کلمه جو
صفحه اصلی

citizenry


معنی : تبعیت، شهروندان، مردم، ساکنین
معانی دیگر : توقیف خلافکار توسط شخص یا اشخاص غیرنظامی و غیرپلیس، باز داشت توسط شهروندان، (معمولا به معنی جمع) شهروندان، مردم شهر یا کشور، شاروندان، اهالی شهر

انگلیسی به فارسی

شهروندان، ساکنین، مردم، تبعیت


شهروندی، شهروندان، مردم، ساکنین، تبعیت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: citizenries
• : تعریف: citizens collectively, considered as an entity.
مشابه: country, people, public

- An informed citizenry is necessary for a democracy.
[ترجمه ترگمان] یک شهروند مطلع برای دموکراسی لازم است
[ترجمه گوگل] یک شهروند آگاه برای یک دموکراسی ضروری است
- citizenries of various countries
[ترجمه ترگمان] فهرست کشورهای مختلف
[ترجمه گوگل] شهروندان کشورهای مختلف

• group of citizens as a whole

مترادف و متضاد

تبعیت (اسم)
amenability, adherence, subordination, allegiance, citizenship, dependence, dependency, vassalage, citizenry

شهروندان (اسم)
citizenship, citizenry

مردم (اسم)
folk, population, people, citizenry, public, mankind

ساکنین (اسم)
citizenship, citizenry, citizens

جملات نمونه

1. informed citizenry
شهروندان آگاه

2. a politically inert citizenry
شهروندانی که از نظر سیاسی بی حمیت اند

3. the approach of the enemy forces alarmed the citizenry
نزدیک شدن نیروهای دشمن شهروندان را هراسان کرد.

4. The country's citizenry is/are more politically aware than in the past.
[ترجمه هانیه] شهروندان کشور از نظر سیاسی بیشتر از گذشته است
[ترجمه ترگمان]شهروندان این کشور بیش از گذشته از لحاظ سیاسی آگاه تر هستند
[ترجمه گوگل]شهروندان کشور از نظر سیاسی بیشتر از گذشته است

5. Clearly, an unreflective or uncritical citizenry would be highly undesirable as well as, strictly speaking, a contradiction in terms.
[ترجمه ترگمان]واضح است که شهروندان غیر عادی و غیر عادی به شدت نامطلوب خواهند بود و به شدت صحبت می کنند
[ترجمه گوگل]واضح است که یک شهروند غیرقابل انعطاف یا غیر انتقادی بسیار واجد شرایط و همچنین، به طور قطع، یک تضاد است

6. In all three countries, the citizenry occasionally votes, which can result in turnover within the national legislature.
[ترجمه ترگمان]در هر سه کشور، شهروندان گاهی رای می دهند که می تواند منجر به تغییر در قانون گذاری ملی شود
[ترجمه گوگل]در هر سه کشور، شهروندان گاهی رأی می دهند که می تواند در جریان قانون اساسی ملی قرار گیرد

7. Few places have a citizenry that is more environmentally conscious.
[ترجمه ترگمان]برخی از مکان ها شهروندانی هستند که از نظر محیطی هشیاری بیشتری دارند
[ترجمه گوگل]چند مکان دارای یک شهروندانی است که بیشتر از محیط زیست آگاه هستند

8. I think we lack a citizenry that is adequately willing to take responsibility.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم ما فاقد شهروندی هستیم که به اندازه کافی مایل به قبول مسئولیت باشند
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم ما شهروندی نداریم که به اندازه کافی مایل به مسئولیت هستیم

9. Gorbachev inherited an economy in which virtually the citizenry worked for the state.
[ترجمه ترگمان]گورباچف یک اقتصاد را به ارث برد که عملا شهروندان برای دولت کار می کردند
[ترجمه گوگل]گورباچف ​​یک اقتصاد به ارث برده است که عملا شهروندان برای دولت کار می کنند

10. To love the country is to love its citizenry. This is fundamental.
[ترجمه ترگمان]دوست داشتن این کشور، دوست داشتن شهروندانش است این بنیادی است
[ترجمه گوگل]عشق به کشور این است که شهروندانش را دوست داشته باشد این اساسی است

11. The priests of Zakarum and the citizenry of Khanduras recognized the disturbing change within their liege.
[ترجمه ترگمان]کشیش های of و شهروندان of تغییر مزاحم در liege را به رسمیت شناختند
[ترجمه گوگل]کشیش زکاروم و شهروندان خندورس تغییرات ناخوشایندی را در میان آنان به دست آوردند

12. To citizenry more savvy in general knowledge and current affairs will take time and sustained efforts.
[ترجمه ترگمان]برای شهروندان آگاه بیشتر در دانش عمومی و امور جاری زمان و تلاش های مداوم صرف خواهد شد
[ترجمه گوگل]به دانش شهروندان بیشتر در معرض دانش عمومی و امور جاری خواهد شد زمان و تلاش های مداوم است

13. Social group of citizenry played av ery important role in the modem urbanization process.
[ترجمه ترگمان]گروه اجتماعی شهروندان نقش مهمی در فرآیند شهرنشینی مودم ایفا کردند
[ترجمه گوگل]گروه اجتماعی شهروندان نقش مهمی در فرآیند شهری مودم ایفا می کند

14. He used the medium of radio when he wanted to enlist public support or reassure the citizenry.
[ترجمه ترگمان]او زمانی که می خواست از رادیو استفاده کند، از رادیو استفاده کرد یا به شهروندان اطمینان خاطر داد
[ترجمه گوگل]او از رسانه های رادیویی استفاده می کرد که می خواست از حمایت عمومی حمایت کند یا شهروندان را اطمینان دهد

The approach of the enemy forces alarmed the citizenry.

نزدیک شدن نیروهای دشمن شهروندان را هراسان کرد.


پیشنهاد کاربران

غیرنظامیان


کلمات دیگر: