کلمه جو
صفحه اصلی

discourage


معنی : دلسرد کردن، سست کردن، بی جرات ساختن
معانی دیگر : نومید کردن یا شدن، مایوس کردن، سرخورده کردن، (روحیه را) تضعیف کردن، کم دل کردن، ناامید شدن یا کردن، توی ذوق کسی زدن، (از انجام کاری) بازداشتن، منصرف کردن، پشیمان کردن، تشویق نکردن، جلوگیری کردن، منع کردن، برحذر داشتن، (بی جرات یا اشتیاق شدن) کم دل شدن، خود را باختن

انگلیسی به فارسی

دلسرد کردن، بی‌جرئت ساختن، سست کردن


دلسرد کردن، سست کردن، بی جرات ساختن


انگلیسی به انگلیسی

• cause to lose heart; deter, dissuade; show disapproval of
if someone or something discourages you, they cause you to lose your enthusiasm or become unwilling to do something.
to discourage an action or to discourage someone from doing it means to try and persuade them not to do it.

مترادف و متضاد

dishearten, dispirit


دلسرد کردن (فعل)
estrange, dissuade, dispirit, disappoint, discourage, dishearten, unnerve

سست کردن (فعل)
slacken, slack, weaken, emasculate, enervate, enfeeble, discourage, loosen, relax, inactivate

بی جرات ساختن (فعل)
discourage

Synonyms: abash, afflict, alarm, appall, awe, beat down, bother, break one’s heart, bully, cast down, chill, confuse, cow, dampen, dash, daunt, deject, demoralize, deprecate, depress, dismay, disparage, distress, droop, frighten, intimidate, irk, overawe, prostrate, repress, scare, throw cold water on, trouble, try, unnerve, vex, weigh


Antonyms: encourage, hearten, inspire, inspirit


deter, dissuade; restrain


Synonyms: check, chill, control, curb, deprecate, disadvise, discountenance, disfavor, disincline, divert, frighten, hinder, hold back, hold off, impede, indispose, inhibit, interfere, keep back, obstruct, prevent, put off, quiet, repress, scare, shake, talk out of, throw cold water on, turn aside, turn off, warn, withhold


Antonyms: encourage, inspire, spur on


جملات نمونه

1. she doesn't discourage so easily
او به این آسانی خود را نمی بازد.

2. a bill to discourage people from gambling
لایحه ای برای بازداری مردم از قمار

3. sometimes bad grades discourage students
برخی اوقات نمره ی بد شاگرد را ناامید می کند.

4. my father was a happy-go-lucky man whom nothing could discourage for long
پدرم مرد خوشبین و دلشادی بود و هیچ چیز او را برای مدت طولانی دلسرد نمی کرد.

5. Don't let one failure discourage you, try again.
[ترجمه HN] نذار یک شکست تو رو ناامید کنه، دوباره تلاش کن.
[ترجمه ترگمان]نذار یه شکست تو رو دلسرد کنه، دوباره سعی کن
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید یکی از شکست شما را متوقف کند، دوباره امتحان کنید

6. Don't let one failure discourage you.
[ترجمه ترگمان] نذار یه شکست تو رو دلسرد کنه
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید یکی از شکست شما را از بین ببرد

7. Don't discourage her; she's doing her best.
[ترجمه امیرمحمد] او را ناامید نکن ، او دارد نهایت تلاش خود را میکند
[ترجمه ترگمان]او را دلسرد نکن، دارد بهترین کار را می کند
[ترجمه گوگل]او را نادیده نگیر او بهترین کارها را انجام می دهد

8. ignore those who try to discourage you .
[ترجمه HN] کسانی که تلاش می کنند تو را ناامید و دلسرد کنند نادیده بگیر.
[ترجمه ترگمان]آن هایی که سعی می کنند از شما دلسرد شوند را نادیده می گیرند
[ترجمه گوگل]نادیده گرفتن کسانی که سعی دارند از شما دلسرد شوند

9. His parents tried to discourage him from being an actor.
[ترجمه A] پدر و مادرش سعی کردند اورا از بازیگر شدن منصرف کنند
[ترجمه سلام] والدینش سعی کردند او را از بازیگری نا امید کنند
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرش سعی کردند او را از بازیگری دلسرد کنند
[ترجمه گوگل]پدر و مادرش سعی کردند او را از بازیگری نجات دهند

10. We discourage smoking in this school.
[ترجمه K] ما سیگار کشیدن را در این مدرسه کمتر می کنیم
[ترجمه علی] سیگار کشیدن را در این مدرسه تقبیح می کنیم/توصیه نمی کنیم/نکشیدن را تشویق می کنیم
[ترجمه نگین] ما مانع سیگار کشیدن در این مدرسه می شویم
[ترجمه Kosar daryami] ما از سیگار کشیدن در این مدرسه جلوگیری می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما سیگار کشیدن را در این مدرسه دلسرد می کنیم
[ترجمه گوگل]ما سیگار کشیدن را در این مدرسه تضعیف می کنیم

11. I have tried to discourage him from biting nails.
[ترجمه RTDH.Roksan] من سعی کردم او را از خوردن ناخن ها باز دارم
[ترجمه ترگمان]من سعی کرده ام او را از ناخن biting منصرف کنم
[ترجمه گوگل]من سعی کردم او را از خوردن ناخن ها محروم کنم

12. Try to discourage such familiarities from your subordinates.
[ترجمه ترگمان]سعی کنید چنین familiarities را از زیردستان خود دلسرد کنید
[ترجمه گوگل]سعی کنید از چنین آشنایی هایی از زیردستان خود اجتناب کنید

13. The Swiss wanted to discourage an inflow of foreign money.
[ترجمه ترگمان]سوئیس می خواهد از ورود پول خارجی جلوگیری کند
[ترجمه گوگل]سوئیس می خواست که مانع ورود پول خارجی شود

14. You should not let one failure discourage you.
[ترجمه ترگمان]نباید اجازه بدی یه شکست تو رو دلسرد کنه
[ترجمه گوگل]شما نباید اجازه دهید یک شکست را از بین ببرد

15. We tried to discourage him from resigning.
[ترجمه ترگمان] ما سعی کردیم که از استعفا دادنش جلوگیری کنیم
[ترجمه گوگل]ما سعی کردیم از استعفا دست نکشیم

16. They want to discourage pay settlements over the norm.
[ترجمه ترگمان]آن ها می خواهند از پرداخت پول در حد متعارف جلوگیری کنند
[ترجمه گوگل]آنها می خواهند از پرداختن به پرداخت هزینه های بیش از حد معمول جلوگیری کنند

17. His parents tried to discourage his interest in music, but he persisted.
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرش سعی کردند علاقه اش را به موسیقی دلسرد کنند، اما او پافشاری کرد
[ترجمه گوگل]پدر و مادرش تلاش کردند تا علاقه خود را به موسیقی نادیده بگیرند اما او ادامه داد

18. Father discourage the expression of enthusiasm.
[ترجمه ترگمان]پدر از ابراز شور و شوق دفاع می کند
[ترجمه گوگل]پدر از بیان شور و شوق اجتناب ورزید

Sometimes bad grades discourage students.

برخی اوقات نمره‌ی بد شاگرد را ناامید می‌کند.


His behavior discouraged his employees.

رفتار او کارمندانش را دلسرد کرد.


I am very discouraged!

خیلی سرخورده شده‌ام!


where there is seldom heard a discouraging word

جایی که در آن حرف یأس‌آور به‌ندرت شنیده می‌شود


a bill to discourage people from gambling

لایحه‌ای برای بازداری مردم از قمار


Government interference discourages the growth of trade.

دخالت دولت از رشد تجارت جلوگیری می‌کند.


He discouraged his son from becoming a teacher.

او پسرش را از معلم شدن برحذر داشت.


She doesn't discourage so easily.

او به این آسانی خود را نمی‌بازد.


پیشنهاد کاربران

He is never discouraged by difficulties.


دل سرد کردن، نا امید کردن، مایوس کردن

پشیمان کردن، منصرف کردن
Discourage tourists from further entering the country

دلسرد و مایوس کردن

make some body not to do some - thing

مانع/بازدارنده/تضعیف کننده/تضیف گر چیزی بودن

بی اشتیاق کردن

مایوس کننده
نا امید کننده
دلسرد کننده

نا امید کردن

if you discourage some one , you make that person lose hope and feel less confident

my mother is a nurse and she discourages me from becoming a nurse

دلسرد کردن

دلسرد شدن - ناامیدی
without hope or confidence

without hope and become sad

نا امید …… اضطراب

ناراحت کردن. . . دلسرد کردن. . . امید کسی را کور کردن

If you discourage a liquid, you make it flow out of a container

We "discourage" this for the following reasons

ما این کار را به دلایل زیر "توصیه نمی کنیم"

همیشه معنی ناامید و مایوس کردن نمی دهد.
گاهی در معنی "جلوگیری کردن" و "بازداشتن" ظاهر می شود.

Governments can impose a ban to discourage people from smoking in public areas
دولت ها می توانند ممنوعیتی وضع کنند تا مردم را از سیگار کشیدن در محل های عمومی باز دارد.

دلسرد کردن , ناامید کردن ؛ بازداشتن , جلوگیری کردن

# Don't let her comments discourage you
# We tried to discourage him from resigning
# They discourage smoking in this place
# a campaign to discourage people from smoking

دِلسردیدن.
دلسرداندن.


کلمات دیگر: