه دسر
Desert میشه بیابان و معنی دومش به عنوان فعل میشه ترک کردن
پس deserted میشه متروکه یا past of desert
Deserted city

خالی


کلمات دیگر: