کلمه جو
صفحه اصلی

chunk


معنی : تکه، کنده، مقدار قابل توجه، تکه بزرگ یا کلفت و کوتاه
معانی دیگر : (در مورد گوشت و چوب و قند و غیره) تکه، شقه، قطعه، قلمبه، بریده (اگر کوتاه و کلفت باشد)، سهم عمده، قطعه ی بزرگ، تکه بزرگ یا کلفت وکوتاه درمورد سنگ وی  وچوب

انگلیسی به فارسی

تکه، مقدار قابل توجه، کنده، تکه بزرگ یا کلفت و کوتاه


تکه بزرگ یا کلفت و کوتاه (درمورد سنگ و یخ و چوب)، (مجازاً) کنده، مقدار قابل‌توجه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a thick lump or piece of any material.
مترادف: clump, hunk, mass
مشابه: batch, billet, block, clod, gob, lump, nugget, piece, wad, wedge

- a chunk of chocolate
[ترجمه ترگمان] یک تکه شکلات
[ترجمه گوگل] یک تکه شکلات

(2) تعریف: a large amount or portion of something.
مترادف: heap, portion
مشابه: bulk, hunk, majority, moiety, quantity, share

- A chunk of the profits went to charity.
[ترجمه محمدرضا شریفی] سهم عمده ای از منافع به خیریه اختصاص یافت.
[ترجمه ترگمان] مقدار زیادی از سود به خیریه کشیده شد
[ترجمه گوگل] یک بخش از سود به خیریه رفت

• lump, piece
a chunk of something is a piece of it.
a chunk is also a large amount or part of something; an informal use.

مترادف و متضاد

تکه (اسم)
slice, lump, bit, whit, tailing, portion, gob, lot, fragment, item, patch, piece, dab, chunk, morsel, shred, nub, slab, cantle, scrap, doit, dribblet, loaf, ort, smidgen, nubble, pane

کنده (اسم)
stub, stock, clog, timber, block, chunk, bloc, log, chump, logarithm

مقدار قابل توجه (اسم)
chunk

تکه بزرگ یا کلفت و کوتاه (اسم)
chunk

mass, slab of something


Synonyms: block, clod, dollop, glob, gob, hunk, lump, nugget, part, piece, portion, wad


جملات نمونه

They were hammering pieces off a big chunk of ice.

آنها با چکش تکه‌هایی را از یک قطعه‌ی بزرگ یخ جدا می‌کردند.


a chunk of cool watermelon

یک قاچ هندوانه‌ی سرد


1. a chunk of cool watermelon
یک قاچ هندوانه ی سرد

2. a chunk of meat
یک شقه گوشت

3. they were hammering pieces off a big chunk of ice
آنها با چکش تکه هایی را از یک قطعه ی بزرگ یخ جدا می کردند.

4. He bit off a large chunk of bread / He bit a large chunk of bread off.
[ترجمه ترگمان]تکه بزرگی از نان را گاز زد و تکه بزرگی از نان را گاز گرفت
[ترجمه گوگل]او یک تکه بزرگ نان را می خورد / او یک تکه بزرگ نان را می خورد

5. Each blow of the hammer removed a great chunk of plaster.
[ترجمه ترگمان]هر ضربه چکش تکه بزرگی از گچ را بیرون می آورد
[ترجمه گوگل]هر ضربه چکش یک قطعه بزرگ از گچ را برداشت

6. The rent takes a large chunk out of my monthly salary.
[ترجمه ترگمان]اجاره یک تکه بزرگ از حقوق ماهانه من می گیرد
[ترجمه گوگل]اجاره منقبض می شود

7. He bit a great chunk out of the apple.
[ترجمه ترگمان]تکه بزرگی از سیب را گاز گرفت
[ترجمه گوگل]او یک تکه بزرگ از سیب می خورد

8. The butcher hacked off a large chunk of meat.
[ترجمه ترگمان]قصاب تکه بزرگی از گوشت را پاره کرد
[ترجمه گوگل]قصابی یک قاشق بزرگ گوشت را هک کرد

9. He bit off a chunk of bread.
[ترجمه ترگمان]تکه نانی را گاز گرفت
[ترجمه گوگل]او یک تکه نان را می خورد

10. Three hours is quite a chunk out of my working day.
[ترجمه ترگمان]سه ساعت در روز کار من قطعه بزرگی است
[ترجمه گوگل]سه ساعت از روز کاری من کاملا از بین رفته است

11. A huge chunk of the audience got up and left before the end of the show.
[ترجمه ترگمان]قسمت زیادی از حضار بلند شدند و قبل از پایان نمایش باقی ماندند
[ترجمه گوگل]یک تکه بزرگ از مخاطب قبل از پایان نمایش بالا رفت و به سمت چپ رفت

12. I bought the cheese in one big chunk.
[ترجمه ترگمان] من پنیر رو یه تیکه بزرگ خریدم
[ترجمه گوگل]پنیر را در یک بخش بزرگ خریدم

13. I've completed a fair chunk of my article.
[ترجمه ترگمان]تکه بزرگی از مقاله م را اجر کردم
[ترجمه گوگل]من یک بخش عادلانه از مقاله ام را کامل کرده ام

14. Lurie risked a pretty big chunk of change on the race.
[ترجمه ترگمان]Lurie یک تکه بزرگ از تغییر را در مسابقه به خطر انداخت
[ترجمه گوگل]لوری رکورد بزرگی از تغییر در مسابقه را به خطر انداخت

15. Harry inherited the house and a sizeable chunk of land.
[ترجمه ترگمان]هری خانه و تکه بزرگی از زمین را به ارث برد
[ترجمه گوگل]هری به خانه و بخش بزرگی از زمین به ارث برده است

16. The company owns a chunk of farmland near Gatwick Airport.
[ترجمه ترگمان]این شرکت مالک یک تکه زمین کشاورزی در نزدیکی فرودگاه Gatwick است
[ترجمه گوگل]این کمپانی دارای یک تکه زمین کشاورزی در نزدیکی فرودگاه گاتویک است

a chunk of meat

یک شقه گوشت


پیشنهاد کاربران

part

مقدار قابل توجه

دسته

قسمت بزرگ
بخش عمده

In studies of language acquisition, the term chunk refers to several words that are customarily used together in a fixed expression, such as “in my opinion, ” or “to cut a long story short. ”
در زبان شناسی" عبارت"

شقه ( تکه بزرگ و عمده )

chunking تقطیع ( روشی برای طبقه بندی اطلاعات در حافظه )

در حالت فعل:
تقسیم کردن
گروه بندی کردن

قطعه


A small part of s. th
For example : please play this file chunk by chunk for your classmate

مقدار قابل توجه، قلمبه،
سهم عمده

with the Iranian elections close, time is pressing, and the Biden administration lost significant chunks of it as its negotiating position has evolved, officials say
با نزدیک شدن انتخابات ایران، محدودیت زمان داره بوجود میاد و دولت بایدن دست می کشه از بخش قابل توجهی از موضع گیری مذاکراتی ش دست کشیده/کوتاه اومده است


کلمات دیگر: